در ادامه مجموعهای از زیباترین اشعار افشین یداللهی شامل اشعار عاشقانه افشین یداللهی، اشعار نو، شعر درباره ایران و ترانه های افشین یداللهی (شب دهم، مدار صفر درجه و…) را برای شما ارائه کرده ایم.
اشعار نو افشین یداللهی
شبها
تا در آغوش خالیم تصورت نکنم
خوابم نمیبرد
و صبحها
تا بوسهات را بر گونهام تصور نکنم
بیدار نمیشوم
مدتهاست که
شبها نمیخوابم و
صبحها بیدار نمیشوم
نمیخواهم تصورت کنم
تا خودت بیایی
کاش بودی
و من
در آغوشِ تو
تا صبح
میمُردم
و صبح
در آغوشِ تو
زنده میشدم
در من کوچهای است
که با تو در آن نگشتم
سفری است
که با تو هنوز نرفتهام
روزها و شب هایی است
که با تو به سر نکردهام
و عاشقانه هایی
که با تو هنوز نگفتهام …در من حرفایی است که
هنوز نفس میکشند…
آرزوهایی که هنوز به انجام نرسیدهاند
در من،
و در کعبه من،سجده ای است برای قامت تو
در من پاره ای از تو میتپد
و این جان نیمه جانم ازو زنده است
در من
و در رگهای من
خونی از احساس سبز تو چاری است
و شکوفه می زند همچون گلی سرخ
در من،
در من تو و حس تو
هست هنوز و هنوز…
از مرگت
ناراحت نمیشوم!
اگر قرار باشد
پیش من
که پیش از تو رفتم
بیایی…
مگر میشود تو را دید و
برایت شعر نگفت؟کدام شاعر
چنین فرصتی را از دست میدهد؟تمام شاعران
با دیدنِ تو
به حالِ خودشان برای تو شعر میگویند
حتی بی آنکه بخواهنداما تو
باید
فقط
شعرهای من را بخوانی
آنها را به حال خودشان بگذاربگذار
یک بار هم که شده
عاشق به معشوق
حکم کندتو
باید
فقط
شعرهای من را بخوانی
سرت را
که به سمت آسمان
بلند میکنی
عارفانی که
تمام دنیا را
بوسیدهاند و کنار گذاشتهاند
به سخت ترین امتحان خود
میرسند
گردنی
که نه میتوانند ببوسند
نه کنار بگذارنداما من
پاسخ این امتحان را میدانم
میبوسم و کنار نمیگذارم
کاری که
خدا
هنوز
آرزویش را دارد
این چند ماه
که منتظرت بودم
به اندازۀ چند سال نگذشت
به اندازۀ همین چند ماه گذشتاما فهمیدم
ماه یعنی چه
روز یعنی چه
لحظه یعنی چه
این چند ماه گذشت
و فهمیدم
گذشتن، زمان، انتظار
یعنی چه
سیاه یعنی
تاریکی گیسوی تو
سیاه یعنی
روشنی چشم توسیاه یعنی
روزگار تاریک و روشن من
مثل
اشک ت
که گونه ات را
با سرمه ی چشمت
نقاشی میکندمثل
حس ما به هم
وقت فاصله ی ما از همسیاه یعنی
شعر سپید من
در جواب غزل خداحافظی توسیاه یعنی
رو سفیدی من
بعد از عشق تو
سیاه یعنی …
مرزهای تَنِمان
بی قراری میکنند
در دستِ این مرزهای قراردادی
مرزهای تَنِمان
قرارشان
شکستن است
و
این مرزها
قرارشان
نشکستنمن و تو
قراری با مرزها نداریممیشکنیمشان
بی هیچ قراردادی
مطلب مشابه: اشعار شهیار قنبری شاعر و ترانه سرای معروف (گزیده اشعار عاشقانه معروف او)
اشعار عاشقانه افشین یداللهی
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
شیطان رانده، سجده کنان عاشقت شوداز تو بعید نیست میان دو خندهات
تاریخ گنگی از خفقان، عاشقت شودتوران به خاک خاطرههایت بیافتد و
آرش، بدون تیر و کمان، عاشقت شودچشمان تو، که رنگ پشیمانی خداست
درآینه، بدون گمان، عاشقت شوداز تو بعید نیست،قیامت کنی و بعد
خاکستر جهنمیان عاشقت شودوقتی نوازش تو شبیخون زندگیست
هر قلب مات بی ضربان، عاشقت شوداز من بعید بود ولی عاشقت شدم…
