شعر سنگ قبر ؛ مجموعه اشعار سوزناک برای سنگ قبر عزیزان

یکی از رسومات ما ایرانیان، قرار دادن اشعار غمگین بر روی سنگ قبر عزیزمان است. این رسم تا سال‌هاست که ادامه دارد و برای ما نیز مهم است که این مهم را جدی بگیریم. ما امروز در سایت ادبی و هنری سبکنو مجموعه اشعار زیبا برای سنگ قبر را برای شما عزیزان قرار داده‌ایم. در ادامه متن همراه سایت سبکنو باشید.

شعر سنگ قبر

بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم

من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم

بهر هر درد و دواِئیست مگر داغ جوان

من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم

بی تو همگان به سر شود

بی تو به سر نمی شود

داغ تو دارد این دلم

جای دگر نمی شود

گل به گل چینم و تعریف کنم روی تورا

از کدام غنچه بچینم که دهد بوی تو را

پسرم مرگ تو داغیست که تا آخر عمر

به دلم جایگزین گشته و بیرون نرود

ای که اندر جمع ما چون ماه تابان رفته ای

گوهر ارزنده بودی و چه ارزان رفته ای

دیگر اندر جمع ما شادی نمی گنجد دریغ

از میان دوستدارانت شتابان رفته ای

شعر سنگ قبر

جوان رفتم ز دنیا با هزاران آرزو بر دل

به زیر خاک کردم با دو صد اندوه و غم منزل

گذر آرید اگر بر خاک من از راه غمخواری

به الحمدی مرا یاد آورید ای محرمان دل

از زندگانیم گله دارد جوانیم

شرمنده جوانی ازاین زندگانیم

دارم هوای صحبت یاران رفته را

یاری کن ای عجل که به یاران رسانیم

رسم گلچین فلک گرچه همه یغما بود

لیک اینبار گلی چید که بی همتا بود

ای بال و پر کشیده به ارش کبریا

بی تو دلم زبودن خود سیر میشود

ز شهر عشقم و آوارگی نشان  نیست

دراین ره آن چه که بی قیمت است جان نیست

بهار و عمر جوانی که فصل خرمی است

ز حادثات زمان موسم خزان نیست

یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد

به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

دل به امید صدائی که مگردر تو رسد

ناله ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد

یک چند به کودکی به استاد شدیم

یک چند ز استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که مارا چه رسد

از خاک بر آمدیم و بر خاک شدیم

(دخترم-پسرم)شد فصل بهارو شدم از غصه هلاک

دارم جگری کباب و چشمی نمناک

گل ها همه سر ز خاک برون آوردند الا گل من سر فرو برده به خاک

شعر سنگ قبر

می رسد روزیکه بی ما روز هارو شب کنید

می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنید

می رسد روزیکه یکه تنها در کنار عکسمان

خاطرات کهنمان مو به مو از بر کنید

خوشا آنانکه با عزت زگیتی

بساط خویش برچیدند و رفتند

نگردیدند هرگز گرد باطل

حقیقت را پسندیدند و رفتند

گلی نصیب اجل شد که هیچ باغ نداشت

فلک به روشنی ماه چراغ نداشت

جهان به خوبی او  به خویش ندید

زمانه بهتر از اوسراغ نداشت

تا که بودیم نبودیم کسی

کشت مارا غم بی همنفسی

تا که رفتیم همگی یار شدند

تا که خفتیم همه بیدار شدند

مطلب مشابه: متن ناراحتی؛ 50 جملات غم انگیز احساسی با عکس نوشته غمگین عاشقانه

پدرم گرچه نبود وقت سفر

دست تقدیر مرا کرده جدا

مادرم با غم دوران نشین

 پسرت رفته به دیدار خدا

(دخترم – پسرم)دست عجل زود تورا پرپر کرد

مادرت گریه کنان خاک عزا بر سرت کرد

اهل منزل همگی در غم تو مایوسند

اشک چشم همگان خاک مزارت تر کرد

دلا دیدی که آن فرزانه فرزند

چه دید اندر خم این طاق رنگین

به جای لوح سیمین در کنارش

فلک بر سر نهادش لوح سنگین

عزیزخفته در خاکم گل باغ دلم بودی

درخشان گوهر پاکم چراغ محفلم بودی

کجا یابم دگر چون تو اگر گرد جهان گردم

 تو را ای نازنین دختر که یار وهمدمم بودی

شعر سنگ قبر

فلک آخر ربودی گوهر یکدانه ما را

بگو بر ما چرا بردی تو ان دردانه ما را

ندانم از چه رو کردی شعار خویش گل چیدن

گل مارا چیدی و برهم زدی گلخانه ما را

افتابی در جهان تابید رفت

عمر کوتاهش جهان دید ورفت

 هیچ کس از دست او رنجش نداشت

از چه رو از دست ما رنجید ورفت

قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود

 در عزایت جامه را تن دریدن زود بود

آخر ای یار همه  ای مطهرمهر وفا

در سرای جاودان منزل گزیدن زود بود

سال ها رنج کشیدم که گلی پروردم

 باد پاییز به ناگه زد وگل پرپر شد

گل پرپر شده ام از چه برفتی ز برم

که زهجران تو هر دم دل ما مضطر شد

جوان رفتم زدنیا با هزاران ارزو بر دل

به زیر خاک کردم با دو صد اندوه غم منزل

 گذر اید اگر برخاک من از زاه غم خواری

به الحمدی مرا یاد اورید ای محرمان دل

دریغا حسرتا از کامرانی

 نبردم بهرهای از زندگانی

همی پر حسرت وناکام رفت

به زیر خاک عین جوانی

پر پاکدل خوب و نکومنظر من

