اشعار افشین یداللهی؛ مجموعه شعر ترانه های عاشقانه و زیبا افشین یداللهی

در ادامه مجموعه‌ای از زیباترین اشعار افشین یداللهی شامل اشعار عاشقانه افشین یداللهی، اشعار نو، شعر درباره ایران و ترانه های افشین یداللهی (شب دهم، مدار صفر درجه و…) را برای شما ارائه کرده ایم.

اشعار افشین یداللهی؛ مجموعه شعر ترانه های عاشقانه و زیبا افشین یداللهی

اشعار نو افشین یداللهی

شب‌ها
تا در آغوش خالیم تصورت نکنم
خوابم نمی‌برد
و صبح‌ها
تا بوسه‌ات را بر گونه‌ام تصور نکنم
بیدار نمی‌شوم
مدت‌هاست که
شب‌ها نمی‌خوابم و
صبح‌ها بیدار نمی‌شوم
نمی‌خواهم تصورت کنم
تا خودت بیایی

کاش بودی
و من
در آغوشِ تو
تا صبح
می‌مُردم
و صبح
در آغوشِ تو
زنده می‌شدم

در من کوچه‌ای است
که با تو در آن نگشتم
سفری است
که با تو هنوز نرفته‌ام
روزها و شب هایی است
که با تو به سر نکرده‌ام
و عاشقانه هایی
که با تو هنوز نگفته‌ام …

در من حرفایی است که
هنوز نفس می‌کشند…
آرزوهایی که هنوز به انجام نرسیده‌اند
در من،
و در کعبه من،

سجده ای است برای قامت تو

در من پاره ای از تو می‌تپد
و این جان نیمه جانم ازو زنده است
در من
و در رگهای من
خونی از احساس سبز تو چاری است
و شکوفه می زند همچون گلی سرخ
در من،
در من تو و حس تو
هست هنوز و هنوز…

از مرگت
ناراحت نمی‌شوم!
اگر قرار باشد
پیش من
که پیش از تو رفتم
بیایی…

مگر می‌شود تو را دید و
برایت شعر نگفت؟

کدام شاعر
چنین فرصتی را از دست می‌دهد؟

تمام شاعران
با دیدنِ تو
به حالِ خودشان برای تو شعر می‌گویند
حتی بی آنکه بخواهند

اما تو
باید
فقط
شعرهای من را بخوانی
آنها را به حال خودشان بگذار

بگذار
یک بار هم که شده
عاشق به معشوق
حکم کند

تو
باید
فقط
شعرهای من را بخوانی

سرت را
که به سمت آسمان
بلند می‌کنی
عارفانی که
تمام دنیا را
بوسیده‌اند و کنار گذاشته‌اند
به سخت ترین امتحان خود
می‌رسند
گردنی
که نه می‌توانند ببوسند
نه کنار بگذارند

اما من
پاسخ این امتحان را می‌دانم
می‌بوسم و کنار نمی‌گذارم
کاری که
خدا
هنوز
آرزویش را دارد

این چند ماه
که منتظرت بودم
به اندازۀ چند سال نگذشت
به اندازۀ همین چند ماه گذشت

اما فهمیدم
ماه یعنی چه
روز یعنی چه
لحظه یعنی چه
این چند ماه گذشت
و فهمیدم
گذشتن، زمان، انتظار
یعنی چه

سیاه یعنی
تاریکی گیسوی تو
سیاه یعنی
روشنی چشم تو

سیاه یعنی
روزگار تاریک و روشن من
مثل
اشک ت
که گونه ات را
با سرمه ی چشمت
نقاشی می‌کند

مثل
حس ما به هم
وقت فاصله ی ما از هم

سیاه یعنی
شعر سپید من
در جواب غزل خداحافظی تو

سیاه یعنی
رو سفیدی من
بعد از عشق تو
سیاه یعنی …

مرزهای تَنِمان
بی قراری می‌کنند
در دستِ این مرزهای قراردادی
مرزهای تَنِمان
قرارشان
شکستن است
و
این مرزها
قرارشان
نشکستن

