در این بخش مجموعه پاییزی عاشقانه جدید را با جملات خاص و احساسی ویژه فصل خزان را گردآوری کرده ایم.
جملات احساسی پاییز
پاییز بهانه است
سرما بهانه است
آغوش بگشا که دلم
پر از بهانه است
برگ ریزونای پاییز
کی چشم به رات نشسته
از جلوپات جمع میکنه برگای زرد وخسته
شب سرد و بارانی پاییز
چتری بالای سرم
و سیگاری بر لبم
در خیابانی ساکت و بی انتها
آرام و بی صدا
گام بر می دارم
چراغ خانه ها یکی پس از دیگری
خاموش می شوند
و من همچنان می روم
به سوی مقصدی نامعلوم
عاشق که باشی ؛ پاییز که باشد
باران که ببارد انار که هیچ ؛
سنگ هم اگر باشی
دلت ترک می خورد…
پاییز را به هیچ میانگارد
دستی که دستهای تو را دارد
سیدعلی میرافضلی
نخستین باران پاییزی که ببارد
دست خیالت را می گیرم
میزنیم به دل باران
شانه به شانه هم
قدم میزنیم
تا دلت بخواهد
حرف برای گفتن داریم
به اندازه همه ی نبودنهایت
بوسه هاي که تلمبار شده
روی لبانم
وآغوشی که گرم مانده برای تو
چه رویاهایی که بی تو
سراب
شد
تو نیستی که ببینی چقدر پاییز است
چقدر زندگی برگها غم انگیز استمگر به قهر نگفتی که از تو بیزارم
چرا هنوز نگاهت محبتآمیز است؟دلت درخشش یک سرزمین بی فاتح
دلم خرابهی بعد از هجوم چنگیز استمرا چگونه فراموش کردهای ای دوست؟
ببین گذشتهات از خاطرات لبریز استتمام هستی من آرزوی وصل تو بود
تمام هستی من بی تو سخت ناچیز است
مجید ترکابادی
گلچین متن پاییزی عاشقانه
پاییز را همیشه دوست داشتم
نه این که خودم پاییزی ام
نه
پاییز که میشود
نقابها برداشته میشود
حتی برگها هم بی نقاب می شوند
خودشان میشوند
همیشه که پاییز
فصل عاشق شدن قدم زدن و شعر خواندن نیست
گاهی هم
فصلی ست که میشود
روی بعضی از خاطره ها
مثل برگهای ریخته شده ی درخت پا گذاشت و رفت
وقتی که میرفتی،بهار بود
تابستان که نیامدی ؛
پاییز شد ؛ پاییز که برنگشتی ؛ پاییز ماند .
زمستان که نیایی ؛ پاییز می ماند .
تو رابه دل پاییزی ات فصلها رابه هم نریز .
مثل همیشه مرا کاشت و رفت
این بار آمدنش یک سال طول کشید
پاییز آمد ، حسابى میوه داده بودم
حالا هر سال پاییز مى آید ، دلتنگى هایم را مى چیند و مى رود
پاییز زیبا و عروس فصلهاست
برگ ریزان درخت و
خواب ناز غنچه هاست
خش خش برگ و
نسیم باد را بی انتهاست
هرچه خواهی آرزو کن
فصل، فصل قصه هاست
پاییز یک شعر است یک شعر بیمانند
زیباتر و بهتر از آنچه می خوانند
پاییز، تصویری رؤیایی و زیباست
مانند افسون است مانند یک رؤیاست
با برگ میرقصد با باد میخندد
در بازیاش با برگ او چشم میبندد
تا میشود پنهان برگ از نگاه او
پاییز می گردد دنبال او، هر سو
هرچند در بازی هر سال، بازندهست
بسیار خوشحال است روی لبش خندهست
مانند یک کودک خوب و دل انگیز است
یا بهتر از اینها: پاییز، پاییز است
ملیحه مهرپرور
پاییز هم با همه دلتنگی ها و هوای غم بارش
می تواند دلگرم کننده باشد اگر
دلخوشی باشد ، صفا باشد، دوستی و صمیمیت باشد
و عشقی که گونه هایت را گرم و دلت را سرخ نگه دارد
پاییزتان پر از عشق و صفا باشد
تویی همیشه بهار و منم که پاییزم
به پای آمدنت برگ برگ می ریزم
مجید ترکابادی
شعر و متن فصل پاییز
میبینی پاییز چقدر شبیه زنهاست؟
حوصله اش که سر میرود, بند اصلاح را بر می دارد..
می کَند علف هاي هرز را, بلوند میکند موهایش را..
