شعر امام زمان؛ 50 اشعار درباره حضرت مهدی (عج) انتظار و ظهور

در این مطلب مجموعه شعر امام زمان، اشعار درباره امام دوازدهم، شعر حضرت مهدی (عج) و اشعار درباره ظهور را برای عاشقان منتظر آن حضرت گردآوری کرده ایم.

شعر امام زمان؛ 50 اشعار درباره حضرت مهدی (عج) انتظار و ظهور

مژده ای دل که شب نیمه شعبان آمد

بر تن مرده و بی جان جهان جان آمد

بانگ تکبیر نگردرهمه عالم بر پاست

همه ی گویند مگر جلوه یزدان آمد

اززمین نوربه بالا رود امشب زیرا

نور خورشید امامت همه ی تابان آمد

قائم آل محمد «عج»گل گلزار رسول

حجه بن الحسن «عج»آن مظهر ایمان آمد

هم چاه سر راه تو باید بکنیم
هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم
این نامه‌ی چندم است که می‌خوانی
داریم رکورد کوفه را می‌شکنیم

شعر در مورد امام زمان، شعر امام زمان کوتاه

همه گویند، به امید ظهورش صلوات
کاش این جمعه بگویند، به تبریک ظهورش صلوات

به صفای قدمت دیده گلزار شکفت

گل لبخند به شوق آمد و بسیار شکفت

خنده‌ها بر لب صد پنجره باز نشست

روشنی‌ها به دل پنجره تار شکفت

مژده آمدنت پشت جفاکار شکست

آتش عشق تو در سینة احرار شکفت

غم دنیا ز دل خلق جهان پای گرفت

انتظار فرجت گل شد و صد بار شکفت

در غم عشق تو می‌سوخت دل خلق جهان

آمدی این دل ما چون رُخ ازهار شکفت

چه مبارک سحری بود که از فیض رُخت

با غ‌ها جمله به رقص آمد و گلزار شکفت

شعر از : پاشا صمیمی خلخالی

شعر امام زمان؛ 50 اشعار درباره حضرت مهدی (عج) انتظار و ظهور

هر چند که خسته ایم از این حال نیا
شرمنده! اگر ندارد اشکال نیا
ما خط تمام نامه هامان کوفی است
آقای گلم زبان من لال نیا

گل نرگس چه شود بوسه به پایت بزنیم
تا به کی خسته دل از دور صدایت بزنیم
گل نرگس نکند مهر زما برداری
داغ دیدار رخت را بر دلهایمان بگذاری

خدا کند به سر این انتظار‌ها برسد
زمانِ مرگ خزانِ بهار‌ها برسد
نشد اگر برسم من به پای بوسی ِتو
خدا کند که از آن سو غبار‌ها برسد

سر عاشق شدنم لطف طبیبانه‌ی توست
ور نه عشق تو کجا، این دل بیمار کجا
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا، عبد گنه کار کجا‌

شعر در مورد انتظار امام زمان

از بس حجاب هاست به چشمان تار ما
ما بی خبر که یار نشسته کنار ما
غیر از مزاحمت که برایش نداشتیم
او می‌کشد ز مرحمت خویش، بار ما

ای آنکه در نگاهت صد آیه نور داری؟
کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
در خواب دیده بودم یک شب فروغ رویت؟
کی در سرای چشمم قصد ظهور داری؟

دلمرده ام قبول، ولی‌ای مسیح ِ من
یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن

من صد هزار جمعه طلب دارم از خدا
این جمعه‌ها بدون تو آقا حساب نیست

فرموده‌ای که شرط وصالت صبوری است
وقتی زمان زمانه‌ی هجران و دوری است

آرزویم شده بی رنگ شود فاصله ها
در مسلمانی ما ننگ شود فاصله ها
بار الها برسان آن مه در پرده غیب
فرجی کن که کمی تنگ شود فاصله ها