من و تو
قراری با مرزها نداریم

می‌شکنیمشان
بی هیچ قراردادی

مطلب مشابه: اشعار شهیار قنبری شاعر و ترانه سرای معروف (گزیده اشعار عاشقانه معروف او)

اشعار عاشقانه افشین یداللهی

از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
شیطان رانده، سجده کنان عاشقت شود

از تو بعید نیست میان دو خنده‌ات
تاریخ گنگی از خفقان، عاشقت شود

توران به خاک خاطره‌هایت بیافتد و
آرش، بدون تیر و کمان، عاشقت شود

چشمان تو، که رنگ پشیمانی خداست
درآینه، بدون گمان، عاشقت شود

از تو بعید نیست،قیامت کنی و بعد
خاکستر جهنمیان عاشقت شود

وقتی نوازش تو شبیخون زندگیست
هر قلب مات بی ضربان، عاشقت شود

از من بعید بود ولی عاشقت شدم…
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود

یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم

یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین، مست و خمارت نیستم

شب‌زنده داری می‌کنی تا صبح زاری می‌کنی
تو بیقراری می‌کنی، من بیقرارت نیستم

پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی، نو می‌شوی، من در بهارت نیستم

زنگارها را شسته‌ام دور از کدورت‌های دور
آیینه‌ای رو به توام، اما کنارت نیستم

دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست، امن ام حصارت نیستم

لذت ببر از این که گرفتار تو هستم
از این که زمین خورده‌ی آزار تو هستم

ویرانی من فرصت آباد شدن بود
مدیون همین عشق ستمکار تو هستم

تو از کدام گم شدن حوالی من آمدی
همین که لب به لب شدی به خالی من آمدی

غبار عشق برلبت رسیده ای به انزوا
دمی سکوت کن غزل کمی‌بخواب بی صدا

تو خسته ای نگاه کن چقدر زخم خورده ای
و اتفاق بود اگر هنوز هم نمرده ای

نشسته‌ام کنار تو نترس خوب می‌شوی
دوباره ماه قصه ها پس از غروب می‌شوی

به خود که آمدی بگو بگو تمام درد را
بخوان که می‌شناسم این صدای دوره گرد را

من از مسیر دیگری به حس تو رسیده‌ام
هزار و یک شب تو را هزار بار دیده‌ام

کسی تو را ندیده در سوال چشم های تو
نگو که اشک می‌شود وبال اشک های تو

نترس عمر سادگی به انتها نمی‌رسد
همیشه راه گم شدن به ناکجا نمی‌رسد

✿´⌣✿♡✿´⌣

قلبم از اعتنای کمت سکته می‌کند
حتی غزل به یادِ غَمَت سکته می‌‌کند

یکباره، بارِ هر دو جهان را به من نده
ابلیس از این همه کَرَمت سکته می‌کند

بوسیدمت که ببینم چه می‌شود
با بوسه‌های تو، دینم چه می‌شود

بوسیدمت که ببینم زمانِ عشق
تکلیفِ شک و یقینم چه می‌شود

این پل که بین مجاز و حقیقت است
در آسمان و زمینم چه می‌شود

با دستِ عقل که چیزی نمی‌‌شود
پای دلم بنشینم چه میشود؟

دین در اصول، به تقلید، گفته: نه
تحقیق در تو، ببینم چه می‌شود

آخر، خدا که بپرسد تو کیستی؟
می‌گویمش که همینم، چه می‌شود؟

مطلب مشابه: شعر قشنگ عاشقانه احساسی [ گزیده اشعار ناب رمانتیک برای معشوق ]

