در این بخش انشا درباره پاییز فصل خزان را با 8 انشا جدید کامل با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری گرداوری کرده ایم.
انشا درباره پاییز
انشا ادبی درباره من فصل پاییز را دوست دارم
مقدمه: روزهای گرم شهریور ماه در حال پایان است و نرم نرم می رسد اینک پاییز خوش چهره و پر از رمز، پادشاه فصل ها با خدم و حشم می آیند و کم کم پاییز پر از جذابیت روی تخت می نشیند. روزهای سرد و کوتاه، کم کم بر روزهای گرم غلبه می کنند و شب نشینی ها رخ می نمایند.
بدنه: پاییز است وقتی که برگها روی نیمکت های پارک ریخته شده و بزم های دونفره برپاست. گاهی قطره بارانی هم می رسد و غبار از گونه ای می برد و می بینیم که چای و بیسکویت و صحبت های دونفره رو به راه شده و هرکس که می بینی در حال قدم زدن روی برگ های پاییزی است. خش خش برگها و برهنه شدن درختان و محبوب شدن تک درخت نارون و انار در باغ و فرصت های طلایی باغ برای خودنمایی از نشانه های پاییز است.
روزی که تاج پاییز را می ساختند نقاش طبیعت روی تاج را با برگهای رنگ رنگ آراست و به دست طبیعت روی سر پاییز گذاشت. روزهای خوب دورهمی و جمع های خانوادگی و یلدا و همه در نوار پاییز از راه می رسند و می آیند. کم کم خانواده هایی که دانش آموز ندارند راهی سفر می شوند و پاییز هم خاطره ساز می شود.
پاییز را با انار و ربش می شناسند و کشمش و بزم انگور شانی، پاییز جانم، قیمت تاجت چند است و از کجا می توانم بخرم و بر سر گذارم، خش خش برگها، بادهای سرد گاه و بی گاه، نفس سرد روز و آرامش و سکوت شبش، همه از پاییز هزار رو ست که در آستین دارد و کم کم رو می کند. پاییز دخترک نقره پوش ابر گاهی هست و زمانی هم نیست.
گاهی کم می بارد و گاهی هم فراوان می شود و همه جا را شست و شو می دهد. روزهایی که زنگار و گرد و غبار تابستان از روی فصل ها برداشته می شود و هوا هم نفسی تازه می کند. این است روزهای ناب پاییز و روی دادهایش. عاشقان کم کم بساط وصل می چینند و در هوای هم شب را سر می کنند.
نتیجه گیری: هر بار که فصل ها عوض می شوند، می بینم که عمرم می گذرد. کاش روزهای پیش رو را قدر بدانیم تا عمر مانده در راه خدا سپری شود و بتوانیم انسان مفیدی شوم. هر بار که فصلی می رسد یاد کنم و به چشم داشته باشم معاد و روزهای حسابرسی را….و این که هر رفتار و عملم در درگاه خدا رسیدگی می شود.
مطلب مشابه: انشا درباره تابستان؛ چند انشا توصیف فصل گرما برای پایه های مختلف
انشا در مورد پاییز برای دبیرستان
مقدمه: روزهای گرم شهریور ماه در حال پایان است و نرم نرمک می رسد اینک پاییز خوش چهره و پر از رمز، پادشاه فصل ها با خدم و حشم می آیند و کم کم پاییز پر از جذابیت روی تخت می نشیند. روزهای سرد و کوتاه، کم کم بر روزهای گرم غلبه می کنند و شب نشینی ها رخ می نمایند.
بدنه: پاییز است وقتی که برگها روی نیمکت های پارک ریخته شده و بزم های دونفره برپاست. گاهی قطره بارانی هم می رسد و غبار از گونه ای می برد و می بینیم که چای و بیسکویت و صحبت های دونفره رو به راه شده و هر کس که می بینی در حال قدم زدن روی برگ های پاییزی است.
خش خش برگها و برهنه شدن درختان و محبوب شدن تک درخت نارون و انار در باغ و فرصت های طلایی باغ برای خودنمایی از نشانه های پاییز است. روزی که تاج پاییز را می ساختند نقاش طبیعت روی تاج را با برگهای رنگ رنگ آراست و به دست طبیعت روی سر پاییز گذاشت.