مطلب مشابه: متن مذهبی تاثیرگذار؛ 50 جمله زیبای مذهبی برای پروفایل و استوری

یا مهدی!
ای نقطه شروع شفق،
ای مجری حق
میلاد تو قصیده بی انتهاییست که تنها خدا بیت آخرش را میداند.
بیا و حسن ختام زمان باش

شعر امام زمان؛ 50 اشعار درباره حضرت مهدی (عج) انتظار و ظهور

گل رخسار زیبایت بهاری می کند ما را
هوایت در عطش چون رود،جاری می کند ما را

بهارا گوشه ی چشمی که در کنج قفس حتی
همان یک شاخه ی گل هم قناری می کندما را

به مصرت یوسف زهرا ندیدیم و چرا عشقت
به کنعان همچو مجنون صحاری می کند ما را

چه داری ای گل نرگس به چشم آشنا خیزت
که از اندیشه ی پائیز، عاری می کند ما را

خودم آرام میگیرم، ولی این دل دلِ عاشق
سراپا شعله ای از بیقراری می کند ما را

یقین دارم که هُرم دستهای مهربان تو
به شبهای زمستان،سخت یاری می کند ما را

عجب فصلی ست فصل انتظار دیدن رویت
که حتی در زمستان هم بهاری می کند ما را

سید محمد رضا هاشمی زاده

شعر در مورد ظهور امام زمان

اگر چه در هر جمعه ای، زیبا،

دعایت می کنند

این دعاها بر زبان است؛

جنسشان مرغوب نیست

دلم ز دوری رویت قرار و تاب ندارد
میان ما و رخت جز گنه حجاب ندارد

به اشک دیده نوشتم هزار نامه برایت
مگر که نامه بیچارگان جواب ندارد

نسیم صبح سلامم به دلبرم برسان
بگو جواب سلامم مگر ثواب ندارد

به آسمان جمالت ستاره نازیباست
که تاب دیدن روی تو آفتاب ندارد

نشسته دیده نازت میان صف زده مژگان
شکوه صف زده مژگان تو شهاب ندارد

تو شمس عالمیانی ز روی پرده بیفکن
که آفتاب به رخسار خود نقاب ندارد

هر آن کسی که به دل عشق روی ماه تو دارد
به شام اول قبرش یقین عذاب ندارد

چو سر ز خاک بر آرد به عرصه گاه قیامت
به زیر سایه لطف دگر عقاب ندارد

محاسبات الهی اگر چه سخت و دقیق است
محب یوسف زهرا غم حساب ندارد

اگر چه آتش دوزخ هزار شعله فروزد
یقین اثر به دل و سینه کباب ندارد

به ناله دل سوزان هاشمی نظری کن
اگر چه تاب نگاهت دل خراب ندارد

سید حسین هاشمی نژاد

مطلب مشابه: حکایت های مذهبی؛ 10 تا داستان های مذهبی از کتاب های معروف

شعر امام زمان؛ 50 اشعار درباره حضرت مهدی (عج) انتظار و ظهور

بیا دو باره پاک کن ز جاده ها غبار را
به عاشقان نوید ده رسیدن بهار را !
تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو
بیا و پاک کن زدل حدیث انتظار را !

قسمت نشد که گاه به گاهی ببینمت
حتی به قدرِ نیم نگاهی ببینمت

تکلیفِ بیقراری این دل چه میشود؟!!!
اصلاً شما اگر که نخواهی ببینمت…

ای کاش یک سه شنبه شبی قسمتم شود
در راهِ جمکران سر راهی ببینمت

یا که مُحَرَمی شود و بین کوچه ای
در حالِ کارِ نصبِ سیاهی ببینمت

آقا خدا نیاوَرَد آن روز را که من
سرگرم میشوم به گناهی ببینمت

با این دلِ سیاه و تباهم چه دلخوشم
بر این خیالِ کهنه یِ واهی: ببینمت!

