اشعار سوزناک و غمگین درباره شکست عشقی را در سبکنو قرار دادهایم. این اشعار خاص درباره شکست عشقی، جدایی و خیانت هستند. پس اگر به دنبال چنین اشعاری هستید، در ادامه با سایت ادبی سبکنو همراه شوید.

اشعار شکست عشقی
نه در رفتن حرکت بود
نه در ماندن سکونی.
شاخه ها را از ریشه جدایی نبود
و باد سخن چین
با برگ ها رازی چنان نگفت
که بشاید.
دوشیزه عشق من مادری بیگانه است
و ستاره پرشتاب
در گذرگاهی مأیوس
بر مداری جاودانه می گردد
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمیآید
رسول یونان
چقدر سفت شده است پدال دوچرخه دونفره عشقمان
یا من خسته شدم یا به سربالایی رسیدیم
شاید هم تو دیگر رکاب نمی زنی … !
من از راهی دور
برای خواندن خواب های تو آمدهام،
من از راهی دور
برای گفتن از گریه های خویش
راهی نیست،
در دست افشانی حروف
باید به مراسم آسان اسم تو برگردم،
من به شنیدن اسم تو عادت دارم
من
مشق نانوشته ام به دست نی،
خواندن از خواب تو آموخته ام به راه
من
باران بریده ام به وقت دی،
گفتن از گریه های تو آموخته ام به راه
به من بگو
در این برهوت بی خواب و طی،
مگر من چه کرده ام
که شاعرتر از اندوه آدمی ام آفریده اند؟
سیدعلی صالحی
تو نیستی و خورشید
غمگینتر از همیشه غروب خواهد کرد
و من دلتنگتر از فردا
به تو فکر میکنم
چقدر دوست داشتنی بودی
وقتی چهره رنجور و چشمان مهربانت
در نگاهم خیره میشد
اکنون که بازوان خاک
پیکرت را در آغوش گرفته است
کلمههای سیاه پوش شعرم
برایت مرثیههای دلتنگی سرودهاند
باران که می بارد
دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افتم
بدون چتر، من بغض می کنم، آسمان گریه
مطلب مشابه: جملات جدایی گریه آور تلخ؛ متن جدا شدن عاشقانه و تنهایی

جدایی
بریدن درخت از ریشه است
و اره کردن زندگی
که مرگ را رقم میزند
اما من زندهام
و این یعنی من آنجایم
کنار تو
کنار تو و درخت توت و اسب
این روزها
تا یادت میکنم
باران میگیرد …
به گمانم زمستان هم مثلِ من دلتنگ شده
ساعتهای بی تو بودن را
با خاطراتت میگذرانم
خاطراتت ماندهاند برایم یادگاری …
از روزهایی که میدانم بازگشتی ندارند
روزهایی که در دلمان تنها عشق بود و شوقِ زندگی و
لحظههای خوبِ باهم بودن …
حالا از آن روزها چیزی نمانده
جز مُشتی خاطراتِ خیس …
رفتنهای پاییز با رفتنهای دیگر فرق میکند،
رفتنهای پاییز در سکوت انجام میشوند،
رفتنهای پاییز شوخی سرشان نمیشود،
و زندگی این را به ما خوب یاد داده بود.
آدمهایی که در پاییز میروند، هرگز بر نمیگردند، حتی اگر برگردند، دیگر آن آدم سابق نیستند،
و این خاصیت پاییز است که همه چیز را تغییر میدهد؛
خیابانها را، کوچهها را، پنجرهها را، خاطرهها را، درختها را
و بیشتر از همه، آدمها را …
از تو جدا شدم
چون سیبی از درخت
دردِ کنده شدن با من است
اندوه پاره پاره شدن
قلبِ من اتاقی با دیوارهای عایقِ صدا باشد
وَ تو آن را به چشم ندیده باشی،
جدایی این است
صبر بر دور جدایی نیست ممکن بیشراب
همتی کن ساقیا! تا مثل سابق بگذرد
از گناه مست اگر زاهد به کفر آمد چه غم؟
از خطای اهل دل باشد که خالق بگذرد
عکس نوشته اشعار شکست عشقی
پشتِ روزِ روشنم، شامِ سیاهی دیگر است
آنچه آن را کوه خواندم، پرتگاهی دیگر است
شاید از اول نباید عاشقِ هم میشدیم
این درست، اما جدایی اشتباهی دیگر است
در شبِ تلخِ جدایی، عشق را نفرین مکن
این قضاوت، انتقام از بیگناهی دیگر است
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن
تو بگو من به تو مشتاق ترم یا تو به من؟
زنده ام بی تو همین قدر که دارم نفسی
از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن
بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست
این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن
وای بر من که در این بازی بی سود و زیان
پیش پیمان شکنی چون تو شدم عهدشکن
باز با گریه به آغوش تو برمی گردم
چون غریبی که خودش را برساند به وطن
تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است
ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
تا بپیوندد به دریا، کوه را تنها گذاشت
رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشت
هیچ وصلی بی جدایی نیست این را گفت و رود
دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشت
هر که ویران کرد ویران شد در این آتش سرا
هیزم اول پایه ی سوزاندن خود را گذاشت
اعتبار سربلندی در فروتن بودن است
چشمه شد فواره وقتی بر سر خود پا گذاشت
موج راز سر به مهری را به دنیا گفت و رفت
با صدف هایی که بین ساحل و دریا گذاشت

کاش دست دوستی هرگز نمیدادی به من
آرزوی وصل از بیم جدایی بهتر است
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم
شعر زیبای جدایی و شکست عشقی
سفر بهانه ی دیدار و آشنایی ماست
از این به بعد «سفر» مقصد نهایی ماست
در ابروان من و گیسوان تو گرهی ست
گمان مبر که زمان گره گشایی ماست
خراب تر ز من و بهتر از تو بسیار است
همین بهانه ی آغاز بی وفایی ماست
زمانه غیر زبان قفس نمی داند
بمان که «پَر نزدن» حیله ی رهایی ماست
به روز وصل چه دل بسته ای؟ که مثل دو خط
به هم رسیدن ما نقطه ی جدایی ماست
مطلب مشابه: جملات شکست عشقی غمگین (متن های شکست عاشقانه احساسی)

آوخ که یار با من افتاده یار نیست
در کار من شتاب و عتابش به کار نیست
دل انتظار عاطفه دارد ولیک من
از بخت بی عطوفتم این انتظار نیست
او نیز چون کند که جوانست و طبع او
با طبع من که پیر شدم سازگار نیست
باید به حکم عقل کند دوری اختیار
اینجا که می رسم به کفم اختیار نیست
گویم دلا قرار تو با ما چنین نبود
یاد آیدم که در دل عاشق قرار نیست
باز آیمش به عهد به امید اعتبار
اما به عهدِ باد وزان اعتبار نیست
وانگه ندامت آیدم از عاشقی ولی
بی عشق هم که عمر به هیچش عیار نیست
دل زار و بی قرار و دلارام و بیوفا
من در میان اسیرم و جای فرار نیست
زین غم سزد که خود بروم پیشباز مرگ
گویم بیا که جز تو دگر غمگسار نیست
این تسلیت بس است که بایست مرد و رفت
وین عمر پر ز حسرت ما پایدار نیست
مستان عشق او همه شمعند و شهره لیک
در شهر ما به شاهدی شهریار نیست
نظرات کاربران