در ادامه گلچینی از شعرهای زیبا شاعران درباره رفیق، شعر برای رفیق صمیمی، شعر در وصف دوست وفادار و خوب را برای شما گرد آوری کرده ایم.
شعر زیبا از شاعران درباره رفیق
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان
بـا هـــر چـــه دلم قرار گیـــرد بــی تـــو
آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان…مولوی
همه ذرات جان پیوسته با دوست
همه اندیشه ام اندیشه اوست
نمی بینم به غیر از دوست اینجا
خدایا این منم یا اوست اینجا ؟
فریدون مشیری
به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است
پای در زنجیر پیش دوستان
به که با بیگانگان در بوستان
ای دوست به خدا دوری تو دشوار است
بی تو از گردش ایام دلم بیزار است
به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی استبهروز یاسمی
نداند دوست از دشمن گل از خار
برش یکسان بود تسبیح و زنار
ز لذتهای عٰالم گر کنم یاد
بجز خون جگر چشمم مبناد
شعر برای دوست صمیمی
قل♥بِ من جایگاهِ رفیقی است که
شقایق ها حسرتِ آن را می خورند
دوست را زير باران بايد ديد
عشق را زير باران بايد جست
دوستی فصل قشنگیست پر از لاله سرخ
دوستی تلفیق شعور من و توست
دوستی رنگ قشنگیست به رنگ خدا
دوستی حس عجیبیست میان من و تو
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو به جان خسته داریم ای دوستابوسعید ابوالخیر
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم
مطلب مشابه: صبح بخیر دوستانه و شروع روز { جملات و پیام با انگیزه صبح بخیر به رفیق }
شعر برای رفیق صمیمی
دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف// لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است
دوست مشمار آن که در نعمت زند
لاف یاری و برادر خواندگیدوست آن دانم که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی
صافى آب مرا ياد تو انداخت رفيق
تو دلت سبز، لبت سرخ، چراغت روشن
مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
همچنان چشم به چشمان تو دارم ای دوست
گوشه چشمی بنما بر دل زارم ای دوست
هر شبم نقش تو ماه شب چشمان من ست
روزها در شب هجرت بشمارم ای دوست
از بس که مهر دوست به دل جا گرفته است
جایی برای کینه دشمن نمانده است
من آن گلبرگ مغرورم نمی میرم ز بی آبی
ولی بی دوست میمیرم در این مرداب تنهایی
از بس که مهر دوست به دل جا گرفته است
جایی برای کینه دشمن نمانده استاظهری کرمانی
در رفاقت رسم ما جان دادن است
هر قدم را صد قدم پس دادن است
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
مطلب مشابه: متن درباره رفیق و دوستان قدیمی فابریک (جملات در وصف دوستی)
شعر در وصف دوست وفادار
دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف
لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست
رفــــیــــق …
مـبـادا “گـرفـتـه” بـاشـی …
کــه شـهـری را بـه نـمـاز آیـــات وا مــیــدارم …
من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق
بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است
عجب نمک به حرامی است دور از تو رضی
که با وجود خیالت به تنگ تنهائی است
دوست واژه است، واژه ای که از لب فرشته ها چکیده است
دوست نامه است، نامه ای که از خدا رسیده است
تا نگذری از جمع به فردی نرسی
تا نگذری از خویش به مردی نرسیتا در ره دوست بی سر و پا نشوی
بی درد بمانی و به دردی نرسیابوسعید ابوالخیر
با دوست عشق زیباست با یار بیقراری
از دوست درد ماند و از یار یادگاری
دمی با دوست در خلوت
به از صد سال در عشرت
آخر ای دوست نخواهی پرسید
که دل از دوری رویت چه کشید
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده های تو به دادش نرسید
مطلب مشابه: شعر مرگ رفیق و دوست صمیمی (اشعار سنگین و غمناک درباره مرگ دوست)
ای دوست به دوستی قرینیم تو را
هر جا که قدم نهی زمینیم تو را
بگیرید زنجیرم ای دوستان
که پیلم کند یاد هندوستان
دلا خیز و پائی به میخانه نه
صلائی به مستان دیوانه ده
شعر برای رفیق خوب
لحظه ای در گذر از خاطره ها
ناخود آگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست، دست حق همراهت…
ای دوست به خدا دوری تو دشوار است
بی تو از گردش ایام دلم بیزار است
بی توای مونس جان، دل ز غمت میسوزد
دل افسرده من طالب یک دیدار است
چشمی دارم همه پر از صورت دوست
با دیده مرا خوش ست چون دوست در اوستاز دیده دوست فرق کردن نه نکوست
یا دوست به جای دیده یا دیده خود اوستمولانا
مطلب مشابه: سخن بزرگان درباره دوست؛ جملات زیبا از بزرگان درباره رفیق
جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
مویی نفروشم به همه ملک جهانت
ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زين آتش نهانی
دل که تنگ است برو خانه دوست
شانه اش جایگه گریه تو
سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست
آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پایان راه ناپیداستمن به پایان دگر نیندیشم
که همین دوست داشتن زیباستفروغ فرخزاد
لبخند تو را چند صباحی است ندیدم
یک با دگر خانه ات آباد بگو سیب
من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش
خویش را غیر مینگار و مران از در خویش
من آن گلبرگ مغرورم نمی میرم ز بی آبی
ولی بی دوست میمیرم در این مرداب تنهایی
از هر چه می رود سخن دوست خوش تر است
پیغام آشنا نفس روح پرور است
گر نیست به کام تو پریشانیم ای دوست
بازآ که پریشان تر از این نیز توان شد
سخن گفتن مرا یک لحظه با دوست
بسی خوشتر ز عمر جاویدانی
ز رهروان که رفاقت ز خلق ببریدند
رفیق جوی که نتوان به راه تنها رفت
نظرات کاربران