انشا درباره مدرسه؛ 5 انشا با موضوع مدرسه، طنز، حیاط مدرسه و دوری از مدرسه
در این بخش 5 انشا درباره مدرسه با موضوعات گوناگون مانند انشا طنز مدرسه، حیاط مدرسه، انشا دوری از مدرسه و … را با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری گردآوری کرده ایم.
فهرست مطالب

انشاء از زبان حیاط مدرسه طنز
مقدمه : مدرسه و حیاطش برایم یاد آور کودکی و روزهای خوب بازی در گندمزار است که از باغ می رسیدم و به سوی مدرسه می شتافتم.
روزهایی که با بچه ها ی مدرسه هفت سنگ ولی لی و بازی های دیگر می کردیم و همیشه بساط نان و پنیرمان به راه بود.
چه قدر آن حیاط خاکی و ان درخت قدیمی را دوست داشتم .همیشه در حوالی آن درخت می نشستیم و ساعت ها حرف می زدیم و می خندیدیم.
بدنه : همیشه وقتی می گویند حیاط مدرسه همگی یاد مدارس شیک و پر از امکانات می افتند ولی من یاد آن حیاط خاکی می افتم که هر بار که باران می بارید بوی نم و خاک مرا مست می کرد. روزی که وارد آن مدرسه شدیم اولین گروهی بودیم که درس خواندن در ان شهر کوچک را تجربه می کردیم.
چه قدر خوشحال بودم و سرمست. با دوستم وارد حیاط می شدیم و فوری به دنبال توپ پلاستیکی می رفتیم وبازی را شروع می کردیم. انگار بازی جام جهانی بود، چنان دقیق و خوب قرعه می انداختیم.
چنان دنبال قرعه می دویدیم که گاهی زمین می خوردیم. روزی که بازی طناب کشی بود را هم خوب به یاد دارم. حیاطی که در آن خاطرات خوب و خوش را روی برگهای درخت قدیمی نوشتم و لای دفتر خشک کردم.
هنوز هم از کنار آن مدرسه قدیمی که می گذرم یاد ان معلم مهربان و آن تک شیر آب که چه قدر بچه ها را سیراب می کرد.
یاد روزهای برفی که راهی برای ورود نداشت و همه با هم راه را باز می کردیم. آری من از ان حیاط عبور کردم و به مدارج عالی رسیدم اما روزی ان حیاط کهنه را بازسازی خواهم کرد و مدرسه ای نو بنا خواهم کرد و حیاطی امروزی ترتیب خواهم داد .
نتیجه گیری: مدرسه بهترین و امن ترین مکان برای فرزندانمان است. بهتر است با آنان در این مکان مقدس هم صحبت و هم بازی شویم تا بتوانند با ان ارتباط برقرار نمایند. کاش بدانیم این حیاط مانند یک دفتر نقاشی است که باید به بهترین نحو نقاشی شود.
مطلب مشابه: انشا درباره زمستان؛ بیش از 10 انشا فصل زمستان راهنمایی و دبیرستان
انشا در مورد حیاط مدرسه
مقدمه : وقتی وارد مدرسه شدم، جلوی درب مدرسه مردی با ریش و محاسن سفید نشسته بود و تسبیحی در دست داشت. پدر به او نزدیک شد و سلام کرد. من هم دوان دوان وارد حیاط مدرسه شدم.
کیفم روی دوشم سنگین بود و می دویدم. اولین کسی که دیدم دوستی بود که در دوکوچه پایین تر از ما خانه داشتند. خوشحال شدم و با صدای بلند صدایش کردم.
بدنه : درختان کنار دیوار حیاط، آب خوری مدرسه و دیوار پر از نقاشی ، به من کمی امید داد که اینجا هم سرسبزی و درخت هست، به سمت سالن دویدم و خوشحال و پر انرزی حرکت کردم. چه قدر گلهای سرخی در باغچه پشتی کاشته شده بود و چه درختان کاج زیبایی کنار هم خودنمایی می کردند.
حیاطی مرتب که هر زنگ تفریح روی خطوط راست و رو به راهش راه می رفتم و قدم هایم را می شمردم. گاهی هم زمین می خوردم، ولی سریع بر می خواستم و می دویدم. منتظر می ماندم تا بچه ها از کلاس بیرون بیایند و در حوالی درختان قدم قدم بازی کنیم.
سبد بسکتبال دارد و کلی لوازم ورزشی، دنبال هم می دویم و فریاد شادی سر میدهیم. زنگ ورزش با هم دنبال بازی کنیم و فریاد شوق و عشق سر می دهیم. وقتی به حیاط می رفتم انگار خاطره اولین روزش برام تازه می شد. مدیری و معلمی دلسوز و روزهای برفی و بارانی که حیاط را مرتب و تمیز و باران خورده برایم خاطره می نوشتند.
