در این بخش مجموعه شعر غمگین ناب از شاعران مختلف را ارائه کرده ایم. در ادامه بیش از 100 شعر غم انگیز احساسی عاشقانه با اشعار کوتاه و بلند غمناک را بخوانید.
مجموعه شعر غگین احساسی
اگر تنها همنشینی تو باشد هیچ چیز دیگری لازم نیست
“همنشینی” – پابلو نرودا
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه، از خیابانی که نیستمی نشینی روبرویم، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت، توی فنجانی که نیستباز می خندی و می پرسی که حالت بهتر است
باز می خندم که خیلی، گرچه می دانی که نیستشعر می خوانم برایت، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم ، توی گلدانی که نیستچشم می دوزم به چشمت، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری ، بین دستانی که نیستوقت رفتن می شود، با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم، در ایوانی که نیستمی روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم، با یاد مهمانی که نیست
عشق، دردی است که هرگز نمیگذرد مانند سوز دلی که از یاد تو سر میزند
“عشق دردناک” – فروغ فرخزاد
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیمتا درخت دوستی کی بر دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیمگفت و گو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیمشیوه چشمت فریب جنگ داشت
ما خطا کردیم و صلح انگاشتیم
در باغ عشق، راهی نیست جز آتش و من در شعلههای این آتش سوختهام
“در باغ” – خیام
نفسم باش مرا چون تو کسی نیست عزیز
شهر خالی ست مرا همنفسی نیست عزیزحافظ از حال من سوخته آگاهتر است
زدهام فالی و فریادرسی نیست عزیزنیست حتا پر و بالی که به سویت بپرم
آسمان بی تو مرا جز قفسی نیست عزیزکیمیایی و من خسته مسی ناچیزم
به سر کوی توام دسترسی نیست عزیزقلب بیمار مرا عشق شما درمان است
غیر آغوش تو دل را هوسی نیست عزیز
مطلب مشابه: متن تنهایی غمگین؛ 50 جمله کوتاه بغض دار تنها شدن
هجرت دلم را به سمت تو سوق میدهد و من در راه قدمهای تو قربانی میشوم
“هجرت” – نیما یوشیج
سخن عشق من افتاده به هر انجمنی
درد این قصه نشسته به دل یاسمنیبرکه را گرچه گرفته همه جا مهر سکوت
به همه چه تو فقط جان من و عشق منیچه شود گرمی دستان تو را نوش کنم
بعد از آن من بروم تا که کنم کوه کنیچه شود باز بغل باشد و من باشم و تو
تا ببافی به تنم از تن خود پیرهنیمن همان بلبل شوریده نالان توام
تو ولی یک رز زیبا به سرای چمنیمن فقط حرف تورا در همه عالم زدهام
هیچ جایی نزدم جز تو و حسنت سخنی
اشعار کوتاه و بلند غمگین
همه جا تنها هستم، به جز در غیاب تو در غیاب تو همراه با دلتنگی میمانم
“غایب” – سهراب سپهری
میخواستم ترانهای باشم
که بچههای دبستانی از بر کنند
دریا که میشنود
توفانش را پشتش پنهان کند
و برگهای علف
نتهای به هم خوردنشان را
از روی صدای من بنویسند
میخواستم ترانهای باشم
که چشمه زمزمهام کند
آبشار
با سنج و دهل بخواند
اما ترانهای غمگینم
و دریا، غروب
بچههایش را جمع میکند که صدایم را نشنوند
نتهایم را تمام نکرده
چرا رهایم کردی؟
غمگینم و این ربطی به خیابان ولی عصر ندارد
که درختانش سالهاست مرا از یاد بردهاندغمگینم و این ربطی به تو ندارد
که پسر همسایهام نبودی
تا هر صبح پنجره را باز کنم
بی آنکه جواب سلامت را بدهم
با بنفشهای در گیسوانمکاش به زنی که عاشق است
میآموختند چگونه انتقام بگیرد
غمگینم که عشق اینهمه مهربان استمژگان عباسلو
“آتش” – مولانا
آتش عشق افروختم در دل خود و زیر لباس روح، برودتی باقی نماند
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شبروز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شبجان و دل از عاشقان میخواستند
جان و دل را میسپارم روز و شبتا نیابم آنچه در مغز منست
یک زمانی سر نخارم روز و شبتا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شبمیزنی تو زخمه و بر میرود
تا به گردون زیر و زارم روز و شبساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز و شبای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شبمیکشم مستانه بارت بیخبر
همچو اشتر زیر بارم روز و شبتا بنگشایی به قندت روزهام
تا قیامت روزه دارم روز و شبچون ز خوان فضل روزه بشکنم
عید باشد روزگارم روز و شبجان روز و جان شب ای جان تو
انتظارم انتظارم روز و شبتا به سالی نیستم موقوف عید
با مه تو عید وارم روز و شبزان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را میشمارم روز و شببس که کشت مهر جانم تشنه است
ز ابر دیده اشک بارم روز و شبمولانا
مطلب مشابه: متن غمگین احساسی؛ جملات زیبای ناراحتی خاص با عکس نوشته
من خوبم
من آرومم
هیچی نیست…
فقط یه کمی دورم
یه ذره دلگیرم
یه خورده دلتنگم
کمی بیشتر از همیشه هم بغض دارم!