دارم یقین که روزِ وصالِ تو میرسد
ذکرِ لبم شده که الهی ببینمت

محمد رسولی

این عشق آتشین ز دلم پا نمی شود

مجنون به غیر خانه ی لیلا نمی شود

بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند

هر یوسفی یوسف زهرا نمی شود.
یا اباصالح المهدی ادرکنی

جانا ز فراق تو این محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو رسوای جهان تا کی

چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل بر سر جان تا کی

نامد گه آن آخر کز پرده برون آیی
آن روی بدان خوبی در پرده نهان تا کی

در آرزوی رویت ای آرزوی جانم
دل نوحه کنان تا چند، جان نعره زنان تا کی

بشکن به سر زلفت این بند گران از دل
بر پای دل مسکین این بند گران تا کی

دل بردن مشتاقان از غیرت خود تا چند
خون خوردن و خاموشی زین دلشدگان تا کی

گر طالب دلداری از کون و مکان بگذر
هست او ز مکان برتر از کون و مکان تا کی

گر عاشق دلداری ور سوخته یاری
بی نام و نشان می رو زین نام و نشان تا کی

گفتی به امید تو بارت بکشم از جان
پس بارکش ار مردی این بانگ و فغان تا کی

عطار همی بیند کز بار غم عشقش
عمر ابدی یابد عمر گذران تا کی

مطلب مشابه: داستان های مذهبی زیبا و 10 حکایت زیبا و آموزنده قدیمی

برخیز که حجت خدا می آید

رحمت ز حریم کبریا می آید

از گلشن عسگری گذر کن که سحر

بوی گل نرگس از فضا می آید .

من گریه میکنم که تماشا کنی مرا
مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا

حَجت قبول دلبر احرام بسته ام
ای کاش در دعایِ خودت جا کنی مرا

با گریه کردن این دلِ من زنده می شود
دلمرده آمدم که تو احیا کنی مرا

اسباب زحمتِ تو شده این گدا، ولی
هرگز مباد از سر خود وا کنی مرا

ای کاش امشبی که تو راهیِ مشعری
همراه خویش راهی صحرا کنی مرا

تو سفره دارِگریه ماه مُحَرمی
چشمی پُر اشک می شود اعطا کنی مرا؟

آقا قسم به چادر خاکی مادرت
خواهم شریک گریه ی زهرا کنی مرا

آیا شود که مثلِ شهیدان دمِ وصال
با رویِ غرق خون شده زیبا کنی مرا

بیت الحرام سینه زنان خاک کربلاست
دارم امید مُحرِم آنجا کنی مرا

همراه خویش زائر شش گوشه ام کنی
مسند نشین عرشِ مُعلا کنی مرا

ای روضه خوان تنگ غروب مِنا بیا
پرچم به دوشِ ماتمِ کرب و بلا بیا

حاجی فاطمه شده صحرا نشین خدا
صاحب حرم دگر بشود از حرم جدا

قاسم نعمتی

شعر امام زمان؛ 50 اشعار درباره حضرت مهدی (عج) انتظار و ظهور

شعر فراق امام زمان

صدای آمدنت رابه گوش ما برسان
زمان غیبت خود رابه انتها برسان
کنار تربت زهرا به وقت نا فله ات
دعای خویش رابه یاری این گدا برسان

دعا میکنم باز بــــــاران بیاید

بر آوار من حس طوفان بیاید

دعــا میکنم مثـل هر شب نباشد

کسی سمت دل های لرزان بیاید

به یک تار مو بسته اوضاع گردون

که یک جــمعه تکــرار قـــرآن بیاید

نسیمی پر از عطر کوثر ز خیبر

به چشـمان خاموش کنعان بیاید

غم ذوالفقار از نگـــــاهش بریزد

به خون خواهی نسل انسان بیاید

پر از بغض چاه از یتیمان بگوید

به دلــداری یـــاس پنـــهان بیــاید

و بر خالی سفره های دوباره

به نــام بلنــدای او نان بیاید

جنون میوزد بر من ای کاش باران

به لب خشـــکی این بیــابــان بیاید

کبوتر کبوتر جهــــان پر بگیرد

غریب از غروب خراسان بیاید ….