اشعار افشین ید اللهی درباره ایران

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها

ایستادی بر جنگ رو در رو
خنجر از پشت می زند دشمن

گویی از ما و در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکن

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دوران‌ها

رگت امروز تشنه عشق است
دل رنجیده خون نمی خواهد

دل تو تا ابد برای تپش
غیرعشق و جنون نمی خواهد

شرم بر من اگر حریم تو
پیش چشمان من شکسته شود

وای بر من اگر ببینم چشم
رو به رویای عشق بسته شود

وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها

کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها

از تب سرد موجهای خزر
تا خلیجی که فارس بوده و هست

می‌شود با تو دل به دریا زد
می‌شود با تو دل به دنیا بست

(اجرا شده توسط سالار عقیلی)

نام تو، پر از خاطره‌هاییست که صد قرن
از حادثه‌ها و تب ایام گذشته‌ست

سرسبزترین سرخی فردای سپید است
رازی که به پیشانی کوه و دل دشت است

در فرش و خط و نغمه، در شعر و ترانه
فرهنگ و زبان، گویش هر کوی و کرانه

در خشت و در آیینه، در ترمه و کاشی
شوقیست که تو هستی و ذوقیست که باشی

ایران من! ای ریشه‌ی من، برگ و بر من
با نام تو، تاریخ پراست از اثر من

ایران من! ای عشق من، ای دار و ندارم
جان از تو گرفتم، به که جز تو بسپارم؟

از عمق خلیج فارس تا اوج دماوند
تفتان و سرخس و ارس و زاگرس و اروند

هر قوم وطن، سف شکن روز مباداست
نام تو، خروشانی و آرامش دریاست

ایران من! ای ریشه‌ی من، برگ و بر من
با نام تو، تاریخ پر است از اثر من

ایران من! ای عشق من، ای دار و ندارم
جان از تو گرفتم، به که جز تو بسپارم؟

(اجرا شده توسط محمد معتمدی)

ایران، فدای اشکو خنده‌ی تو
دله پرو تپنده‌ی تو

فدای حسرتو امیدت
رهایی رمنده ی تو، رهایی رمنده‌ی تو

ایران اگر دل تو را شکستند
تو را به بند کینه بستند

چه عاشقانه بی‌نشانی
که پایه درد تو نشستند

کلام شد گلوله باران
به خون کشیده شد خیابان

ولی کلام آخر این شد
که جان من فدای ایران

تو ماندی‌و زمانه نو شد
خیال عاشقانه نو شد

هزار دل شکست‌و آخر
هزار و یک بهانه نو شد

ایران به خاک خسته‌ی تو سوگند
به بغض خفته‌ی دماوند

که شوقه زنده ماندن من
به شادی تو خورده پیوند

اشعارافشین یداللهی آلبوم های موسیقی و اجرا شده درتیتراژ سریال ها

موسیقی متن سریال شب دهم

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفت

یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت

من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت

تا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت

شاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت

تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت

دیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت

(اجرا شده توسط علیرضا قربانی)

من از پشت شب‌های بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم

من از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان نم آمدم

تو تعبیر رؤیای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای

تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای

تو یک خانه در کوچه زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگی

تو یک شهر در سرزمین حضور
تویی راز بودن به این سادگی

مرا با نگاهت به رؤیا ببر
مرا تا تماشای فردا ببر

دلم قطره ای بی تپش در سراب
مرا تا تکاپوی دریا ببر

(اجرا شده توسط محمد اصفهانی)

ای واژه‌ی بی‌معنی
رویایی بی‌تعبیر
آغاز ترین پایان
آزادترین تقدیر

از قلب تو می‌روید
نبض غزلی تازه
پنهان شده‌ای در من
گمنام پر آوازه

تو سایه‌ی خورشیدی
تو بوسه‌ی در بحران
تو دلهره‌ای آرام
مهتابِ تر از باران

آرامش طوفانی
می‌سازی و ویرانم
رسوایی راز آلود
می‌پوشی و عریانم

من حادثه بر دوشم
من عشق نمی‌دانم
در هیچ تمامم کن
تا زنده شود جانم

ای واژه‌ی بی‌معنی
رویایی بی تعبیر
آغازترین پایان
آزادترین تقدیر

من را تو به خود خواندی
معشوقه‌ی ناخوانده
دل را به ازل بسپار
یک دم به ابد مانــــــــده