از تو بعید نیست جهان عاشقت شود
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستمیک روز میآیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین، مست و خمارت نیستمشبزنده داری میکنی تا صبح زاری میکنی
تو بیقراری میکنی، من بیقرارت نیستمپاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی، نو میشوی، من در بهارت نیستمزنگارها را شستهام دور از کدورتهای دور
آیینهای رو به توام، اما کنارت نیستمدور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست، امن ام حصارت نیستم
لذت ببر از این که گرفتار تو هستم
از این که زمین خوردهی آزار تو هستمویرانی من فرصت آباد شدن بود
مدیون همین عشق ستمکار تو هستم
تو از کدام گم شدن حوالی من آمدی
همین که لب به لب شدی به خالی من آمدیغبار عشق برلبت رسیده ای به انزوا
دمی سکوت کن غزل کمیبخواب بی صداتو خسته ای نگاه کن چقدر زخم خورده ای
و اتفاق بود اگر هنوز هم نمرده اینشستهام کنار تو نترس خوب میشوی
دوباره ماه قصه ها پس از غروب میشویبه خود که آمدی بگو بگو تمام درد را
بخوان که میشناسم این صدای دوره گرد رامن از مسیر دیگری به حس تو رسیدهام
هزار و یک شب تو را هزار بار دیدهامکسی تو را ندیده در سوال چشم های تو
نگو که اشک میشود وبال اشک های تونترس عمر سادگی به انتها نمیرسد
همیشه راه گم شدن به ناکجا نمیرسد
✿´⌣
✿♡✿´⌣
✿قلبم از اعتنای کمت سکته میکند
حتی غزل به یادِ غَمَت سکته میکندیکباره، بارِ هر دو جهان را به من نده
ابلیس از این همه کَرَمت سکته میکند
بوسیدمت که ببینم چه میشود
با بوسههای تو، دینم چه میشودبوسیدمت که ببینم زمانِ عشق
تکلیفِ شک و یقینم چه میشوداین پل که بین مجاز و حقیقت است
در آسمان و زمینم چه میشودبا دستِ عقل که چیزی نمیشود
پای دلم بنشینم چه میشود؟دین در اصول، به تقلید، گفته: نه
تحقیق در تو، ببینم چه میشودآخر، خدا که بپرسد تو کیستی؟
میگویمش که همینم، چه میشود؟
مطلب مشابه: شعر قشنگ عاشقانه احساسی [ گزیده اشعار ناب رمانتیک برای معشوق ]
اشعار افشین ید اللهی درباره ایران
وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانهاکشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانهاایستادی بر جنگ رو در رو
خنجر از پشت می زند دشمنگویی از ما و در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکنوطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانهارگت امروز تشنه عشق است
دل رنجیده خون نمی خواهددل تو تا ابد برای تپش
غیرعشق و جنون نمی خواهدشرم بر من اگر حریم تو
پیش چشمان من شکسته شودوای بر من اگر ببینم چشم
رو به رویای عشق بسته شودوطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانهاکشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانهااز تب سرد موجهای خزر
تا خلیجی که فارس بوده و هستمیشود با تو دل به دریا زد
میشود با تو دل به دنیا بست(اجرا شده توسط سالار عقیلی)
نام تو، پر از خاطرههاییست که صد قرن
از حادثهها و تب ایام گذشتهستسرسبزترین سرخی فردای سپید است
رازی که به پیشانی کوه و دل دشت استدر فرش و خط و نغمه، در شعر و ترانه
فرهنگ و زبان، گویش هر کوی و کرانهدر خشت و در آیینه، در ترمه و کاشی
شوقیست که تو هستی و ذوقیست که باشیایران من! ای ریشهی من، برگ و بر من
با نام تو، تاریخ پراست از اثر منایران من! ای عشق من، ای دار و ندارم
جان از تو گرفتم، به که جز تو بسپارم؟از عمق خلیج فارس تا اوج دماوند
تفتان و سرخس و ارس و زاگرس و اروندهر قوم وطن، سف شکن روز مباداست
نام تو، خروشانی و آرامش دریاستایران من! ای ریشهی من، برگ و بر من
با نام تو، تاریخ پر است از اثر منایران من! ای عشق من، ای دار و ندارم
جان از تو گرفتم، به که جز تو بسپارم؟(اجرا شده توسط محمد معتمدی)
ایران، فدای اشکو خندهی تو
دله پرو تپندهی توفدای حسرتو امیدت
رهایی رمنده ی تو، رهایی رمندهی توایران اگر دل تو را شکستند
تو را به بند کینه بستندچه عاشقانه بینشانی
که پایه درد تو نشستندکلام شد گلوله باران
به خون کشیده شد خیابانولی کلام آخر این شد
که جان من فدای ایرانتو ماندیو زمانه نو شد
خیال عاشقانه نو شدهزار دل شکستو آخر
هزار و یک بهانه نو شدایران به خاک خستهی تو سوگند
به بغض خفتهی دماوندکه شوقه زنده ماندن من
به شادی تو خورده پیوند
اشعارافشین یداللهی آلبوم های موسیقی و اجرا شده درتیتراژ سریال ها
موسیقی متن سریال شب دهم
یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفتپس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد
اما مرا به عمق درونم کشید و رفتیک آسمان ستاره ی آتش گرفته را
بر التهاب سرد قرونم کشید و رفتمن در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت
خطی به روی بخت نگونم کشید و رفتتا از خیال گنگ رهایی رها شوم
بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفتشاید به پاس حرمت ویرانه های عشق
مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفتتا از حصار حسرت رفتن گذر کنم
رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفتدیگر اسیر آن من بیگانه نیستم
از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت(اجرا شده توسط علیرضا قربانی)
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدممن از آرزوهای دور و دراز
من از خواب چشمان نم آمدمتو تعبیر رؤیای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ایتو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ایتو یک خانه در کوچه زندگی
تو یک کوچه در شهر آزادگیتو یک شهر در سرزمین حضور
تویی راز بودن به این سادگیمرا با نگاهت به رؤیا ببر
مرا تا تماشای فردا ببردلم قطره ای بی تپش در سراب
مرا تا تکاپوی دریا ببر(اجرا شده توسط محمد اصفهانی)
ای واژهی بیمعنی
رویایی بیتعبیر
آغاز ترین پایان
آزادترین تقدیراز قلب تو میروید
نبض غزلی تازه
پنهان شدهای در من
گمنام پر آوازهتو سایهی خورشیدی
تو بوسهی در بحران
تو دلهرهای آرام
مهتابِ تر از بارانآرامش طوفانی
میسازی و ویرانم
رسوایی راز آلود
میپوشی و عریانممن حادثه بر دوشم
من عشق نمیدانم
در هیچ تمامم کن
تا زنده شود جانمای واژهی بیمعنی
رویایی بی تعبیر
آغازترین پایان
آزادترین تقدیرمن را تو به خود خواندی
معشوقهی ناخوانده
دل را به ازل بسپار
یک دم به ابد مانــــــــده(اجرا شده توسط علیرضا قربانی)
مطلب مشابه: اشعار مریم حیدرزاده؛ گزیده ای از اشعار و دو بیتی عاشقانه این شاعر
