در این مطلب 10 انشا درباره خدا و مجموعه انشاهای کوتاه و بلند زیبا برای پایه های مختلف تحصیلی را گردآوری کرده ایم.
انشاء درباره خدا
مقدمه انشاء درباره خدا : خداوند متعال نعمت های زیادی به انسان ها عطا کرده است و هر انسانی باید به خاطر داشتن هر یک از آنها از خداوند بزرگ سپاس گزار باشد.
بدنه انشاء درباره خدا : خداوند ، نعمت هایی مانند سلامتی ، والدین ، فرزندان خوب ، نعمت دیدن و شنیدن ، قدم زدن در طبیعت و هزاران نعمت دیگر داده است که ممکن است توسط ما نادیده گرفته شود ، اما وقتی آنها را از دست می دهیم ، تازه متوجه می شویم که چقدر ارزش دارند.
متأسفانه ، گاهی اوقات ما آنقدر نگران مشکلات زندگی هستیم که نعمت هایی را که داریم فراموش می کنیم.
این زمانی است که ما باید یک تلنگر بزنیم تا دوباره به ما یادآوری شود که چه چیزهای مهمی در زندگی ما اتفاق افتاده است و باید از آن ها تشکر و شکرگزاری کنیم.
نتیجه گیری انشاء درباره خدا : ما همیشه باید از نعمت هایی که خداوند مهربان در زندگی به ما داده سپاس گزار باشیم و قدردان چیزهایی که داریم باشیم.
انشا درباره تصور شما از خدا
شما خدا را چگونه تصور میکنید؟
فردی بزرگ در فراسوی آسمان ها؟ یک نور بزرگ طلایی در فضا؟
نه جانم. خدا آنقدر ها هم دور نیست. خدا به ما نزدیک است. بسیار نزدیک تر از آنچه تصور میکنید.
میدانی خدا کیست؟ خدا همان پیرزن گداییست که کنار خیابان از تو درخواست کمک کرد و تو کاملا بی تفاوت از کنارش رد شدی.
خدا در دستان پینه بسته پیرمردی است که خیلی زحمت کشیده و دیگر تاب و توان کار کردن ندارد.
خدا در چشمان کارگری است که سخت کار میکند و روز به روز پیرتر میشود ولی روزی سر سفره اش همیشه حلال است.
خدا در اشک های دخترکی است که در آن روز هیچکس گل های رزش را نخریده و شب را گرسنه سپری کرده است.
خدا در جسد زن جوانیست که برای حفاظت از جان فرزندش خودش را سپر کرده بود تا او آسیب نبیند و زنده بماند.
و در اخر خدا در قلب توست. رنگ و بوی خدایی بگیر، کمک کن و مهربان باش. بگذار همه بدانند خدا در دلت خانه ای بی منت و زیبا دارد.
نکند فکر کنی خانه خدا دور است. خدا همینجاست، او از رگ گردن به تو نزدیک تر است. خدا تنهاست. میدانی چرا؟
چون کسی به آن پیرزن بی خانمان کمک نکرد. کسی دست پینه بسته پیر مرد را نگرفت و کسی اشک دخترک گل فروش را پاک نکرد.
حالا فهمیدی رفیق جانم؟! خدا هم مثل ما تنهاست.
بیا خدا را از این تنهایی نجات دهیم. دستی را بگیر و خدا را در آغوش بکش. بگذار همه بدانند خدا بزرگ تر از درد های ماست.
انشا در مورد خدا
مقدمه انشا خدا : همیشه خودم را در دوراهی می دیدم که یک طرفش خداست و طرف دیگرش خدا نیست. و جالب اینکه این دو راه در تمام مراحل زندگی پیش می رود و نمی توان از این دو مسیر شک و یقین عبور کرد.
بدنه انشاء خدا : برخی تا پایان عمر با خدا می مانند ، برخی تا دم آخر عمر بی خدا ، برخی در پایان عمر باز هم بی خدا می شوند و برخی خدا را سر پیر می پیدا میکنند.
برخی مانند من دائماً می پیچند ، گاهی زنگ می زنند و گاهی خداییه خدایی و گاهی بی خدایی.
گاهی اوقات نور بر دل های آن ها می تابد ، آنها به سمت نور می دوند ، گاهی اوقات نور خاموش می شود و در تاریکی دور می شوند.
نتیجه انشا خدا : ما نیز حرکت می کنیم تا نوری در آسمان وجود داشته باشد و اگر نوری نباشد ، حرکت را متوقف می کنیم و اگر نور از بین برود ، به بیراهه می رویم. اما حتی در تاریکی مطلق ، ما از صمیم قلب می دانیم که خدایی در این نزدیکی وجود دارد.
