ایران خانه اول و آخر ماست. وطن یعنی این مروز و بوم و این مرز و بوم یعنی افتخار و غرور. ما امروز در سایت ادبی و هنری روزانه جملات و اشعاری بسیار زیبا درباره وطن عزیزمان ایران آماده کردهایم. در ادامه همراه ما باشید.
جملات غرور آمیز درباره ایران
ای وطن ای مادر تاریخ ساز ای مرا بر خاک تو روی نیاز ای کویر تو بهشت جان من عشق جاویدان من ایران من ای ز تو هستی گرفته ریشه ام نیست جز اندیشه ات اندیشه ام آرشی داری به تیر انداختن دست بهرامی به شیر انداختن کاوه آهنگری ضحاک کش پتک دشمن افکنی ناپاک کش رخشی و رستم بر او پا در رکاب تا نبیند دشمنت هرگز به خواب مرزداران دلیرت جان به کف سرفرازان سپاهت صف به صفوطن یعنی چه آباد و چه ویران وطن یعنی همین جا یعنی ایران
ناسیونالیسم قومی، همیشه اصرار دارد این را به مردم خود بباوراند که ایشان بوسیله یک “دنیا دشمن” احاطه و محاصره شده اند؛ “یکی در برابر همه”. اینطور القا می شود که “این مردم” دارای قابلیت های ویژه و منحصر بفردی هستند که قابل قیاس با دیگران نیست.
میهن دوستی، در ساده ترین، واضح ترین و بدیهی ترین مفهوم خود چیزی نیست بجز: ابزار جاه طلبی حکام، تمایلات حریصانه، و گذشتن از عقل، وجدان و کرامت انسانی کسانی که برده وار اسیر قدرتند.
علاقه ای در دنیا شدید تر از عشق به وطن نیست.
زندگی انسان های فعال ، خاک وطن را بارور می سازد.
خانه ات را حاضری از دست بدهی ، ولی وطن را هرگز .
دین عقیده مقدس، وطن خانه مقدس و امید زندگی مقدس ملت هاست.
آغاز تو، پایان تویی
بر دشت من، باران تویی
در چشم من، تابان تویی
ایران من ایران من
آن مهر جاویدان تویی
ای در رگانم خون وطن
ای پرچمت ما را کفن
دور از تو بادا اهرمن
ایران من ایران من
کافی نیست که انسان برای وطنش خدمت انجام داده باشد بلکه هرگز از خدمتگزاری خودداری ننماید.
مبارز وطن سرسخت ترین، دلیر ترین و فداکارترین مبارزی است که برای آزادی و استقلال وطن تا آخرین قطره خون خود مبارزه می کند.
مبارز وطن پرنده سینه چاکی است که با خون خود دنیایی از آرامش و آسایس فراهم می سازد تا دیگران آسوده و راحت در آن زندگی کنند.
میهن دوستی، در ساده ترین، واضح ترین و بدیهی ترین مفهوم خود چیزی نیست بجز: ابزار جاه طلبی حکام، تمایلات حریصانه، و گذشتن از عقل، وجدان و کرامت انسانی کسانی که برده وار اسیر قدرتند.
مطلب مشابه: متن تبریک پیروزی تیم ملی ایران؛ جملات غرور آمیز برای برد تیم فوتبال
علاقه ای در دنیا شدید تر از عشق به وطن نیست.
زندگی انسان های فعال ، خاک وطن را بارور می سازد.
خانه ات را حاضری از دست بدهی ، ولی وطن را هرگز .
ای وطن!
همچو رویش در بهاران
همچو جان در هر بدن
مثل بوی عطر گلها
مثل سبزی چمن
نخوانند بر ما کسی آفرین
چو ویران بود بوم ایران زمین
تنت پیش جنگال شیران برم
سرت بر سنان سوی ایران برم
اسدی توسی
ایران به شوق زندگی در مرگ رویین تن شده
مرد و زنش تلفیقی از ابریشم و آهن شده
ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را بکس
همه یک دلانند یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس
چنین گفت موبد که مرد بنام
به از زنده دشمن بر او شاد کام
اگر کشت خواهد تو را روزگار
چه نیکو تر از مرگ در کار زار
همه روی یکسر بجنگ آوریم
جهان بر بد اندیش تنگ آوریم
که ایران چو باغیست خرم بهار
شکفته همیشه گل کامگار
پر از نرگس و نار و سیب و بهی
چو پالیز گردد ز مردم تهی
سپرغم یکایک ز بن برکنند
همه شاخ نار و بهی بشکنند
سپاه و سلیحست دیوار اوی
به پرچینش بر نیزهها خار اوی
اگر بفگنی خیره دیوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دریاچه راغ
نگر تا تو دیوار او نفگنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی
فردوسی
در این خاک زر خیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وزآن کشور آزاد و آباد بود
فردوسی
ای وطن!
