رمضان زیباست. ماه مهمانی و بندگی است. ماه عروج به عرش خداست. شاعران بسیاری نیز از دیرباز درباره رمضان اشعار بسیار زیبا و خوبی را سرودهاند. در ادامه با سایت بزرگ سبکنو همراه باشید تا نگاهی بر این اشعار عالی داشته باشیم.
اشعار زیبا و عرفانی درباره ماه مهمانی خدا از شاعران معروف
آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله
هر که دارد سر سودای خدا بسم الله
هر که دارد غم مهمانی ما بسم الله
میزبانان سحر منتظر مهمانند
هر که خواهد سحر اهل بکا بسم الله
چشمه آب حیات است مناجات سحر
هر که دارد طلب آب بقا بسم الله
ماه ها منتظر ماه مبارک بودیم
آمد ای منتظران ماه خدا بسم الله
سفره بندگی ماه خدا پهن شده
سفره ماست کنار شهدا بسم الله
دیده وا کن که خدا در بر ما بنشسته
همنشین است خدا با فقرا بسم الله
شد هلال مه دلدار حلال همگان
رویت یار حلال است تو را بسم الله
دست ابلیس که بسته است امان از این نفس
باید ای نفس کنی ترک خطا بسم الله
یادی از تشنگی روز قیامت باید
باب افطار گشوده ست به ما بسم الله
میهمان خانه ارباب کرم ماه خداست
ایها الناس سوی آل عبا بسم الله
روزه یعنی عطش روضه لب های حسین
هر که دارد طلب خون خدا بسم الله
رحمت واسعه اینجاست سر کوی حبیب
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله
در رکاب پسر فاطمه باید جان داد
محمود ژولیده
السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما
ما به دنبال تو می گردیم و تو دنبال ما
ماهِ پیدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه گم
رؤیت این ماه یعنی نامه اعمال ما
خاصه این شب ها که ابر و باد و باران با من است
خاصه این شب ها که تعریفی ندارد حال ما
کاش در تقدیر ما باشد همه شب های قدر
کاش حَوِّل حالَنایی تر شود احوال ما
این سحرها در زلال ربّنا گم می شویم
این سحرها آسمان گم می شود در بال ما
ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم
ماه با پای خودش آمد به استقبال ما
گوشه چشمی به ما بنمای ای ابرو هلال
تا همه خورشید گردد روزی امسال ما
مطلب مشابه: متن تبریک رمضان (جملات تبریک ماه مهمانی خدا)
مهمان شدن به خوان شما مزّه می دهد
افطار و لقمه نان شما مزّه می دهد
در هر سحر دعای فرج بر لبم نشست
این العجل به جان شما مزّه می دهد
قرآن پشت پرده بخوان سوره ای که وحی
با لهجه و بیان شما مزّه می دهد
هر چند خواب روزه مؤمن عبادت است
رویا پر از نشان شما مزّه می دهد
بر سفره سحر که نبودم نماز صبح
بیدار کن تکان شما مزّه می دهد
تعجیل کن بیا که شب قدر می رسد
احیاء چه با دهان شما مزّه می دهد
ای کاش تو اقامه کنی این نماز عید
قد قامت و اذان شما مزّه می دهد
حسین ایمانی
آمد شهر صیام، سنجق سلطان رسید
دست بدار از طعام مایده جان رسید
جان ز قطعیت برست، دست طبیعت ببست
قلب ضلالت شکست لشکر ایمان رسید
لشکر «والعادیات» دست به یغما نهاد
ز آتش «و الموریات» نفس به افغان رسید
البقره راست بود موسی عمران نمود
مرده از و زنده شد چونک به قربان رسید
روزه چون قربان ماست زندگی جان ماست
تن همه قربان کنیم جان چون به مهمان رسید
صبر چو ابریست خوش، حکمت بارد ازو
زانک چنین ماه صبر بود که قرآن رسید
روزه هنگام سوال است و دعا
پر زدن با بال همت تا خدا
شهر یک رنگی و بی آلایشی
ماه تقصیر و گنه فرسایشی
روزه یعنی نفس خود پاک کن
قلب ابلیس درونت چاک کن
راه پرواز است سوی آسمان
ماه گردیدن بسان عاشقان
امشب طلب عشق زِدلدار کنیم
شیطان رجیم را سر دار کنیم
امر فرجش اگر مهیا باشد
این ماه کنار یار افطار کنیم
ماه صیام، ماه خداوند ذوالعطی است
ماه وفور فیض و کرامات کبریاست
ماه صعود روح به اوج فضیلت است
ماه نزول مائده رحمت خداست
جنسِ تَرَک ها روی لب ها فرق دارد
لب های ما با لَعْلِ آقا فرق دارد
ما پای سفره آبْ می نوشیم آری
پس روضه ها با روزه ما فرق دارد
لب تشنه ایم اما نَه در بینِ بیابان
حتماً عطش در حُرمِ صحرا فرق دارد
آتش اگر افتاده بر جان و تن ما
لب تشنه جنگیدن خدایا فرق دارد
لب تشنه و زخمی به میدان رفت ارباب
وقتِ عطش سینه زدن ها فرق دارد
هربار می افتاد می گفتند حمله
آیا غمَش با داغ زهرا فرق دارد
ای روزه دارِ روضه خوانْ اشک من و تو
روزی که برگردد آقا فرق دارد
ماه رمضان شد، مى و میخانه بر افتاد
عشق و طرب و باده، به وقت سحر افتاد
افطار به میکرد برم پیر خرابات
گفتم که تو را روزه، به برگ و ثمر افتاد
با باده، وضو گیر که در مذهب رندان
در حضرت حق این عملت بارور افتاد
نوروز دل مومن، ماه رمضان آمد
آن شوق ز جان رفته برگشته به جان آمد
آریم دمی تا یاد از فصل خزان خود
این ماه بهارستان هنگام خزان آمد
چون سیلی آگاهی بر گوش گران ما
این ماه دل آگاهی چون بانگ اذان آمد
تا عقل به کار آرد، تا عشق به بار آرد
گویا که چو «بسم الله» از دل به زبان آمد
شیرینی ناتکرار دارد همه اوقاتش
این ساعت ناتکرار تکرار چه سان آمد
پیغام خدا آید از بهر پیمبرها
پیغام خدا این دم بهر همگان آمد
روزه داران ای خوشا بر حالتان
عرشیان در حسرت اقبالتان
روزه تکلیفی برای انبیاست
در کلاس بندگی این فخر ماست
شان هر امت نباشد این مقام
مسلمین پس بر شما بادا سلام
صف به صف آید ملائک سوی تان
تا که لذت ها برند از بوی تان
روزه دار و به دیگران بخوران
نه مخور روز و شب شکم بدران
با چنان خوردن و چنان آروق
کی بری رفت جان سوی عیوق
بس که شب نای و لب بجنبانی
روز مانند نای انبانی
تو شکم بوده ای از آنی سست
جان و دل باش تا که باشی چست
روده پیچ پیچ را چه کنی
ای کم از هیچ هیچ را چه کنی
تو ز کم خواری و ز کم خوابی
یا بی ار زان که دولتی یابی
اوحدی مراغه ای
در قد و اندازه ی امساک نیست
چرب و شیرین سفره های زندگی
دست های آسمان باور نکرد
کاسه های خالی از درماندگی
با سوالی بی جوابم کرده است:
بی عطش اظهار فضل و بندگی؟
کاش از سر می گرفتم باز هم
ختم بازی، اول بازندگی!
شاید این رسم تهیدستی نبود
چاره ی حوای بعد از راندگی
شاید از آدم نبودن مانده ام
خسته ام از هر چه بوی ماندگی
ندیده ای که بسوزد بهار در آتش؟
رسیده جان به لبم روی دار در آتش
منم که در عطش جرعه ای ز دریایت
کشیده ام همه عمر انتظار در آتش
مرا به سفره افطار عشق مهمان کن
مرا که سوخته ام روزه دار در آتش
مخواه دیگر از این بی نشان بی شب و روز
از این شکسته دل بی قرار در آتش
قلندرانه بخواند ترانه بر سر دار
سیاوشانه برقصد سوار در آتش
به گوش باد بگو رودها بپاخیزند
که سوخت دختر دریا تبار در آتش
یاس چکیده ست میان حیاط
پر شده از زمزمه ها گوش شب
خواب نشسته ست لب پنجره
ماه خزیده ست در آغوش شب
پهن شده سفره ما باز هم
پر زده چشمان من از شهر خواب
نان و غذا چیده شده توی ظرف
آن طرفش عاطفه و ظرف آب
سفره ما بوی خدا می دهد
بوی گل باغچه و جانماز
چادر آبی به سر مادرم
پر شده از زمزمه های نماز
باز پدر غرق دعای سحر
غنچه تسبیح گرفته به دست
رودابه حمزه ای
رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم
همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم
زیر سنگینی اعمالِ پریشان مُردیم
رمضان است، بیایید سبک بار شویم
می توانیم در این ماه به قرآن برسیم
می توانیم در این ماه، علی وار شویم
ماهِ مهمانیِ حقّ است، بیایید همه
تا نمک خوردهٔ این سفره افطار شویم
چشم ها را بتکانیم در این ماهِ زلال
با دو آیینه همه راهیِ دیدار شویم
سِرِّ سی جزء به سی روز فرو می آید
هان! رفیقان! همه آیینه ٔ اسرار شویم
یازده ماه گذشت و خبر از عشق نشد
با خداوند، در این ماه مگر یار شویم
رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم
همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم
مرتضی امیری اسفندقه
مطلب مشابه: انشا امام زمان؛ 10 انشای جدید با موضوع امام دوازدهم حضرت مهدی (عج)
کم کم هلالِ ماهِ خدا می رسد ز راه
اوقاتِ نابِ اهلِ بکاء می رسد ز راه
مهمان کند خدا همگان را به سفره اش
وقتی که ماهِ جود و سخا می رسد ز راه
گُل می کند به لب همه دم ذکر یا علی
زیرا بهارِ اهلِ دعا می رسد ز راه
ماهِ مجیر و جوشن و شب های عاشقی
ماهِ جنون و ماهِ صفا می رسد زِ راه
دستت دراز کن چو گدا سمتِ سفره اش
وقتی گدا به پشتِ گدا می رسد ز راه
امضا کند خدا گذر از نار دم به دم
چون ماهِ توبه، ماهِ عطا می رسد ز راه
وقتی که ماهِ خوبِ خدا رو کند به ما
فرصت برای ترکِ گناه می رسد ز راه
معلوم می شود که عزیزی به نزدِ حق
وقتی بلا به پشت بلا می رسد ز راه
هر لحظه اش عبادت و هر ساعتش نکو
اوقاتِ سر به سر چو طلا می رسد ز راه
پُر می شود فضای دل از عطر عاشقی
لَا تَقْنَطوا بر اهلِ خطا می رسد ز راه
بس کن دگر گناه که گناه سد عاشقی است
الطافِ عاشقانه جدا می رسد ز راه
می ترسم از گناه و امیدم به رحمتش
وقتی که ماهِ خوف و رجا می رسد ز راه
ماهِ غمِ علی شهِ لولاک می رسد
یعنی که ماهِ اشک و عزا می رسد ز راه
افطار گر کنی همه دم یادِ لعلِ او
الطافِ سیّدالشهدا می رسد ز راه
گر خوب بندگی کنی ای دل به هر صباح
توفیقِ طوفِ کرب و بلا می رسد ز راه
وقتی به یادِ کرب و بلا بغض می کنی
صدها ملک ز ارض و سما می رسد ز راه
دنیا شود بهشتِ برین شک نکن دمی
وقتی قدومِ شاهِ وفا می رسد ز راه
«عَجِلْ عَلی ظُهُور وَلِیّک » خدای من
پس کی ز کعبه صاحبِ ما می رسد ز راه؟
از آتشت هماره بداغی شود رها
چون شاهِ دین به روز جزا می رسد ز راه
سیروس بداغی
رمزها در رمضان است، خدا می داند
برتر از فهم و گمان است، خدا می داند
لیلة القدر، کدامین شب این ماه خداست؟
چه شبی برتر از آن است، خدا می داند
هر شبی توبه کنیم از گنه و پاک شویم
لیلة القدر، همان است، خدا می داند
موسم بندگی چشم و زبان و گوش است
نه همین صوم دهان است، خدا می داند
گر نباشد همه اعضای تو تسلیم خدا
روزه ات صرفه ی نان است، خدا می داند
بار عام و همه مهمان خداوند کریم
ماه آزادی جان است، خدا می داند
سبط اکبر که در این مه متولد گردید
رمز حسن رمضان است، خدا می داند
زین مه نیمه مه، ماه خدا کامل شد
عید شادی جهان است، خدا می داند
میزبان است خدا، در مه میلاد حسن
رمز این نکته نهان است، خدا می داند
کرمش مایه امید گنه کاران شد
یا حسن، ورد حسان است، خدا می داند
آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تاکه معلوم شود طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطا پوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی می گویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
ژولیده نیشابوری
نظرات کاربران