روزهای خوب دورهمی و جمع های خانوادگی و یلدا و همه در نوار پاییز از راه می رسند و می آیند. کم کم خانواده هایی که دانش آموز ندارند راهی سفر می شوند و پاییز هم خاطره ساز می شود. پاییز را با انار و ربش می شناسند و کشمش و بزم انگور شانی، پاییز جانم، قیمت تاجت چند است و از کجا می توانم بخرم و بر سر گذارم، خش خش برگها، بادهای سرد گاه و بی گاه، نفس سرد روز و آرامش و سکوت شبش، همه از پاییز هزار رو ست که در آستین دارد و کم کم رو می کند.
پاییز دخترک نقره پوش ابر گاهی هست و زمانی هم نیست. گاهی کم می بارد و گاهی هم فراوان می شود و همه جا را شست و شو می دهد. روزهایی که زنگار و گرد و غبار تابستان از روی فصل ها برداشته می شود و هوا هم نفسی تازه می کند. این است روزهای ناب پاییز و روی دادهایش. عاشقان کم کم بساط وصل می چینند و در هوای هم شب را سر می کنند.
نتیجه گیری : هر بار که فصل ها عوض می شوند، می بینم که عمرم می گذرد. کاش روزهای پیش رو را قدر بدانیم تا عمر مانده در راه خدا سپری شود و بتوانیم انسان مفیدی شوم. هر بار که فصلی می رسد یاد کنم و به چشم داشته باشم معاد و روزهای حسابرسی را….و این که هر رفتار و عملم در درگاه خدا رسیدگی می شود.
انشاء در مورد برگ ریزان پاییز
مقدمه: پاییز پادشاه فصل هاست، وقتی تاج طلایی برسرش می گذارند و مهر پادشاهی را بر پیشانی بلندش می کوبند، اندک اندک نوعروسان از راه می رسند ، با تورهای طلایی و سنجاق های بلورین. دخترک پاییز زلف را بر روی شانه انداخته و غرق در شور و شعف رنگ ها آواز عشق سر می دهد.
برگ های هزار رنگ و هزار چهره از خود رونمایی می کنند تا بار دیگر خالق فصل ها برای خلق چنین مناظری به خودش احسنت بگوید. نرم نرم برگ ها از راه می رسند و سفرشان به پایان می رسد، طلا شدن انتهای سفر است.
بدنه: پاییز زیباترین و بهترین فصل است که عجیب بوی دلتنگی می دهد، بوی خاک باران خورده، بوی دلهای غم زده، چای های سرد شده و بوی جمعه های دلتنگ، برگ ها عازم سفر می شوند و کوله بار پاییز بسته می شود، در پاییز است که قرار های عاشقانه شکل می گیرد.
درخت آرام آرام به تنهایی و بی برگی عادت می کند و لانه های درختان از بی برگی نمایان می شود، روزهای سرد و بی قرار از راه می رسند. نرم نرم صدای ریختن و خش خش برگها شنیده می شود، دلتنگی ها زیاد می شود و کسی علت دلتنگی نمی داند.
در زیر درخت بید بود که قویی در حوالی چشمه دل به خطر زد و عاشق شد، هر بار در زیر این درخت صدای قویی شنیده می شود که برای جفتش نغمه سر می دهد. من خش خش برگ ها را در دفتر خاطرم ثبت کردم و برای خودم خاطره ای رنگین ساختم.
چه قدر دلنواز و زیبایی دلبر جذاب پاییز، چه قدر خوب و قشنگ دلم را به یغما بردی ای ترک یغماگر، چمدانت را که باز می کنی خرمنی از خاطرات هفت رنگ قدیمی در تو نقش می زند، هر بار که تو از راه می رسی من از نو عاشق می شوم….تو را دوست می دارم ای پاییز هزار رنگ.
نتیجه گیری: پاییز زیباترین فصل سال است که به پادشاه فصل ها معروف است، چه زیبا می شود تو از راه برسی و من همچنان نغمه عشق سر دهم.