من آن روزهای خوب و خوش را خوب به یاد دارم و هر بار نامشان را با وضو می برم. روزهایی که حتی اسمم را نمی توانستم بنویسم و حال می توانم شعر بخوانم و عشق را در میان آنها بیابم.
نتیجه گیری: مدرسه و حیاط آن برای دانش آموزان بسیار جذاب است. بهتر است مسئولین مدرسه آن را خوب و جالب طراحی کنند و به شیوه ای که دانش آموزان تمایل به بازی و قدم زدن در ان را داشته باشند. حیاط مدرسه مانند یک دفتر نقاشی زیبا در ذهن جا می کند. پس بهتر است به بهترین شکل طراحی و نقاشی شود.

انشا در مورد مدرسه برای همه کودکان
مقدمه: مدرسه بهاری زیباست که شکوفه های علم و دانشش همیشه سبز و جاوید است. مدرسه برایم دفتری سفید بود که جمله های جذابی در ان نوشتم. مدرسه برایم توشه ای برای همه زندگی بست و من برداشتم.
بدنه: کوله بارم را از مدسه برداشتم. حتی راه رفتن هم از مدرسه آموختم. کوله باری ارزشمند که پر از حس های متفاوت است. مهربانی، عشق، احترام به بزرگترها، فداکاری برای مردم، قدرشناسی، شکرگزاری، وطن دوستی و دینداری، همه این ها را در کوله بار مدرسه داشتم و دیدم که هر یک در چه زمانی به دست می آید و چه زمانی باید به کار برده شود.
مدرسه مکتب دینداری و آموزش شیوه درست زندگی کردن و خداشناسی را به من آموخت. مدرسه مرا با آغوش گرم پذیرفت و به من فرصت رشد کردن داد و مرا انسان تربیت کرد. انسانی که از درد مردم دردمند می شود و از ناراحتی مردم ناراحت می شود، من بر خود وظیفه می دانم که برای تعالی و پیشرفت کشورم تلاش کنم و این را مدرسه به من آموخته است.
مدرسه بایای مهربانی داشت که من از او مهربانی و عشق و دوستی آموختم و هر بار که می دیدم قند در دلم آب می شد و خوشحال می شدم. مدرسه بهترین مکان برای دوستی های بی پایان بود و شهربازی که چرخ و فلک نداشت ولی لی لی داشت و هفت سنگ و انسانهایی که حتی هم بازی هم می شدند.
مدیر و معلمانی که هرچند گاهی عصبی می شدند ولی دلسوز بودند و مهرورزی می کردند. مدرسه شاهراه زندگی است و من با قدرت و دانش آموخته های بسیار از آنجا گذشتم. مدرسه برای من مکان درس خواند نبود که یک عرصه بزرگ برای زندگی بود که گاهی جنگ می طلبید و زمانی آرامش، من در مدرسه رفاقت و فداکاری و نوع دوستی هم آموختم.
درس انسان سازی، صداقت، نداشتن کینه، حق تقدم، رعایت حقوق دیگران، احترام گذاشتن به ثروت های ملی کشور، حفظ کردن سرود ملی، قدرشناسی شهدا و احترام به خونشان، مبارزه با دشمن دین و احترام به پرچم کشورم و در یک کلمه مدرسه یعنی همه چیز.
نتیجه گیری: مدرسه صحنه یک زندگی بود که در ان همه چیز دیده می شد و ما افرادی که آنجا بودیم تمام اصول و شروط زندگی صحیح را آموختیم و دانستیم که هر کس باید در زندگی مسئولیت هایی را بپذیرد و به آنها عمل کند. مدرسه هم مکتب بود و هم خانه و هم دانشگاه. مدرسه مرا انسان بار آورد و توانستم به اهداف بلند خویش دست یابم.
مطلب مشابه: انشا درباره لبخند؛ 4 انشا کامل با مقدمه، بدنه و نتیجه درباره لبخند و خندیدن
انشا درباره محیط امن مدرسه
مقدمه: مدرسه بهترین و امن ترین جای دنیاست، جایی که نه ترسی هست و نه دردی، همیشه دوست داشتم نفر اول وارد مدرسه شوم، آنجا برای من هم مدرسه بود و هم پارک، هم محل اموزش و هم مکان زندگی، من همه چیز را از آنجا آموختم. من زندگی را از درب مدرسه یاد گرفتم و تا همیشه در یادم ماند.
بدنه: مدرسه مکان همزیستی و آموزش بود، مکانی مقدس که در آنجا خدا را دیدم و خوب شناختم. درس ایمان و اخلاق و نوع دوستی، جایی برای مشارکت در زندگی جمعی و احترام گذاشتن به حقوق دیگران.