هیچی نیست… هیس… هیچی نگو…
فقط چشماتو ببند
بعد آروم
خیلی آروم تر از سکوت این روزا
منو از یاد ببر…!
~~~*~
من از راهی دور
برای خواندنِ خواب های تو آمدهام،
من از راهی دور
برای گفتن از گریه های خویشراهی نیست،
در دست افشانیِ حروف
باید به مراسمِ آسانِ اسمِ تو برگردم،
من به شنیدنِ اسمِ تو عادت دارممن
مشقِ نانوشته ام به دستِ نی،
خواندن از خوابِ تو آموخته ام به راهمن
بارانِ بریده ام به وقتِ دی،
گفتن از گریه های تو آموخته ام به راهبه من بگو
در این برهوتِ بی خواب و طی،
مگر من چه کردهام
که شاعرتر از اندوهِ آدمی ام آفریده اند؟سیدعلی صالحی
“هجران” – نیما یوشیج
هجران، آتشی است که در دل من میسوزد و من تنها در آبی که تو هستی، زنده میمانم
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که ز غم راهگذر نیست مراگر سرم در سر سودات رود نیست عجب
سر سودای تو دارم غم سر نیست مراز آب دیده که به صد خون دلش پروردم
هیچ حاصل به جز از خون جگر نیست مرابی رخت اشک همی بارم و گل میکارم
غیر از این کار کنون کار دگر نیست مرامحنت زلف تو تا یافت ظفر بر دل من
بر مراد دل خود هیچ ظفر نیست مرابر سر زلف تو زانروی ظفر ممکن نیست
که تواناییی چون باد سحر نیست مرادل پروانه صفت گر چه پر و بال بسوخت
همچنان ز آتش عشق تو اثر نیست مراغم آن شمع که در سوز چنان بی خبرم
که گرم سر ببرند هیچ خبر نیست مراتا که آمد رخ زیبات به چشم خسرو
بر گل و لاله کنون میل نظر نیست مراامیر خسرو دهلوی
من یک آوارهام از غرقاب گذشتهها با دلی سنگین و خوابی بیخواب
“آواره” – فروغ فرخزاد
به ره او چه غم آن را که ز جان میگذرد
که ز جان در ره آن جان جهان میگذرداز مقیم حرم کعبه نباشد کمتر
آنکه گاهی ز در دیر مغان میگذردنه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم
که بد و نیک جهان گذران میگذرددل بیچاره از آن بیخبر است ار گاهی
شکوه از جور تو ما را به زبان میگذردآه پیران کهن میگذرد از افلاک
هر کجا جلوه آن تازه جوان میگذردچون ننالم که مرا گریه کنان میبیند
به ره خویش و ز من خندهزنان میگذردهاتف اصفهانی
مطلب مشابه: متن غمگین قشنگ؛ برگزیده 80 جمله عاشقانه احساسی غم انگیز
عشق مثل باد است که در جنگل پیچیده است هیچگاه قدمی به سوی عاشق نمیگذارد
“عشق بیاجابت” – مولانا
نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
چو شادم میتوانی داشت، غمگینم چرا داری؟چه دلداری؟ که هر لحظه دلم از غم به جان آری
چه غم خواری؟ که هر ساعت تنم را در بلا داریبه کام دشمنم داری و گویی: دوست میدارم
چگونه دوستی باشد، که جانم در عنا داری؟چه دانم؟ تا چه اجر آرم من مسکین بجای تو
که گر گردم هلاک از غم من مسکین، روا داریبکن رحمی که مسکینم، ببخشایم که غمگینم
بمیرم گر چنین، دانم مرا از خود جدا داریمرا گویی: مشو غمگین، که خوش دارم تو را روزی
چو میگردم هلاک از غم تو آنگه خوش مرا داری!عراقی کیست تا لافد ز عشق تو؟ که در هر کو
میان خاک و خون غلتان چو او صد مبتلا داریاز مجموعه اشعار عراقی
گم شدهام در آغوش تنهایی و راهی به سوی تو پیدا نمیکنم
“گمشده” – هایده سعیدی
باید كسی باشد شبی ماتم بگیرد
وقتی نبودم صورتش را غم بگیردباید كسی باشد كه عكس خنده ام را
در لابه لای گریه اش محكم بگیردچشمش به هر كوچه خیابانی بیافتد
باران تنهاتر شدن، نَم نَم… بگیردهی شهر را با خاطراتش در نَوَردَد
آینده اش را سایه ای مبهم بگیرداز گریههای او خدا قلبش بلرزد
از گریههای او نفسهایم بگیردمن! جای خالی باشم و او هم برایم
هر پنج شنبه شاخه ای مریم بگیردپویا جمشیدی
بی تو، دلم ناتوان است بی تو، غمها بیقرار میمانند
“بی تو” – سهراب سپهری
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت
بر سینه می فشارمت اما ندارمتای آسمان من که سراسر ستاره ای
