در این بخش سایت سبکِنو مجموعه سخنان صادق هدایت، جملات ناب زیبا و متن های فلسفی او را ارائه کرده ایم. صادق هدایت نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی بود و او را به همراه محمدعلی جمالزاده، بزرگ علوی و صادق چوبک یکی از پدران داستاننویسی نوین ایرانی میدانند.
جملات زیبا و سخنان صادق هدایت
در زندگی زخم های خاصی وجود دارد که آرام آرام روح را در خلوت خودش می فرساید
مرگ، همه هستی ها را به یک چشم نگریسته و سرنوشت آنها را یکسان میکند نه توانگر می شناسد و نه گدا …
تنها ترس من این است که فردا بدون این که خودم را شناخته باشم بمیرم
سرانجام یاد گرفتم که باید تا حد امکان سکوت کنم و همیشه افکارم را برای خودم نگه دارم
نزد بهترین و قشنگ ترین و باهوش ترین انسان همیشه نقص دیده می شود…
یک احساساتی هست یک چیزهایی هست که نمی شود به دیگری فهماند نمی شود گفت ، آدم را مسخره می کنند هر کسی مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت می کند.
مطلب مشابه: جملات دکتر مصدق، گزیده ای از سخنان محمد مصدق سیاستمدار ایرانی
در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد.
من فقط برای سایه خودم می نویسم که در مقابل نور روی دیوار انداخته می شود. باید خودم را به آن بشناسانم
حق به جانب آنهایی است که می گویند بهشت و دوزخ در خود اشخاص است.
سخنان زیبا و آموزنده صادق هدایت
چقدر هولناک است، وقتی که مرگ آدم را نمی خواهد و پس می زند…
اگر کسی تمدن می خواهد باید وحشیگری و بی شرفی ها را فراموش کند.
اگر مرگ وجود نداشت همه آرزویش را می کردند
از روشنایی خوشم نمی یاد ، جلو آفتاب همه چیز
لوس و معمولی میشه .
تنهایی مرگبار همان عرصه ای است که در آن بازی
بر سر آزادی ، بر سر خصومت آدمی است .
مطلب مشابه: سخنان نیچه؛ جملات آموزنده و زیبای فردریش نیچه فیلسوف معروف
انسان به نحوی با حیوانات رفتار می کند که زندگی بر آنها دشوارتر از مرگ است.
انسانیت پیشرفت نخواهد کرد و آرام نخواهد گرفت
و روی خوشبختی و آزادی و آشتی را نخواهد دید
تا هنگامی که گوشت خوار است .
تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
هر کس مطابق افکار خودش دیگری را قضاوت می کند
مرگ بهترین پناه دردها و غمها و رنج ها و بیدادگری های زندگانی است.
انسان چهره مرگ را ترسناک کرده و از آن گریزان است.
جملات صادق هدایت
خودکشی هر قدر هم مقدر باشد مثل هر امکان دیگری در زندگی ، هرگز ضرورت مطلق نیست.
وجود مرگ همه خرافات را از بین می برد. ما فرزندان مرگ هستیم و این مرگ است که ما را از فریب زندگی نجات می دهد. در بحبوبه زندگی ما را صدا می زند و نزد خود فرا می خواند
مرگ بهترین پناهگاه دردها، غم ها، گرفتاری ها و بی عدالتی های زندگی است
ما چقدر به سادگی نیاکان خودمان خندیدیم، روزی می آید که آیندگان به خرافات ما خواهند خندید
حالا دیگر نه زندگانی می کنم ونه خواب هستم ،نه از چیزی خوشم می آید و نه بدم می آید ،من با مرگ آشنا و مانوس شدم مرگ یگانه دوست من است و تنها چیزی که از من دلجویی می کند.
از کجا باید شروع کرد ؟ چون همه فکر هایی که عجالتا در کله ام می جوشد مال همین الان است ، ساعت و دقیقه و تاریخ ندارد.
کسانی هستند که از بیست سالگی شروع به جان کندن می کنند.
وقتی انسان شهری را وداع می كند، مقداری از یادگار، احساسات و كمی از هستی خودش را در آن جا می گذارد
چطور آن زن که کاملا با من تفاوت داشت توانست بخش بزرگی از زندگی من را اشغال کند؟
اگر مرگ نبود فریادهای نا امیدی به آسمان بلند می شد، به طبیعت نفرین می فرستاد
در این دنیای پست، پر از فقر و بدبختی برای اولین بار فکر کردم که پرتویی از آفتاب به زندگی من تابیده است اما افسوس که این پرتوی خورشید نبود بلکه یک نور گذرا بود، یک ستاره دنباله دار که به صورت یک زن یا یک فرشته در من ظاهر شد
چه می شود کرد؟ سرنوشت پر زور تر از من است.
مردم هر چه بکارند همان را درو خواهند کرد.
قصه فقط یک راه فرار برای آرزو های ناکام نیست.
انسانها زندگانی را پیوسته دشوار نموده ، گمان می کنند
به خوشبختی خواهند رسید .
با خودم فکر می کنم اگر این درست باشد که هر کسی یک ستاره در آسمان دارد، ستاره من باید خیلی دور، کم نور و پوچ باشد، اصلا شاید من هرگز ستاره ای نداشته باشم
نظرات کاربران