خاطرات پاییز را به خدا گره می زنم که بهترین و زیباترین خالق است. ای زیباترین فصل تو را و برگهای طلایی و سرخ و زردت را دوست می دارم.
مطلب مشابه: انشا درباره بهار؛ 4 انشا کامل با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری فصل بهار
موضوع انشا : چرا پاییز ار دوست دارم
مقدمه :
به نام خداوند آفریننده زیبایی ها . راستش را بخواهید از زمانی که یادم می آید پاییز فصل مورد علاقه من بوده است شاید یه این خاطر که خودم در فصل پاییز به دنیا آمده ام . اما این موضوع دلایل دیگری هم دارد . امروز میخوام در این انشا به شما بگویم چرا عاشق فصل پاییز هستم.متن انشا :
فصل پاییز برای من یک فصل جادویی است . همه چیز از آب و هوا گرفته تا رنگ ها برای من زیبا و خیره کننده هستند . با این که همه مناظر و زیبایی ها هر سال و هر سال تکرار میشوند ولی برای من تازگی دارند و انگار هر سال با دیدن زیبایی ها و رنگارنگی فصل پاییز دوباره جادو میشوم .اما قبل از هر چیز پاییز برای من حسی از بندگی خداوند دارد خداوندی که در بهار همه جا را سبز و تازه و درخشان میکند در تابستان پر از گرما و نور و انواع میوه ها می نماید و در پاییز درختان را خشک میکند . اما نه یک خشک شدن ترسناک و سرد و زشت. برعکس خداوند زیبایی آفرین حتی فصل خشک شدن و خواب زمستانی زمین را نیز به بهترین و قشنگ ترین صورت رنگ آمیزی میکند و در نهایت در زمستان با پوشاندن زمین با برف پاک و سفید هنر نمایی اش را به اتمام میرساند. به این خاطر است که پاییز حس میکنم به خدا نزدیک ترم و دیدن برگ های رنگارنگ و باران حسی از سپاس گزاری و شکر نعمت را گاهی در هیاهوی زمانه فراموش میکنم در من زنده میکند.
همه چیز فصل پاییز برای من زیبا و دوست داشتنی است …
از جمله میوه های خاص و شگفت انگیزش … چه کسی باور میکند وقتی همه درخت ها کم کم به خواب زمستانی میروند و درختان خشک شده و برگ هایشان را زمین هدیه میکنند . طبیعت بتوانید این میوه های درخشان و خوشمزه را به ما هدیه کند. میوه هایی مثل انار، خرمالو ، پرتغال ، لیمو شیرین و نارنگی های آبدار… من عاشق انار و خرمالو های رسیده هستم. انقدر که دوست دارم همه سال خرمال بخورم و پرتغال ها را با آن رنگ نارنجی زیبایشان در دست بگیرم و از ته دل بو کنم و به خودم بگویم چه کسی گفته میوه های خوشمزه فقط متعلق به بهار و تابستان هستند؟نتیجه گیری :
همه این موارد از زیبایی های طبیعت هوای خنک و لطیف ، باران دوست داشتنی و میوه های خوشمزه باعث میشود من عاشق فصل پاییز باشم و خداوند را بابت این زیبایی شگفت انگیز شکر کنم. خداوند مهربان دوستت دارم.
مقایسه پاییز با دیگر فصل ها (متن ادبی با کنایه و استعاره در مورد پاییز)
مقدمه :
پاییز سرد و غمگین را با همه زیبایی های اسرار آمیزش انتظار نمیکشم ، من عاشق نورم و گرما …
ای پاییز زیبا پر از خاطرات دلتنگی من انتظار آمدنت را نخواهم کشید….