روز جمعه شد و دلبر نیومد

ای خدا کاسه ی صبرم سر اومد ….

ای جذبه ی ذی الحجه و شور رمضانم

در شادی شعبان تو غرق ست جهانم

تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد

باید که شب چشم تو را قدر بدانم

روی تو و خورشید، نه، روشن تر از آنی

چشم من و آیینه، نه، حیران تر از آنم

در سایه ی قرآن نگاه تو نشستم

باران زد و برخاست غبار از دل و جانم

برخاست جهان با من برخاسته از شوق

تا حادثه ی نام تو آمد به زبانم

عید ست و سعید ست اگر ماه تو باشی

ای جذبه ی ذی الحجه و شور رمضانم

غروب جمعه مرا بی قرار می نامند

تویی که آمدنت را بهار می نامند

بیا که بی تو یمین را یسار می نامند

که سیب و گندممان را انار می نامند

گرفته فتنه جهان را غروب یعنی این

بریده حلق اذان را غروب یعنی این

دلم گرفته از این ندبه های طولانی

از ابرهای پراکنده ی بیابانی

زنان و دخترکان بد خیابانی

قیافه های به ظاهر قشنگ ِ شیطانی

بیا که حال و هوای سرودنم باشی

دلیل پاکی و آیینه بودنم باشی

به تنگ آمده دنیا ز جنگ و خونریزی

نمانده بر تن پوشالی جهان ، چیزی

اگرچه از تب و احساس عشق لبریزی

تو خون ظلم و ستم را بگو که می ریزی

بیا که منتقمی تو به خون ثارالله

بیا که جلوه کند در شب سیاهم ماه

برای اینکه بیایی چکار باید کرد؟

چه چیز قلب تو را این چنین مردّد کرد؟

خدا دعای فرج را بگو چرا رد کرد؟

نگو که راه تو را جرم هایمان سد کرد!

خدا کند که بیایی ؛ ولی نمی آیی!

به سر رسد من و مایی ؛ ولی نمی آیی!

به ذوالفقار تو سوگند دردمان کم نیست

دقایقی که شود بی تو سردمان کم نیست

به سروقامتی ات .. برگ زردمان کم نیست

که احتمال خدا کرده طردمان کم نیست

به هرکسی که رسیدم در انتظارت بود

ولی نشد که بفهمم چقدر یارت بود!

غزل ترانه ی بیداری ام ببار امشب

غم نبودن خود را بزن کنار امشب

نهال آمدنت را بیا بکار امشب

که بی بهانه بگیرد دلم قرار امشب

تو هم به قول و قرارت عمل کنی باید

و کام تلخ زمان را عسل کنی باید

مرا ببینی و من هم ببینمت ، خوب است

که عشق لازمه اش ، هم حبیب و محبوب است

ز دوست هرچه رسد هم ، اگرچه مطلوب است

دلم اگر تو نباشی همیشه آشوب است

بیا که عارف و عالِم به بودنت باشم

نخواه باشم و فکر نبودنت باشم

اللهم عجل الولیک الفرج

بی‌قرار تؤام و در دل تنگم گله‌ هاست

آه! بی‌تاب شدن عادت کم حوصله‌هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی و بین من و تو فاصله‌هاست

بی‌تو هر لحظه مرا، بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زمین لرزه‌هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟

دیدنت آرزوی روز و شب چلچله‌هاست

باز می‌پرسم ازآن مسئله دوری و عشق

و ظهور تو جواب همه ی مساله‌ هاست

مطلب مشابه: انشا امام حسین (ع) و عاشورا + 4 انشا زیبا مذهبی محرم

اشتراک گذاری

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *