شعر روز عشق (مجموعه اشعار بلند و کوتاه برای تبریک روز سپندارمذگان )

روز عشق است. روزی مقدس و دوست داشتنی که در آن عاشقان باری دیگر پیوند میان خودشان را محکم‌تر می‌کنند. ما نیز امروز در سایت ادبی و هنری سبکنو قصد داریم شعر روز عشق (مجموعه اشعار بلند و کوتاه برای تبریک روز سپندارمذگان) را برای شما عزیزان قرار دهیم. با ما باشید.

شعر روز عشق

عشق یعنی خاطرات بی غبار

دفتری از شعر و از عطر بهار

عشق یعنی یک تمنا یک نیاز

زمزمه از عاشقی با سوز و ساز

عشق یعنی چشم خیس مست او

زیر باران دست تو در دست او

عشق یعنی ملتهب از یک نگاه

غرق در گل بوسه تا وقت پگاه

عشق یعنی عطر خجلت شور عشق

گرمی دست تو در آغوش عشق

عشق یعنی بی تو هرگز پس بمان

تا سحر از عاشقی با او بخوان

عشق یعنی هر چه داری نیم کن

از برایش قلب خود تقدیم کن

عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی با جهان بیگانگی

عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل

که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی

قیصر امین پور

راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

زندگی همانند بازی است و عشق حقیقی جایزه آن است. “روفوس وینرایت”

شعر روز عشق

عشق را نمی توان شرح داد

بدون هیچ شکل و فرمی ست

عشق جسم نیست

عشق وارد زندگی مان می شود

درست از لحظه ای که متولد می شویم

از گهواره تا گور

عشق درون همه هست

عشق مانند یک شمع می سوزد

گاهی سوسو می زند و به لرزه می افتد اما هرگز نمی میرد

عشق می تواند تو را تهی کند

عشق می تواند تو را کامل کند

عشق می تواند تو را بسازد یا بشکند

عشق در روح توست

عشق در قلب توست

عشق در فکر توست

عشق جهانیست

و تمام جهان را احاطه کرده ست

مهم نیست کجا باشی

عشق زبانی همگانیست

عشق پیرامون توست

نمی توانی آن را ببینی یا لمس کنی

اما عشق در همه جا هست

عشق فقط یه کلمه بود ؛

تا اینکه

تو اومدی توی زندگیم

و بهش معنا دادی …

عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده با چشمان تر

عشق یعنی سر به دار آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی درجهان رسوا شدن

عشق یعنی سُست و بی پروا شدن

عشق یعنی سوختن با ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

اگر دریای دل آبی ست

تویی فانوس زیبایش

اگر آیینه یک دنیاست

تویی معنای دنیایش

تو یعنی یک شقایق را

به یک پروانه بخشیدن

تو یعنی از سحر تا شب

به زیبایی درخشیدن

تو یعنی یک کبوتر را

ز تنهایی رها کردن

خدای آسمان ها را

به آرامی صدا کردن

شعر روز عشق

کاش قلبم درد پنهانی نداشت

چهره ام هرگز پریشانی نداشت

کــــاش برگ آخر تقویم عشق

خبر از یک روز بارانی نداشت

کاش می شد راه سخت عشق را

بی خطر پیمود و قربانی نداشت

کاش میشد عشق را تفسیر کرد

دست و پای عشق را زنجیر کرد

معشوقه چو آفتاب تابان گردد

عاشق به مثال ذره گردان گردد

چون باد بهار عشق جنبان گردد

هر شاخ که خشک نیست رقصان گردد

بگذار مراقب قلب شکسته ی تو باشم

و به تو نشان دهم پرواز کردن را

بگذار به آرامی با دست هایم تو را نگه دارم

و اشک های خدا حافظی تو را ببوسم

بگذار تو را به سوی روشنایی فردا هدایت کنم

بی نیاز از باران

زیرا هر آن چه که حالا می خواهم

خیال روی تو در هر طریق همره ماست

خیال روی تو در هر طریق همره ماست

نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست

به رغم مدعیانی که منع عشق کنند

جمال چهره تو حجت موجه ماست

ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید

هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست

اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد

گناه بخت پریشان و دست کوته ماست

به حاجب در خلوت سرای خاص بگو

فلان ز گوشه نشینان خاک درگه ماست

به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است

همیشه در نظر خاطر مرفه ماست

اگر به سالی حافظ دری زند بگشای

که سال‌هاست که مشتاق روی چون مه ماست

مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست

تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس

طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

مطلب مشابه: متن تبریک ولنتاین به دوست (مجموعه پیام های احساسی و عاشقانه به دوست نزدیک)

ملوانی شوریده

خلبانی سر به هوا

شاعری عاشق

قصابی دل رحم

کارگری ساده…

آدم‌های زیادی در من هستند

که عاشق هیچ کدامشان نیستی

جلیل صفر بیگی

همگان به جست‌ و جوی خانه می‌گردند

من کوچه‌ خلوتی را می‌خواهم

بی‌ انتها برای رفتن

بی‌ واژه برای سرودن

و آسمانی برای پرواز کردن

عاشقانه اوج گرفتن

رها شدن

سیدعلی صالحی

شعر روز عشق

کاری کن

ساحل

رویای رسیدن به تو نباشد

در دریا

چاره جز

عاشق بودن

نیست

کیکاووس یاکیده

این عشق ماندنی این شعر بودنی

این لحظه‌های با تو نشستن سرودنی‌ست

من پاکباز عاشقم از عاشقان تو

با مرگ آزمای با مرگ

اگر که شیوه تو آزمودنی‌ست

حمید مصدق

چندان به تماشایش برنشستیم

که بامدادی دیگر برآمد

و بهاری دیگر

از چشم اندازهای بی برگشت در رسید

از عشق تن جامه‌ای ساختیم روئینه

نبردی پرداختیم که حنظل انتظار

بر ما گوارا آمد

ای آفتاب که برنیامدنت

شب را جاودانه می‌سازد

بر من بتاب

پیش از آن‌که در تاریکی خود گم شوم

محمد شمس لنگرودی

به خاطر مردم است که می‌گویم

گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار

دنیا

دارد از شعرهای عاشقانه تهی می‌شود

و مردم نمی‌دانند

چگونه می‌شود بی هیچ واژه ای

کسی را که این همه دور است

این همه دوست داشت

لیلا کردبچه

در این هستی غم انگیز

وقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده «دوستت دارم»

کام زندگی را تلخ می‌کند

وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی‌ات

زندگی را تا مرزهای دوزخ می‌لغزاند

دیگر نازنین من

چه جای اندوه؟

چه جای اگر؟

چه جای کاش؟

و من…

این حرف آخر نیست!

به ارتفاع ابدیت دوستت دارم

حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه

از لذت گفتنش امتناع کنم

مصطفی مستور

عاشقت هستم

عاشق هر آنچه هستی

عاشق هر آنچه انجام می دهی

تو بانوی جذاب زندگی ام هستی

فریبندگی و عشق تو زندگی ام را با ارزش کرده

تو عشق من و بهترین دوستم هستی

همسرم

همیشه عاشقت هستم!

شعر روز عشق

بوسه یعنی وصل جانان وصل عشق

بوسه یعنی یک شدن در درس عشق

کافیست

صبح که چشمانت را باز می‌کنی

لبخندی بزنی جانم

صبح که جای خودش را دارد

ظهر و عصر و شب هم

بخیر می‌شود

محمد خسرو آبادى

مطلب مشابه: متن تبریک روز عشق (جملات بسیار احساسی و جذاب درباره روز عشق و سپندارمذگان)

عشق من نسبت به تو مانند دریای مواج است

عشقی عمیق و قدرتمند و جاودان

که در برابر طوفان ها و بادها و باران ها

همیشه زنده خواهد ماند

قلب های ما سرشار از پاکی و عشق هستند

و من با هر ضربان قلب بیشتر از قبل عاشقت می شوم

به جان جوشم که جویای تو باشم

خسی بر موج دریای تو باشم

تمام آرزوهای منی، کاش

یکی از آرزوهای تو باشم

محمدرضا شفیعی کدکنی

زمانی که برای اولین بار دیدمت

از دور همانند فرشته بودی

وقتی نزدیک تر شدم

قلبم بیشتر و بیشتر به تپش افتاد

همان لحظه بود که فهمیدم

بقیه عمرم را عاشق تو خواهم بود

با لمس دستان تو همه زندگی ام دگرگون شد

و اکنون، برای همیشه می خواهم کنارت باشم.

گاهی باید از همه چیز دل کند و رفت !

باید پلهای پشت سر را خراب و کرد

و هیچ راه برگشتی هم باقی نگذاشت !

حتی اگر دوستش داشته باشی

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

چو لعل شکرینت بوسه بخشد

مذاق جان من ز او پر شکر باد

مرا از توست هر دم تازه عشقی

تو را هر ساعتی حسنی دگر باد

و گر کنم طلب نیم بوسه صد افسوس

ز حقه دهنش چون شکر فرو ریزد

من آن فریب که در نرگس تو می‌بینم

بس آب روی که با خاک ره برآمیزد

فراز و شیب بیابان عشق دام بلاست

کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد

شعر روز عشق

جانا تو را که گفت که احوال ما مپرس

بیگانه گرد و قصهٔ هیچ آشنا مپرس

ز آنجا که لطف شامل و خلق کریم توست

جرم نکرده عفو کن و ماجرا مپرس

سخن عشق …

صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت

ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت

گل بخندید که از راست نرنجیم ولی

هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل

ای بسا در که به نوک مژه‌ات باید سفت

تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد

هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت

در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا

زلف سنبل به نسیم سحری می‌آشفت

گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو

گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت

سخن عشق نه آن است که آید به زبان

ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت

اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت

چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت

اشتراک گذاری

نظرات کاربران