مثل راز شعر حافظ
مثل آواز قناری
همچو یاد خوش ترین ها
همچو باران بهاری
به گیتی به از مردمی کار نیست
بدین با تو دانش به پیکار نیست
سر راستی دانش ایزیدیست
چو دانستیش زو نترسی، بدیست
سروِ چَمانِ من چرا میلِ چمن نمیکند؟
همدمِ گل نمیشود یادِ سَمَن نمیکند
دی گِلِهای ز طُرِّهاش کردم و از سرِ فُسوس
گفت که این سیاهِ کج، گوش به من نمیکند
تا دلِ هرزه گَردِ من رفت به چینِ زلفِ او
زان سفرِ درازِ خود عزمِ وطن نمیکند
پیشِ کمانِ ابرویش لابه همیکنم ولی
گوش کشیده است از آن گوش به من نمیکند
با همه عطفِ دامنت آیدم از صبا عجب
کز گذرِ تو خاک را مُشکِ خُتَن نمیکند
چون ز نسیم میشود زلفِ بنفشه پُرشِکَن
وه که دلم چه یاد از آن عَهدْشِکَن نمیکند
دل به امیدِ رویِ او همدمِ جان نمیشود
جان به هوایِ کویِ او خدمتِ تن نمیکند
ساقیِ سیم ساقِ من گر همه دُرد میدهد
کیست که تن چو جامِ مِی جمله دهن نمیکند؟
دستخوشِ جفا مَکُن آبِ رُخَم که فیضِ ابر
بیمددِ سِرشکِ من دُرِّ عَدَن نمیکند
کُشتهٔ غمزهٔ تو شد حافظِ ناشنیده پن
تیغ سزاست هر که را دَرد سخن نمیکند
مطلب مشابه: متن تبریک نیرویی هوایی؛ جملات غرور آمیز تبریک به کادر نیروی هوایی ایران
که ایران بهشت است یا بوستان
همی بوی مشک آید از بوستان
سپندار پاسبان ایران تو باد
ز خرداد روشن روان تو باد
ندانی که ایران نشست من است
جهان سر به زیر دست من است
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندادند شیر ژیان را به کس
همه یکدلانند و یزدان شناس
به نیکی ندارند از بد هراس
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
همه جای جنگی سواران بدی
نشستنگه شهریاران بدی
چو ایران نباشد تن من مباد
بر این بوم و بر زنده یک تن مباد
همه روی یکسر به جنگ آوریم
جهان بر بد اندیش تنگ آوریم
ز بهر بر و بوم و پیوند خویش
زن و کودک و خرد و فرزند خویش
همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
چه سر سبز است این شهر و چه زیباست
زهر جا نغمه ای اینگونه بر پاست
کشیده سرد کوهش سر به افلاک
توگویی آسمانش کرده صد چاک
ای سلامم، ای سرودم
ای نگهبان وجودم
ای غمم تو، شادی ام تو
مایه آزادی ام تو
ای وطن!
ای دلیل زنده بودن
ای سرودی صادقانه
ای دلیل زنده ماندن
جان پناهی جاودانه
ای وطن!
مثل غم در مرگ مادر
مثل کوهٍ غُصه هایی
مثل سربازان عاشق
قهرمان قصه هایی
ای وطن!
همچو آواز بلندی
از بلندیهای پاک
باغروری، با گذشتی
با وفایی همچو خاک
ای وطن!
نادر ابراهیمی
وطنم تنم چه باشد که بگویمت تنی تو
که تو جانی و سراپا همه جان روشنی تو
وطنم تو بوی باران به شب ستاره باران
که خوشی و خوشترینی به مذاق میگساران
من اگر سروده باشم وطنم تو شعر نابی
من اگر ستاره باشم وطنم تو آفتابی
وطنم ، وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم وطنم ایران
وطنم خوشا نسیمت که وزدنش گل از گل
وطنم خوشا شمیمت که دمیدنش تغزل
وطنم که شعر حافظ شده وصله تن تو
که شکفته شعر سعدی به بهار دامن تو
وطنم درودی از من به تو به عاشقانت
که سپرده ام به پیکت به نسیم مهربانت
ایران من ،ایران من
ای مهر تو برجان من
حسین منزوی
سعدیا حب وطن
گر چه حدیثیست صحیح
نتوان مرد به سختی
که من این جا زادم
سعدی
وطنم، ایران من، جانم فدایت میکنم
روز و شب بر اقتدارت من دعایت میکنم
روز مرگم لحظههای رفتنم از این دنیا
با تمام عشق و ایمان من صدایت میکنم
تیرگیها میزدایم از وجودت ای وطن
با تمام هستی خود من صفایت میکنم
نام زیبای تو را با خون خود جان میدهم
دست دشمن بشکنم از غم رهایت میکنم
با شهیدان عهد میبندم که تا ما زندهایم
اقتدارت را شکوفا، گل هوایت میکنم
وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها
کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها
ایستادی بر جنگ رو در رو
خنجر از پشت می زند دشمن
گویی از ما و در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکن
وطنم ای شکوه پابرجا
در دل التهاب دورانها
افشین یداللهی
مثل راز شعر حافظ
مثل آواز قناری
همچو یاد خوشترینها
همچو باران بهاری
چه سرسبز است این شهر و چه زیباست
زهر جا نغمهای اینگونه برپاست
کشیده سرد کوهش سر به افلاک
تو گویی آسمانش کرده صد چاک
وطنم، تنم چه باشد که بگویم تنی تو
که تو جانی و سراپا همه جان روشنی تو
وطنم تو بوی باران
به شب ستاره باران
که خوشی و خوش ترینی به مذاق می گساران
وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم، وطنم ایران
من اگر سروده باشم، وطنم تو شعر نابی
من اگر ستاره باشم، وطنم تو آفتابی
وطنم، وطنم ایران
همه جانی به تنم، وطنم ایران
وطنم که شعر حافظ شده وصله ی تن تو
که شکفته شعر سعدی به بهار دامن تو
فرشاد جمالی
نظرات کاربران