گاهی مدرسه برای من از خانه هم جذاب تر بود و می توانستم راحت حرف هایم را به مدیر و معلمانم بزنم. آنجا هیچ فرقی بین بچه ها نبود و هر کس جایگاه خودش را داشت. وقتی مریض بودی کسی نمی گفت بهانه می گیری و دلت درد نمی کند.
همیشه دوست داشتم در کنار معاون مدرسه بمانم و کمکش کنم و اخر سر هم باخنده بگوید بریم بستنی و ما همه خوشحال شویم. آنجا همه چیز معیارش مهرورزی و عشق بازی بود. ساعت های ورزش که مدیر و معاون هم می آمدند من سر از پای نمی شناختم. روزی که جشن داشتیم و اعیاد بود همه باهم مدرسه را مرتب و تزئین می کردیم و هیچ کس از زیر کار در نمی رفت و همه دنبال کار بودند.
مراسم که تمام می شد یک دست فوتبال بازی می کردیم و شاد و خندان باز می گشتیم منزل. مدرسه برایم خاطراتی خوش رقم زده و دنیای جذاب من شده است. من هر بار که از کنار مدرسه می گذرم با عشق به همه جا می نگرم و دوست دارم دوباره وارد شوم و در آنجا ساعتی خاطراتم را زنده کنم.
نتیجه گیری: مدرسه بهترین و جذاب ترین مکان برای آموزش و زندگی کردن است. مدرسه مکانی مفید و انسان ساز است که افراد بزرگی را تربیت کرده و به جامعه تحویل داده است.
انشا دوری از مدرسه
همه ما در آخرین روز مدرسه هم خوشحال هستیم هم ناراحت، خوشحال از اینکه به تعطیلات تابستانی می رویم و می توانیم بدون استرس برای درس و مدرسه استراحت و تفریح کنیم.
ناراحت هستیم به این خاطر که مدتی را باید از مدرسه، دوستان و همکلاسی هایمان دور باشیم و این احساس دلتنگی در ما ایجاد ناراحتی می کند؛ و این احساس ناراحتی و خوشحالی در کنار هم یک تلخ و شیرینی را در وجودمان به وجود می آورد که تجربه ای جالب است.
دوری از مدرسه باعث می شود که ما بیشتر به اهمیت آن پی ببریم و بیشتر دل تنگ آن شویم، دوری از مدرسه یعنی دوری از دوستانی که هرروزت را در کنارشان سپری می کنی، یعنی دوری از خوراکی های خوشمزه ای که هر روز مادرت در کیفت می گذارد.
دوری از مدرسه این را به ما یادآوری می کند که اگر ما روزی به مدرسه نرویم و هیچ علمی نیاموزیم تبدیل به آدمی خواهیم شد که هیچ هدف و انگیزه ای در زندگی ندارد و یک زندگی کسالت آور را تجربه خواهد کرد.
مدرسه جایی است که بهترین دوستت را در آن پیدا می کنی، علم و سواد می آموزی، مدرسه باعث ایجاد هدف در ما می شود، با رفتن به مدرسه و کسب علم است که می توانیم در آینده به موفقیت برسیم و دوری از مدرسه تمام این مسائل را برایمان یادآوری می کند.
تعطیلات تابستان و دوری از مدرسه این فرصت را به ما می دهد که به جسم و مغزمان یک استراحت بدهیم و بعد دوباره پر انرژی و پر قدرت به سراغ کسب علم برویم.
اگر زمان دوری از مدرسه طولانی شود ممکن است انگیز ما برای کسب علم به طور کامل از بین برود و تبدیل به یک آدم تنبل شویم که هیچ هدفی برای زندگی و آینده اش ندارد و این فقط به ضرر خودمان است.
ما به دوری از مدرسه باید به چشم یک فرصت نگاه کنیم تا بتوانیم پر قدرت خودمان را آماده کنیم برای بازگشت به مدرسه و کسب علم، ما در مدرسه که یک اجتماع کوچک است معاشرت کردن با دوستان، همکلاسی ها و معلم ها را می آموزیم و دوری طولانی از مدرسه ممکن است باعث آسیب در روابط اجتماعی ما شود.
مدرسه مانند خانه دوم ما است و ما باید به همان اندازه آن را دوست داشته باشیم و دوری از آن برایمان راحت نباشد، مدرسه مکانی مقدس است که ما را تبدیل به یک آدم با سواد و با فرهنگ می کند و ما باید به جای دوری از آن همیشه خواهان نزدیکی و بودن در آن باشیم و قدر چند سال تحصیل در مدرسه را بدانیم چرا که به سرعت سپری می شود و تمام.
مطلب مشابه: انشا آلودگی هوا؛ 4 انشا زیبا درباره آلودگی هوا با مقدمه، بدنه و نتیجه گیری