متن انشا:
پاییز بار دیگر از راه رسیدپاییز با همه ابرهای تیره اش که کشیده می شود روی آبی آسمان در بیشتر روزها شاید
پاییز پر از باران هایی که یادت می آورند هزاران خاطره ایی را که نباید یا شاید هم می بارند که یادت بیاورند تمامشان را …
من اما نمی دانم چرا این فصل بی نظیر دلم را با خودش نمی برد
چرا انتظارش را نمی کشم هیچ وقت
چرا آمدنش دلم را تیره می کند
چرا این فصل پاییز پر از تحول حتی با تمام رنگ های برگ هایش هم نمی تواند دلم را با خودش ببرد
نمی دانم چرا دوست ندارم بدون چتر زیر باران راه بروم
نمی دانم …
انشا در مورد پاییز
نمی دانم چرا صدای خش خش برگ ها زیباترین موسیقی این روزهای من نمی شودآری پاییز که می آید خورشید از من رو بر می گرداند
گرمایش دیگر نوازشگر صورتم نیست
چشم هایم سبزی برگ های درختان را هر روز بهانه می گیرند
آغوشم درختان خفته را نمی خواهد
پاییز انگار می آید تا بسراید دلتنگی را
پاییز انگار می آید تا تمام شادمانی ها و آرزوهای لحظه سال تحویلت را با باران هایش بشوید
و تحویل بادهای پاییزیش دهد
پاییز انگار می آید تا …
پاییز که می آمد اما یک چیز مسلم بود
نوشتن انشایی درباره پاییز
و من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات …
پاییز خود انبوهی است از حرف ها، حس ها و …
پاییز که بر زبانت جاری می شود دل مخاطبت ضعف می رود برای حال و هوایش
اصلا بدون آن که حرفی زده باشی او زیر باران های پاییز خیس خواهد شد
و غم غریبی بر دلش خواهد نشست
برگ های ریخته بر زمین زیر پاهایش خرد خواهد شد جوری که تو می توانی صدای خش خش برگ ها را به وضوح بشنوی
شاید نام پاییز را که بیاوری او دیگر هیچ، هیچ چیز نشنود جز صدای نم نم باران که بوسه می زند بر بی رنگی شیشه،
بر چتر هایی که دو عاشق زیر آن ها پناه گرفته اند
بر موهای شاعری که می خواهد زیر باران بدون چتر قدم بردارد
نام پاییز را که بیاوری نا خود آگاه کیف های رنگارنگ مدرسه که بر دوش دانش آموزان سوار شده اند، مقابل دیدگانت صف می کشند
نام پاییز را که بیاوری چشم های پر از اشتیاق دانش آموزانی را تصور خواهی کرد که سال ها به انتظار چنین روزی روز شماری کرده بودند
انشا در مورد پاییز
فصل پاییز فصل دل انگیز که با آغازش درخت یادگیری جوانه می زندو عطر کتاب های جلد شده، مداد و پاک کن های نو فضا را پر خواهد کرد
آری پاییز خود انبوهی است از واژه ها و من همیشه می ترسیدم به او بر بخورد که توصیفش می کنیم
که آن چه را که باید با گوشت و پوست و احساس خود حس کنیم دیگر گفتنی نخواهد بود
اصلا رسمش نیست که تو بگویی و دیگران بشنوند
پاییز را باید نفس کشید
پاییز را باید لمس کرد
پاییز …
آه
پاییز که می آمد یک چیز مسلم بود
نوشتن انشا در مورد پاییز
و من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات…
که می آمد یک چیز مسلم بود
نوشتن انشا در مورد پاییز
و من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات…
مطلب مشابه: انشا زلزله؛ 2 انشا کامل با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری برای پایه های مختلف
انشا در مورد پاییز و زیبایی هایش
وقتی کسی نام پاییز را می آورد ما چیز های زیادی به ذهنمان می رسد. مانند باران های نم نم و زرد و نارنجی شدن برگ های درختان.
پاییز زیبایی های فراوانی دارد. در این فصل ما چترمان را بر می داریم و زیر باران پاییزی قدم می زنیم. برگ ها در اثر وزش باد از روی درخت ها می افتند و زمین را می پوشانند. پاییز فصل چای خوردن در حیاط خانه مادربزرگ و تنفس هوای خنک پاییز است.
زیبایی های پاییز تمام نشدنی هستند. وقتی که در خیابان راه می رویم صدای خش خش برگ های زیر پایمان برایمان لذت بخش است و باعث می شود دلمان بخواهد بیشتر و بیشتر در آن هوای خوب قدم بزنیم.