انشا زیبا درباره خدا
چه نام زیبایی است خدا! خدایی که آفرینش تمامی چیزها به میل وخواسته ی اوست، عظیم است و بی همتا
میدانی تمامی انسان ها خدا نمی خوانند مگر اینکه به کمک و توانایی او نیاز داشته باشند.
بعضی وقت ها برایشان مشکلی پیش می آید می گویند سرنوشت است.
اما سرنوشت این است که در چه خانواده ایی به دنیا می آیی فقیر یا ثروتمند، نامت چیست و چه دین و مذهبی داری وبقیه راه به افکار وکارهایی که انجام میدهی.
حتی خدا به تمامی انسان ها به یک اندازه توجه می کند اما گاهی انسان ها با بی دقتی یا سهل انگاری یا حتی از سر نادانی دچار حادثه میشوند.
در حقیقت این افراد با اشتباهات یا گناهانی که مرتکب میشوند خودشان را از حفاظت خداوند محروم می کنند .
و اگر خدا کمی آنها را امتحان کند می گویند: خدایا یه سوال بقیه باهات نسبتی دارن؟
خدا با ماست هر کجا که باشیم حتی خدا، در عشق بوسه ی مادر است خدا، درگرمی آغوش پدر است.
خدا همه جا هست حتی دور تر از دورترین ستاره های آسمان ها
خدایی که تمامی موجودات را آفرید، خم شو تا ببینی مورچه ای به آن کوچکی چگونه دانه ای بر پشت دارد آن را به سوی لانه اش می برد .
یا به پشت حشره نگاه کن که مثل جواهر می درخشد این همه را خدا آفریده است.
می دانی خدا به ما امید، آروز رویا ها را می دهد تا با آن ها زندگی را بهتر وزیبا تر ببینیم وبرای ادامه ی آن تلاش وکوشش کنیم.
مطلب مشابه: انشا معلم؛ 10 انشا بی نظیر در وصف معلم با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری
انشا با موضوع خداوند
بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند.
و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد.
خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم.
خود را ارزان نفروشیم، در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند: قیمت=خدا!
این همه خود را تحقیر نکنید، خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.
وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.
یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.
کسی که با خدا حرف نمی زند، صحبت کردن نمی داند.
آنکه خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است.
کسی که با خدا قهر است، هرگز با خودش آشنی نمی کند.
خدا بی گناه است در پروندۀ نگاه تان تجدید نظر کنید.
ما خلیفه ی خداییم، مثل خدا باشیم، قابل دسترس در همه جا و همه گاه.
آنکه خدا را از زندگیش سانسور کند همیشه دچار خود سانسوری خواهد بود.
خدا از آن کس که روزهایش بیهوده می گذرد، نمی گذرد.
بیهوده گفته اند تنها «صداست» که می ماند، تنها «خداست» که می ماند.
روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید.
برای اثبات کوری کافیست که انسان چشم های نگران خدا را نبیند.
شکسته های دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهای شکسته دلان است.
به چشم های خود دروغ نگوییم، خدا دیدنی است.
چشم هایی که خدا را نبینند، دو گودال مخوفند که بر صورت انسان دهن باز کرده اند.
امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟
-اگر از خدا بپرسید کیستی؟ در جواب «ما» را معرفی خواهد کرد! ما بهترین معرف خداییم، آیا اگر از ما بپرسند کیستی؟ خدا را معرفی خواهیم کرد؟
وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست.
آسمان، چشم آبی خداست، نگران همیشه ی من و تو.
خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند امضا کرده است.
خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گرساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.
انشاء درباره از خدا چه میخواهید؟
انسان یک موجودی است که هر چه قدر از مال و ثروت دنیا را داشته باشد باز به دنبال جمع اوری آن است و از مال اندوزی سیر نمیشود .
هر کس بنا به شرایط ومحیطی که در ان زندگی میکند از خداوند خواسته ای دارد افرادی که به ظاهر هر چیزی می نگرند.
خواسته های سطحی و زود گذری دارند به همین خاطر فورا از دنیا خسته میشوند .
ولی افراد با تجربه و پخته از خدا چیزی نمی خواهند اگر هم بخواهند بر حسب تجربه شان چیزی را میخواهند که
نه تنها برای خود بلکه برای دیگران منفعت هم جسمی وهم معنوی داشته باشد.
اما من ناقابل اگر بدانم ارزشی در مقابل خداوند یکتا و فنا ناپذیر دارم و خواسته ام مورد مقبول خداوند قرار میگیرد .
حتما چیزی را میخواهم که واقعا به آن محتاجم و آن تن سالمی است که هر کسی لیاقت داشتن آن و نگهداری از آن را ندارم .
پس اگر خداوند این تن سالم را به من داده است من نباید به خاطر مادیات ظاهری دنیا که نابود شدنی است ناشکری و نا سپاسی بکنم .
و قدر آن را ندانم خداوند برای هر کسی به اقتضای شرایطش موقعیتی را قرار داده چون حکمتش را درآن دیده
همان طور که در قرآن کریم آمده است او دانا به همه امور است پس باید راضی به رضای او باشیم.
مطلب مشابه: انشا پدر؛ مجموعه 10 انشا درباره پدر با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری
انشای ادبی درباره خدا
از همان لحظه که به این دنیای پر از شگفتی قدم نهادم نام تو بر قلبم حک شده و یاد تو در اعماق وجودم سکنی گزیده،
تو همیشه بودی و هستی … باران رحمتت همیشه جاری و گرمای محبتت قلبم را گرم کرده است.
بی آنکه بدانم همیشه تو را در همه جا دیده ام، مهرت را در خورشید، خشمت را در صدای رعد،
عشقت را در قلب مادران، سخاوتت را در آسمان، بزرگی ات را در کهکشان ها و زیبایی ات را در یک برگ گل رز دیده ام.
سعی کرده ام در سختی های زندگی یاد تو آرامبخش روح و قلبم باشد و در شادی هایم ذکر شکر تو بر زبانم جاری …
اگرچه بسیاری اوقات در این کار موفق نبوده ام و گاه با گله و شکایت به درگاهت آمده ام و گاه در اوج شادی ها از یادت غافل شده ام
اما تو می دانی که همیشه سعی ام را کرده ام و … من می دانم تو به قدر تلاش انسان ها، نیت آن ها و رقت قلب شان به آن ها توجه خواهی کرد.
هر بار دست نیاز به سویت دراز کرده ام و خالصانه تو را خوانده ام حرف هایم را شنیده ای،
گاهی در لحظه اجابتم کرده ای و گاهی که حکمتت دری را در مقابلم بسته، رحمتت بی درنگ گشایش گر دری دیگر بوده است.
می دانم هرچه دارم از توست و هر خیری که در مسیرم به من می رسد از رحمت بی انتهای توست و هر شر و گزندی نتیجه نفس جایز الخطای من!
پروردگارم! گرچه با روی سیاه و قلبی سیاه تر نزد تو می آیم اما تو این بنده ات را یاری کن تا هرگز از مسیر درست زندگی خارج نشود
و در لغزش ها و خطاها با پیام و نشانه ها او را از انحراف و کژی ها نجات بده. آمین
انشا کودکانه درباره خدا
من خدا را خیلی دوست دارم. یکی از کارهای مهم خدا ساختن آدمها است.
او آنها را میسازد تا به جای آنهایی که میمیرند بگذارد تا به اندازه کافی آدم باشد تا از پس کارهای روی زمین بر بیایند.
او آدم بزرگ نمیسازد، فقط بچه میسازد. فکر کنم چون بچهها کوچکترند و ساختنشان آسانتر است.
و این طوری او مجبور نیست وقت با ارزشش را تلف کند تا به آنها راه رفتن و حرف زدن یاد بدهد.
و میتواند این کار را به عهده پدر و مادرها بگذارد. و فکر کنم تا حالا که خوب جواب داده.
دومین کار مهم خدا گوش دادن به دعاهاست و این یکی خیلی کار زیادی میبره چون بعضی از مردم حتی غیر از وقت گرفتاری و مشکل هم دعا میکنند.
حتی پدربزرگ و مادربزرگ بعد از خوردن غذا دعا میکنند. البته غیر از عصرانهها.
خدا اصلاً وقت ندارد که به رادیو گوش دهد یا تلویزیون تماشا کند.
چون خدا همه چیز را میشنود باید خیلی صدا توی گوشش باشد مگر اینکه یه فکری برای کم کردن صداشون کرده باشه.
چونکه خدا همه چیز را میشنود و میبیند و همه جا هست، باعث میشه خیلی مشغول باشه.
پس شما نباید برید و وقتش رو با خواستن چیزهایی که اصلا مهم نیستند بگیرید
یا برید سراغ پدر و مادرها ازشون چیزهایی بخواید که گفتن نمیتونید داشته باشید.
مطلب مشابه: انشا امام حسین (ع) و عاشورا + 4 انشا زیبا مذهبی محرم
نظرات کاربران