آدم به زمین آمد این حادثه رویا نیست
این فرصت بی تکرار عشق است معما نیستتا خواب حقیقت را صدگونه روایت کرد
هر قول سکوتش را تعبیر نهایت کردما ساده ترین تفسیر از پیچ وخم عشقیم
با لذت حیرانی همراه غم عشقیمآنان که در آیینه از هیچ نترسیدند
نادیده ترین ها را در آیینه ها دیدندمیشد سفر دنیا آسانتر از این باشد
آدم به هوس خو کرد تا خسته ترین باشددر آتش پروانه پرواز نمی میرد
با بستن لب هرگز آواز نمی میردتاوان یقین را دوست بی مرگ نمیگیرد
مشتاق فنا اما با مرگ نمی میرد(اجرا شده توسط علیرضا قربانی)
اگه دستم به جدایی برسه
اونو از خاطره هاخط میزنماز دل تنگ تمومه ادمها
از شب و روز خدا خط میزنماگه دستم برسه به اسمون
با ستارهها قیامت میکنمنمیذارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت میکنموقتی گاهی من و دل تنها میشیم
حرفهای نگفتنی را میشه دیدمیشه تو سکوت بین ما دوتا
خیلی از ندیدنیها رو شنیدقصه جدایی ما آدما
قصه دوری ماست ازخودموندوری منو تو از لحظه عشق
قصه سادگی گم شدموناگه دستم به جدایی برسه
اونو ازخاطره ها خط میزنماز دلتنگ تموم آدمها
ازشب و روز خدا خط میزنماگه دستم برسه به آسمون
با ستاره ها قیامت میکنمنمیذارم کسی عاشق نباشه
ماه و بین همه قسمت میکنم(اجرا شده توسط احسان خواجه امیری)
نترس از سفرها كه يار تو هستم
نترس از خطرها كنار تو هستمنترس از زمانه كه بي اعتبار است
كه هر لحظه من اعتبار تو هستمكنار تو هستم كه يار تو هستم
كه بيش از خودت بيقرار تو هستمچه با هم چه تنها چه حالا چه فردا
چه در آسمان و چه خاك و چه دريااگر سبز و شادي اگر زرد و غمگين
اگر گرم و سرشار اگر سرد و مسكينكنار تو هستم كه يار تو هستم
كه بيش از خودت بيقرار تو هستمدر آتش ببيني اگر خانهات را
برد آب اگر كوي و كاشانهات رابسوزي اگر سود و سرمايهات را
بگيرد اگر آسمان سايهات راكنار تو هستم كه يار تو هستم
كه بيش از خودت بيقرار تو هستمچه در عهد بستن چه وقت گسستن
چه در اقتدار و چه وقت شكستناگر هر چه ديدي و هر چه شنيدي
هر آنجا كه ماندي به هر جا رسيديكنار تو هستم كه يار تو هستم
كه بيش از خودت بيقرار تو هستم…(اجرا شده توسط علیرضا قربانی)
در عشق هم آتش بزن وقتی حجابت میشود
گاهی دعا هم بی دعا بهتر اجابت میشودتفسیر دشنه سخت نیست تسبیح اما مشکل است
وقتی که گاهی بال دل گاهی و بالی بر دل استاز غیر تا تو میبرد از تو به غیر ت میرسد
از خیر تا شر میبرد از شر به خیرت میرسدهر بار گُم تر بودهام در هیچ پیدا میشدم
با چشم های بستهام مات تماشا میشدمدر عشق هم آتش بزن وقتی حجابت میشود
گاهی دعا هم بی دعا بهتر اجابت میشودبعد از خروجم از بهشت هم مست هستم هم خمار
آدم همینجا خلق شد در رقص جبر و اختیاریاغی بمان در عاشقی پرواز کن بی پر زدن
از بی نهایت رد شو و در عشق هم آتش بزندر عشق هم آتش بزن وقتی حجابت میشود
گاهی دعا هم بی دعا بهتر اجابت میشود(اجرا شده توسط علیرضا قربانی)
همه دنیا بخواد و تو بگی نه، نخواد و تو بگی آره، تمومه
همین که اول و آخر تو هستی، به محتاج تو، محتاجی حرومهتو همیشه هستی اما، این منم که از تو دورم
من که بی خورشید چشمات، مثل ماه ِ سوت و کورمنمیخوام وقتی تو هستی، آدم ِ آدمکا شم
چرا عادتم تو باشی، میخوام عاشق تو باشمتازه فهمیدم به جز تو، حرف ِ هیچ کی خوندنی نیست
آدما میان و میرن، هیچ کی جزتو موندنی نیستمنو از خودم رها کن، تا دوباره جون بگیرم
خستهام از این عقل خسته، من میخوام جنون بگیرمهمه دنیا بخواد و تو بگی نه، نخواد و تو بگی آره، تمومه
همین که اول و آخر تو هستی، به محتاج تو، محتاجی حرومه(اجرا شده توسط احسان خواجهامیری)
مطلب مشابه: شعر نو غمگین زیبا (اشعار نو غمگین احساسی از شاعران معروف)
سوزاندیَم که دلم خام تر شود
وحشی شدی، غزلم رام تر شودآهو برای چه باید زمانِ صید
کاری کند که خوش اندام تر شود؟جز اینکه از سر جانش گذشته تا
صیاد نابغه ناکام تر شود؟آدم برای نشستن به خاک تو
باید نترسد و بدنام تر شودچیزی نگفتی و گفتی نگویم و
رفتی که قصه پُر ابهام تر شودآن قدر گریه نکردی میان بغض
تا چشم اشک، سرانجام، تر شودامشب کنار غزل های من بخواب
شاید جهان تو آرام تر شود(اجرا شده توسط همایون شجریان)
وقتی که چشمت تنهای تنها تو بستر اشک خوابش نمیبرد
من با تو بودم، امّا ندیدیوقتی خیالت پروانه میشد، تا شعله میرفت اما نمیمرد
من با تو بودم، امّا ندیدیشبی که در قفس باز بود و تو میتونستی بری و آبی بشی
دست کم تا لب تاریکی بیای، مثل یک حادثه آفتابی بشیموندی و حتی رو اسم پرواز هم خط کشیدی
برای رفتن، من با تو بودم، من با تو بودم، امّا ندیدیوقتی که چشمات غیر از نگاهت آیینه هم داشت
وقتی نگاهت تا بینهایت یه لحظه کم داشتچشم انتظار اون لحظه بودم
آیینه دار اون لحظه بودمامّا ندیدی
من با تو بودم، امّا ندیدی(اجرا شده توسط احسان خواجهامیری)
کنارت چقدر حال من بهتره
از اون حالی که این روزا میشه داشتاگه دنیا هر چی که داشتم گرفت
ولی دستتو توی دستام گذاشتبگو تا کجا میشه همدست بود
تو راهی که بیراهه همپای ماستتو صبحی که تاریکتر از شبه
تو این شب که کابوس رویای ماستبا چشمات پر کن نگاه منو
که یه عمره از وهم خالیترهحقیقیترین لحظههامو ببین
که از آرزو هم خیالیترهبگو تا کجا میشه هم دست بود
تو راهی که بیراهه همپای ماستتو صبحی که تاریکتر از شبه
تو این شب که کابوس رویای ماست(اجرا شده توسط گروه سون)
دیوونگی هامو ببخش من از تو هم عاشق ترم
تو زندگیم چیزایی هست که حتی از تو میگذرمبا این که شهر چشم تو، دنیای رویای منه
میرم از این شهر و فقط رویاش دنیای منهمن میرم و تو با دلم هر کاری که خواستی بکن
هرچی دلت میگه بگو حق با توئه همیشه چونتنهات می ذارم می خوام یه تار موت هم کم نشه
ابروت سقف خونه مه این سقف باید خم نشهمن بی خبرتر از تو و تو بی خبرتر از منی
تموم پل هام بشکنه، تو قولتو نمیشکنیشاید یه شب برگردم و از یه غروب، طلوع کنم
دوباره مهتاب تو رو زیر ستاره رو کنمباید یه روز برگردم و به آرزوم زل بزنم
از مرگ با چشمای تو به زندگی پل بزنم(اجرا شده توسط محمد اصفهانی)
چله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریمهر جا سکوت کوچه ها از ترس سنگین تر شود
یک اه همگون میکند تا شهر رنگین تر شودپروانه پشت پیله اش حس کرد راهی هست و رفت
شاید به راه بسته هم باید امیدی بست و رفتشب از درون می پوسد و با یک تلنگر میرود