(اجرا شده توسط علیرضا قربانی)

مطلب مشابه: اشعار مریم حیدرزاده؛ گزیده ای از اشعار و دو بیتی عاشقانه این شاعر

آدم به زمین آمد این حادثه رویا نیست
این فرصت بی تکرار عشق است معما نیست

تا خواب حقیقت را صدگونه روایت کرد
هر قول سکوتش را تعبیر نهایت کرد

ما ساده ترین تفسیر از پیچ وخم عشقیم
با لذت حیرانی همراه غم عشقیم

آنان که در آیینه از هیچ نترسیدند
نادیده ترین ها را در آیینه ها دیدند

می‌شد سفر دنیا آسانتر از این باشد
آدم به هوس خو کرد تا خسته ترین باشد

در آتش پروانه پرواز نمی میرد
با بستن لب هرگز آواز نمی میرد

تاوان یقین را دوست بی مرگ نمی‌گیرد
مشتاق فنا اما با مرگ نمی میرد

(اجرا شده توسط علیرضا قربانی)

اگه دستم به جدایی برسه
اونو از خاطره هاخط میزنم

از دل تنگ تمومه ادم‌ها
از شب و روز خدا خط میزنم

اگه دستم برسه به اسمون
با ستاره‌ها قیامت می‌کنم

نمیذارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت می‌کنم

وقتی گاهی من و دل تنها می‌شیم
حرفهای نگفتنی را میشه دید

میشه تو سکوت بین ما دوتا
خیلی از ندیدنیها رو شنید

قصه جدایی ما آدما
قصه دوری ماست ازخودمون

دوری منو تو از لحظه عشق
قصه سادگی گم شدمون

اگه دستم به جدایی برسه
اونو ازخاطره ها خط میزنم

از دلتنگ تموم آدمها
ازشب و روز خدا خط میزنم

اگه دستم برسه به آسمون
با ستاره ها قیامت میکنم

نمیذارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت میکنم

(اجرا شده توسط احسان خواجه امیری)

نترس از سفرها كه يار تو هستم
نترس از خطرها كنار تو هستم

نترس از زمانه كه بي اعتبار است
كه هر لحظه من اعتبار تو هستم

كنار تو هستم كه يار تو هستم
كه بيش از خودت بي‌قرار تو هستم

چه با هم چه تنها چه حالا چه فردا
چه در آسمان و چه خاك و چه دريا

اگر سبز و شادي اگر زرد و غمگين
اگر گرم و سرشار اگر سرد و مسكين

كنار تو هستم كه يار تو هستم
كه بيش از خودت بي‌قرار تو هستم

در آتش ببيني اگر خانه‌ات را
برد آب اگر كوي و كاشانه‌ات را

بسوزي اگر سود و سرمايه‌ات را
بگيرد اگر آسمان سايه‌ات را

كنار تو هستم كه يار تو هستم
كه بيش از خودت بي‌قرار تو هستم

چه در عهد بستن چه وقت گسستن
چه در اقتدار و چه وقت شكستن

اگر هر چه ديدي و هر چه شنيدي
هر آنجا كه ماندي به هر جا رسيدي

كنار تو هستم كه يار تو هستم
كه بيش از خودت بي‌قرار تو هستم…

(اجرا شده توسط علیرضا قربانی)

در عشق هم آتش بزن وقتی حجابت می‌شود
گاهی دعا هم بی دعا بهتر اجابت می‌شود

تفسیر دشنه سخت نیست تسبیح اما مشکل است
وقتی که گاهی بال دل گاهی و بالی بر دل است

از غیر تا تو می‌برد از تو به غیر ت می‌رسد
از خیر تا شر می‌برد از شر به خیرت می‌رسد

هر بار گُم تر بوده‌ام در هیچ پیدا می‌شدم
با چشم های بسته‌ام مات تماشا می‌شدم

در عشق هم آتش بزن وقتی حجابت می‌شود
گاهی دعا هم بی دعا بهتر اجابت می‌شود

بعد از خروجم از بهشت هم مست هستم هم خمار
آدم همینجا خلق شد در رقص جبر و اختیار

یاغی بمان در عاشقی پرواز کن بی پر زدن
از بی نهایت رد شو و در عشق هم آتش بزن

در عشق هم آتش بزن وقتی حجابت می‌شود
گاهی دعا هم بی دعا بهتر اجابت می‌شود

(اجرا شده توسط علیرضا قربانی)

همه دنیا بخواد و تو بگی نه، نخواد و تو بگی آره، تمومه
همین که اول و آخر تو هستی، به محتاج تو، محتاجی حرومه

تو همیشه هستی اما، این منم که از تو دورم
من که بی خورشید چشمات، مثل ماه ِ سوت و کورم

نمیخوام وقتی تو هستی، آدم ِ آدمکا شم
چرا عادتم تو باشی، میخوام عاشق تو باشم

تازه فهمیدم به جز تو، حرف ِ هیچ کی خوندنی نیست
آدما میان و میرن، هیچ کی جزتو موندنی نیست

منو از خودم رها کن، تا دوباره جون بگیرم
خسته‌ام از این عقل خسته، من میخوام جنون بگیرم

همه دنیا بخواد و تو بگی نه، نخواد و تو بگی آره، تمومه
همین که اول و آخر تو هستی، به محتاج تو، محتاجی حرومه

(اجرا شده توسط احسان خواجه‌امیری)

مطلب مشابه: شعر نو غمگین زیبا (اشعار نو غمگین احساسی از شاعران معروف)

سوزاندیَم که دلم خام تر شود
وحشی شدی، غزلم رام تر شود

آهو برای چه باید زمانِ صید
کاری کند که خوش اندام تر شود؟

جز اینکه از سر جانش گذشته تا
صیاد نابغه ناکام تر شود؟

آدم برای نشستن به خاک تو
باید نترسد و بدنام تر شود

چیزی نگفتی و گفتی نگویم و
رفتی که قصه پُر ابهام تر شود

آن قدر گریه نکردی میان بغض
تا چشم اشک، سرانجام، تر شود

امشب کنار غزل های من بخواب
شاید جهان تو آرام تر شود

(اجرا شده توسط همایون شجریان)

وقتی که چشمت تنهای تنها تو بستر اشک خوابش نمی‌برد
من با تو بودم، امّا ندیدی

وقتی خیالت پروانه می‌شد، تا شعله می‌رفت اما نمی‌مرد
من با تو بودم، امّا ندیدی

شبی که در قفس باز بود و تو می‌تونستی بری و آبی بشی
دست کم تا لب تاریکی بیای، مثل یک حادثه آفتابی بشی

موندی و حتی رو اسم پرواز هم خط کشیدی
برای رفتن، من با تو بودم، من با تو بودم، امّا ندیدی

وقتی که چشمات غیر از نگاهت آیینه هم داشت
وقتی نگاهت تا بینهایت یه لحظه کم داشت

چشم انتظار اون لحظه بودم
آیینه دار اون لحظه بودم

امّا ندیدی
من با تو بودم، امّا ندیدی

(اجرا شده توسط احسان خواجه‌امیری)

کنارت چقدر حال من بهتره
از اون حالی که این روزا میشه داشت

اگه دنیا هر چی که داشتم گرفت
ولی دستتو توی دستام گذاشت

بگو تا کجا میشه هم‌دست بود
تو راهی که بی‌راهه هم‌پای ماست

تو صبحی که تاریک‌تر از شبه
تو این شب که کابوس رویای ماست

با چشمات پر کن نگاه منو
که یه عمره از وهم خالی‌تره

حقیقی‌ترین لحظه‌هامو ببین
که از آرزو هم خیالی‌تره

بگو تا کجا میشه هم دست بود
تو راهی که بیراهه همپای ماست

تو صبحی که تاریک‌تر از شبه
تو این شب که کابوس رویای ماست

(اجرا شده توسط گروه سون)