تا صبح می شمارمت اما ندارمتدر عالم خیال خودم چون چراغ اشک
بر دیده می گذارمت اما ندارمتمی خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان
در باغ دل بکارمت اما ندارمتمی خواهم ای شکوفه ترین مثل چتر گل
بر سر نگاه دارمت اما ندارمتسعید بیابانکی
مطلب مشابه: اشعار غمگین شاعران بزرگ؛ گزیده قشنگ ترین اشعار غم انگیز کوتاه
جدایی گنج است و به زندگی معنا میدهد تا دوباره در خاطرهها بماند
“جدایی” – هایده سعیدی
تو نیستی و خورشید
غمگینتر از همیشه غروب خواهد کرد
و من دلتنگتر از فردا
به تو فکر میکنمچقدر دوست داشتنی بودی
وقتی چهره رنجور و چشمان مهربانت
در نگاهم خیره میشداکنون که بازوان خاک
پیکرت را در آغوش گرفته است
کلمههای سیاه پوش شعرم
برایت مرثیههای دلتنگی سرودهاند
زندگی یک دشت است که در آن تنها عاشقان باقی ماندهاند بیا، تا به هم بپیوندیم
“زندگی” – پابلو نرودا
عاشقت نشدم
که ناچار باشم برای دوستت دارم هایم
مجوز بگیرم
دوستت دارم هایم را منتشر کنم
و بعد تصور کنم این شعر را
معشوقهات برای تو میخواند…لیلا کردبچه
من برای گریه چشمهایم را آموختم اما تو از این هم بیشتر گریه کن!
“گریه” – فروغ فرخزاد
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمی تابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوس ها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمیآیدرسول یونان
دیوانگی، این شیطانی است که در دل من آواز میخواند ولی هرگز به پاسخگویی نمیرسد
“دیوانگی” – خیام
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاستهمچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاستآسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاستبی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاستباز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست
غروب تنها میآید، خسته از دلتنگی در قصههای رنگین که خوابهایمان است
“غروب” – سهراب سپهری
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی، بر زلف او عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر، از کوی خود
وز رشته گیسوی خود
بازم رهاند.
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردان چرا؟ فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای ز دل با یار صاحب دل کنم
وای به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او، مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او، در کوی جان منزلم کنم
وای، به دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم، از فتنه گردون رهی
افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلمرهی معیری
چشمانم پر است از نیاز و انتظار ای عاشق، رفتهای و نیامدن تو کند
“عاشق” – فروغ فرخزاد
منتظرم
شبیه یک آهنگِ غمگین قدیمی
در آرشیو رادیو…
زنگ بزن
بگو که میخواهی مرا بشنوی
به خانه برگشتن، به خانه برگشتن به معنایی دیگر است. خداحافظ!
“بازگشت” – نیما یوشیج
آدمهـا مىآینـد …
زنـدگى مىکننـد …
مىمیـرنـد و مىرونـد …
امـا فـاجعـه زنـدگىِ تــو آن هـنگـام آغـاز مىشـود
کـه آدمى مىرود امــا نـمىمیـرد!
مـىمـــانـد و نبـودنـش در بـودن ِ تـو چنـان تـهنـشیـن مىشـود
کـه تـــو مىمیـرى
در حالـى کـه زنــدهاى !!!
دلتنگی دلتنگیست غمی که در دل است و به لب آمده نیست
“دلتنگی” – عبدالرحمن جمیلی
نامم را پاک کردی… یادم را چه میکنی؟
یادم را پاک کنی… عشقم را چه میکنی؟
اصلا همه را پاک کن
هر آنچه از من داری
از من که چیزی کم نمیشود…
فقط بگو با وجدانت چه میکنی؟
نکند آن را هم پاک کردهای؟
نــــــــــــه! شدنی نیست…
نمیتوانی آنچه را که نداشتی پاک کنی…
تنهایی دیر با تنهایی به یک دیگر میرسند اگر روزی بخواهند
“تنهایی” – سعدی
نظرات کاربران