مانده بر خاک رهش خیره دوچشم تر من

نازنینی که به پاکی نه کم از شبنم بود

عمر او نیز دریغا  که چوشبنم کم بود

بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم

من به داغ تو جوان مرده به دنیا چه کنم

بهر هر دردی دوایی است مگر داغ جوان

من به دردی که براو نیست مدوا چه کنم

نوگلم رفته وداغش به دل مادر ماند

حسرت دیدن رویش به دل خواهر ماند

تو که تنها پسر و یاور مادر بودی

از چه رو بار غمت بر کمر همسر ماند

شعر سنگ قبر

نو گلی پرورده بودم خاک از دستم ربود

ان چنان در برگرفت گویی که در عالم نبود

سالها زحمت کشیدم تا گلم پرورده شد

ناگهان پیک اجل ان غنچه را از من ربود

ای مادر غمدیده نداری خبراز من

کز گردش ایام چه امد برسر من

من تازه جوان بودم واندر چمن حسن

نشکفته فرو ریخت همه بال وپر من

گلی بودم در ایام جوانی

 جوان بودم نکردم زندگانی

گلی بودم که وقت چیدنم بود

 جوان بودم چه وقت مردنم بود

حجاب چهره جان میشود غبار تنم

 خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزایچو من خوش الحانیست

روم به گلشن رضوان که مرغ ان چمنم

افسوس که زیبا پسرم تاج سرم رفت

امیدوچراغ دل ونور بصرم رفت

زد اتش سوزان اجل بر گل عمرم

ناگاه از این باغ گل نوثمرم رفت

روزی که قضا نیست نخواهی مردن

ور هست قضا کجا توان جان بردن

مرگ تهی مساز پهلو که به آن

سر منزل خود توان به دست اوردن

در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟

زهراب چشیده ام مرا قند چه سود

گویند مرا که بند پاش نهید

دیوانه دل است پای در بند چه سود

ای چرخ وفلک خرابی از  کینه توست

بیدادگری شیوه دیرینه توست

ای خاکاگر سینه تورا بشکافند

بس گوهر قیمتی که درسینه توست

 ای جوانمردان جوانمردی دگر در خاک رفت

گوهری پاک از زمین برجانب افلاک رفت

بار خود بربست از این خاک تیره دل برید

پاک جان امد به گیتی پاک ماند وپاک رفت

گلی بودم در ایام جوانی

جوان بودم نکردم زندگانی

گلی بودم که وقت چیدنم بود

جوان بودم چه وقت مردنم بود

شعر سنگ قبر

ای مادر غمدیده نداری خبراز من

کز گردش ایام چه امد برسر من

من تازه جوان بودم واندر چمن حسن

نشکفته فرو ریخت همه بال وپر من

افسوس که زیبا پسرم تاج سرم رفت

امیدوچراغ دل ونور بصرم رفت

زد اتش سوزان اجل بر گل عمرم

ناگاه از این باغ گل نوثمرم رفت

ای مادر غمدیده نداری خبراز من

کز گردش ایام چه امد برسر من

من تازه جوان بودم واندر چمن حسن

نشکفته فرو ریخت همه بال وپر من

در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟

زهراب چشیده ام مرا قند چه سود

گویند مرا که بند پاش نهید

دیوانه دل است پای در بند چه سود

مطلب مشابه: جملات تسکین دهنده مرگ عزیزان و متن های جدید همدردی و تسلیت

حجاب چهره جان میشود غبار تنم

خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزایچو من خوش الحانیست

 روم به گلشن رضوان که مرغ ان چمنم

 ای جوانمردان جوانمردی دگر در خاک رفت

گوهری پاک از زمین برجانب افلاک رفت

بار خود بربست از این خاک تیره دل برید

پاک جان امد به گیتی پاک ماند وپاک رفت

روزی که قضا نیست نخواهی مردن

ور هست قضا کجا توان جان بردن

مرگ تهی مساز پهلو که به آن

سر منزل خود توان به دست اوردن

شعر سنگ قبر

ای سفر کرده به معراج روانت شادباش

روح تو در کنف رحمت حق ازاد است

مهر تو نور وصفا بود به کاشانه ما

هر زمان عزت وپیمان تو مارا یاد است

ای چرخ وفلک خرابی از  کینه توست

بیدادگری شیوه دیرینه توست

ای خاکاگر سینه تورا بشکافند

 بس گوهر قیمتی که درسینه توست

در ان نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به صبح روز قیامت که سرزخاک برارم

در ارزوی تو خیزم به جست جوی تو باشم

ای رهگذرکه میگذری برمزار من

زنهاریاد کنی زمن وروزگارمن

شکفته بودیک گلم از صدهزار گل

نا گه بریخت باد اجل نوبهار من

فلک اخر ربودی سرور فرزانه ما را

 به خاموشی سپردی محفل وکاشانه ما را

ندانم ازچه روکردی شعار خویش گل چیدن

گل ما چیدی وبرهم زدی گلخانه مارار

سایه اش همچون پناهی بود رفت

شانه هایش تکیه گاهی بود رفت

شادی ما بود دیدار رخش

شادی ما یک نگاهی بود رفت

تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم

آهسته ز دوری تو فریاد کنم

وقت است که دست از این دهان بردارم

از دست غمت هزار بیدادکنم

مانده ایم دل شکسته وبا درد ساخته ایم

بی تو زخودگریخته در خود گداختیم

با هر نفس نشسته ودرهم شکسته ایم

مانند اشک حسرت خود رنگ باختیم

ای دوستان بگویید ارام جان من کو

راحت فزای هرکس محنت سرای من کو

هر کس به خانمانی دارند مهربانی

من مهربان ندارم نامهربان من کو

اشتراک گذاری

نظرات کاربران