دیوونگی هامو ببخش من از تو هم عاشق ترم
تو زندگیم چیزایی هست که حتی از تو می‌گذرم

با این که شهر چشم تو، دنیای رویای منه
می‌رم از این شهر و فقط رویاش دنیای منه

من می‌رم و تو با دلم هر کاری که خواستی بکن
هرچی دلت می‌گه بگو حق با توئه همیشه چون

تنهات می ذارم می خوام یه تار موت هم کم نشه
ابروت سقف خونه مه این سقف باید خم نشه

من بی خبرتر از تو و تو بی خبرتر از منی
تموم پل هام بشکنه، تو قولتو نمی‌شکنی

شاید یه شب برگردم و از یه غروب، طلوع کنم
دوباره مهتاب تو رو زیر ستاره رو کنم

باید یه روز برگردم و به آرزوم زل بزنم
از مرگ با چشمای تو به زندگی پل بزنم

(اجرا شده توسط محمد اصفهانی)

چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریم

هر جا سکوت کوچه ها از ترس سنگین تر شود
یک اه همگون می‌کند تا شهر رنگین تر شود

پروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت
شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفت

شب از درون می پوسد و با یک تلنگر میرود
دستان ما در بند هم دور از تصور میرود

چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریم

حتی عبور از عشق هم رو به رهایی سخت نیست
بی ذوق آزادی کسی با عشق هم خوشبخت نیست

قنقوس برمیخیزد و ما را تماشا میکند
شعله فرو می افتد و در بهت حاشا میکند

چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریم

(اجرا شده توسط سالار عقیلی)

من عاشق چشمت شدم (تیتراژ سریال مدار صفر درجه)

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می‌درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می‌کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی‌دانم از این دیوانگی و عاقلی

من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آن سوی یقین شاید کمی هم کیش تر

آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود

تیتراژ سریال مسافری از هند

از کفر من تا دین تو، راهی به جز تردید نیست!
دلخوش به فانوسم مکن، اینجا مگر خورشید نیست؟

با حس ویرانی بیا … تا بشکند دیوار من
چیزی نگفتن بهتر است، تکرار طوطی وار من

بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می‌شود
حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می‌شود

با عشق آنسوی خطر، جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه … دیگر مجال درس نیست

کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می‌شود
چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن می‌شود

تیتراژ سریال شب دهم

مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک است

عشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردم

گیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فردا

خون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر است

مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی

عشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست مگو سهو شده

من و رسوایی و این بار گناه
تو و تنهایی و آن چشم سیاه

از من تازه مسلمان بگذر
بگذر از سر پیمان بگذر

دین دیوانه بدین عشق تو شد
جاده شک به یقین عشق تو شد

مستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی

تیتراژ سریال میوه ممنوعه

میشه خدا رو حس کرد تو لحظه‌های ساده
تو اضطراب عشق و گناه بی‌اراده

بی‌عشق عمر آدم بی‌اعتقاد می‌ره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد می‌ره

وقتی که عشق آخر تصمیمش‌و بگیره
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیره

ترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه
هر چی محال می‌شد، با عشق داره میشه

عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبه‌س
از لحظه‌های حوا، هوا می‌مونه و بس

نترس اگردل تو از خواب کهنه پاشه
شاید خدا قصه‌تو از نو نوشته باشه

تیتراژ سریال شهرزاد

تو با قلب ویرانه ى من چه کردی؟!
ببین عشق دیوانه من چه کردی

در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با حال پروانه ى من چه کردی؟!

ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمار است میخانه ى من چه کردی؟!

مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ى من چه کردی؟!

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده! باخانه ى من چه کردی؟!

جهانِ من از گریه ات خیس باران
تو با سقف کاشانه ى من چه کردی؟!

اشتراک گذاری

نظرات کاربران