پاییز فصلی است که در آن مدرسه ها باز می شوند و ما هرسال اول پاییز خود را برای شروع سال تحصیلی جدید آماده می کنیم. خاطره هایی که در زنگ های تفریح با دوستانمان می سازیم و درس های جدیدی که در مدرسه می آموزیم هم قسمتی از زیبایی های پاییز هستند.
بهار و تابستان می روند و پاییز از راه می رسد. برگ ها زرد می شوند و از روی درخت ها می افتند. ما هر سال انتظار پاییز را می کشیم تا بار دیگر دوستانمان در مدرسه ببینیم و با چتر هایمان زیر باران راه برویم. پاییز فصلی است که باعث می شود با چشمان خودمان تغییر زیبای طبیعت را ببینیم و متوجه معجزه پروردگارمان شویم.
من پاییز را دوست دارم چون هوای آن برایم بسیار لذت بخش است. یکی دیگر از زیبایی های پاییز هم این است که هوای خنک و مرطوبی دارد. ظهر های گرم و شب های خنکش باعث می شوند هوای پاییز برایمان متفاوت و دل پذیر باشد.
مادر بزرگم در فصل پاییز برایمان شال گردن می بافد تا در سرمای زمستان خودمان را با آن گرم نگه داریم و سرما نخوریم. او ما را دور خود جمع می کند و هم زمان با بافندگی برایمان قصه می گوید و ما را به دنیای قدیم می برد.
زیبایی های فصل پاییز تمام نشدنی هستند و ما باید شکرگزار خدای مهربانمان باشیم که این فصل دل پذیر را برایمان آفریده است تا ما بتوانیم زیر باران قشنگش قدم بزنیم و زرد شدن برگ ها را تماشا کنیم.
فصل پاییز آمده است تا به ما قدرت خداوند را نشان دهد و بگوید که تغییر همیشه می تواند زیبا و دیدنی باشد.
انشا در مورد پاییز فصل ریزش برگ ها
مقدمه: دخترک عاشق بهار، چه قدر زیبا تر شده ای و چه قدر خوش بر و رو، به به عروس هزار رنگ طلایی، نقشت بر چشم انداز جهان تابان است و می درخشد، هر روز نقشی تازه می زنی و رنگ عوض می کنی، کجا این همه رنگرز شده ای، چرا این قدر جذابی و خواستنی.
بدنه: پاییز فصل عاشقی و هر بار که می بینم به یک رنگ داری، چه برگ های طلایی و چه روزهای نابی از راه می رسند، خورشید کم کم بی رمق می شود و بساط ستاره ها دیده می شود، خدای زیبایی ها و خالق خوشی ها تو را برای عاشقان نقاشی کرده و برایشان همدم گذاشته است.
پاییز جانم تو تا همیشه پر از نقش و نگاری و تابلوهایت دست به دست در شهر می چرخد، هرجا از فصل ها حرفی شود، پادشاه تویی و تاج گذاری با توست. روزهایی که درختان صنوبر و سر و سیب در تو ذوب می شوند و به اذن تو برگ می ریزند، کم کم بزم کوچ پرنده ها هم برگزار می شودو پرستوها می روند و مرغان دیگر را از تغییر فصل آگاه می کنند.
روزهای ناب غروب سرخ شفق می رسد و کم کم پروین پر ناز در آسمان دیده می شود. کاش می توانستم همه این لحظه ها را قاب کنم و برای عاشقان بفرستم. مهر پر مهر از راه می رسد و آبان را با خود می آورد و آذر پر فروغ هم خنده کنان می رسد.
روزهای خوشی و شادی و تاج گزاری از سمت طبیعت می رسد. میوه های تابستان جایشان را به انار می دهند و سرخی انار همه جا رخ می نماید. ستارگان شمالی و دنباله دار هم در دور دست ها سوسوی سردی می زنند و شب و آسمان پاییزی روشن می شود.
نتیجه گیری: طبیعت هزار رنگ و نقش، خدایی دارد بسیار توانا و مهربان، بر ماست که هر لحظه شکرش به جای آوریم و از نعمت هایی که داده است به خوبی استفاده کنیم.
مطلب مشابه: انشا موفقیت؛ 3 انشا زیبای با موضوع موفقیت در زندگی و آینده
نظرات کاربران