گرم می شود, سرد می شود, طاقت ندارد, تعادل ندارد..
همه ی چیز رابه هم می ریزد.. باد می وزد..
در آخر اما… آرام… آرام… می بارد.
زن, پاییز است با مو هاي بلوند
صورتی اصلاح شده و نم نمِ اشک….
آسمان چت شده ؟
چرا اینقدر بغض داری ؟
نکنه تو هم یه روزی یه جایی به یه نفر اعتماد کردی
پاییز
عطر تلخ پیراهن مردی ست
پیچیده در
خیابانی بی عبور!
و درختی ست
که باد
لانه ي گنجشک هایش را
ویران کرده است
و زنی ست
به خیابان رفته
تا غرق در
عطر تلخی که دوست دارد
برای گنجشک ها دانه بریزد !
کیانوش جعفری فرد
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد سوگند به شب نمی دانم
تو فکر خواب گلهایي که یک شب باد ویران کرد
و من خواب تو را میبینم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظهاي هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بیتاب و حیرانم
تمام آرزوهایم زمانی سبز میگردد
که تو یک شب بگویی دوستم داری تو می دانم
چشم به راه توام پاییز ، از بهار و تابستان گرم نشد آبی
بیا پاییز جادوگر طلایی کن سبزینه برگ های درخت آرزوها را
پاییز یعنی نم نم باران
چای داغ
بوی هیزم سوخته
گاهی از همه ی دنیا
یه فنجان چای میخوای و یه دل خوش
پاییز تنها فصلیه که از همون اولین روزش خودشو نشون می ده
کاش همه انسانها مثل پاییز باشن
تا از همون روز اول رنگ و روی اصلیشون رو نشون بدن
می پسـندم پاییـز را
که معافم می کنـد
از پنـهان کردن
دردی که در صـدایم می پیچـد
اشکی که در نگاهـم می چرخـد
آخر همه می داننـد
سـرما خورده ام
شاخه با ریشه خود حس غریبی دارد
باغ امسال چه پاییز عجیبی دارد
غنچه شوقی به شکوفا شدنش نیست
با خبر گشته که دنیا چه فریبی دارد
اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی!هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزیخزان کجا، تو کجا تک درخت من! باید
که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزیدرخت، فصل خزان هم درخت می ماند
تو «پیش فصل» بهاری نه اینکه پاییزیتو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزیخدا دلش نمی آمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزیفاضل نظری
پاییز اگرچه سیلی اش سنگین است
تا عشق تو هست زندگی شیرین است
در خاک بهار خویش را میجویند
افتادن برگها دلیلش این است
پاییز این مسافر ابری رسیده است
بر قالی ِ قشنگ ِ زمین آرمیده است
پاییز عاشق است، شبیهِ تمام ما
یک قطره روی گونه ی زردش چکیده است
از تو کتاب فصلها پاییز خانوم بیدار شد
چارقدشو سرش کرد مشغول کار و بار شد
دوید میون باغو گرما رو جابه جا کرد
باد سرد شیطونو راهی کوچهها کرد
با دستای جادوییش درختارو جادو کرد
من از شما گفتن تو بدم می آید
عزیزم مرا سرد خطاب نکن
این پاییز میخواهم تا افتادن آخرین برگ
با تو دیوانگی ها کنم
پاییز آمدست که خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگر “من دوست دارمت”
بر باد می دهم همه ی بود خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت
باران بشو ، ببار به کاغذ ، سخن بگو
وقتی که در میان خودم می فشارمت
پایان تو رسیده گل کاغذی من
حتی اگر خاک شوم تا بکارمت
اصرار می کنی که مرا زودتر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت
پاییز من ، عزیز غم انگیز برگریز
یک روز می رسم و تو را می بهارمت
سید مهدی موسوی
الا ای باغ پائیزی
دل منهم دلی سرد است
و طفل برگهای آرزویم را
دست ناامیدی تیر باران می کند پائیز
ولی پائیز من پائیز اندوه است
دلم لبریز اندوه است
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون
زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست
مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی
گه فصل خزان و گه بهار آوردی
مردان دنیا را همه ی ی ی بردی بـه زمین
نامردان را بـه روی کار آوردی
ابوسعید ابوالخیر
پاییز
سرد و بی رحم نیست
فقط
جسارت زمستـان را ندارد
ذره ذره زرد میکند
اندک اندک جان می سِتاند
قطره قطره می گِریاند
پاییــــز سرد نیست
نامـــهربان است
درســت مانند “تو ”
نظرات کاربران