دستان ما در بند هم دور از تصور میرودچله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریمحتی عبور از عشق هم رو به رهایی سخت نیست
بی ذوق آزادی کسی با عشق هم خوشبخت نیستقنقوس برمیخیزد و ما را تماشا میکند
شعله فرو می افتد و در بهت حاشا میکندچله به چله عشق را از غم به شادی میبریم
حق خود از لبخند را با اشک با خون میخریم(اجرا شده توسط سالار عقیلی)
من عاشق چشمت شدم (تیتراژ سریال مدار صفر درجه)
وقتی گریبان عدم با دست خلقت میدرید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفریدوقتی زمین ناز تو را در آسمان ها میکشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشیدمن عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلییک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربودوقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کردمن بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلیمن عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آن سوی یقین شاید کمی هم کیش ترآغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود
تیتراژ سریال مسافری از هند
از کفر من تا دین تو، راهی به جز تردید نیست!
دلخوش به فانوسم مکن، اینجا مگر خورشید نیست؟با حس ویرانی بیا … تا بشکند دیوار من
چیزی نگفتن بهتر است، تکرار طوطی وار منبی جستجو ایمان ما از جنس عادت میشود
حتی عبادت بی عمل وهم سعادت میشودبا عشق آنسوی خطر، جایی برای ترس نیست
در انتهای موعظه … دیگر مجال درس نیستکافر اگر عاشق شود بی پرده مومن میشود
چیزی شبیه معجزه با عشق ممکن میشود
تیتراژ سریال شب دهم
مرز در عقل و جنون باریک است
کفر و ایمان چه به هم نزدیک استعشق هم در دل ما سردرگم
مثل ویرانی و بهت مردمگیسویت تعزیتی از رویا
شب طولانی خون تا فرداخون چرا در رگ من زنجیر است
زخم من تشنه تر از شمشیر استمستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانیعشق تو پشت جنون محو شده
هوشیاریست مگو سهو شدهمن و رسوایی و این بار گناه
تو و تنهایی و آن چشم سیاهاز من تازه مسلمان بگذر
بگذر از سر پیمان بگذردین دیوانه بدین عشق تو شد
جاده شک به یقین عشق تو شدمستم از جام تهی حیرانی
باده نوشیده شده پنهانی
تیتراژ سریال میوه ممنوعه
میشه خدا رو حس کرد تو لحظههای ساده
تو اضطراب عشق و گناه بیارادهبیعشق عمر آدم بیاعتقاد میره
هفتاد سال عبادت یک شب به باد میرهوقتی که عشق آخر تصمیمشو بگیره
کاری نداره زوده یا حتی خیلی دیرهترسیده بودم از عشق، عاشق تر از همیشه
هر چی محال میشد، با عشق داره میشهعاشق نباشه آدم حتی خدا غریبهس
از لحظههای حوا، هوا میمونه و بسنترس اگردل تو از خواب کهنه پاشه
شاید خدا قصهتو از نو نوشته باشه
تیتراژ سریال شهرزاد
تو با قلب ویرانه ى من چه کردی؟!
ببین عشق دیوانه من چه کردیدر ابریشم عادت آسوده بودم
تو با حال پروانه ى من چه کردی؟!ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمار است میخانه ى من چه کردی؟!مگر لایق تکیه دادن نبودم؟
تو با حسرت شانه ى من چه کردی؟!مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده! باخانه ى من چه کردی؟!جهانِ من از گریه ات خیس باران
تو با سقف کاشانه ى من چه کردی؟!
نظرات کاربران