ما امروز در سایت ادبی و هنری سبکنو شعر مرگ مادر (مجموعه اشعار بلند و کوتاه درباره مرگ مادر) را برای شما عزیزان قرار خواهیم داد. پس در ادامه متن همراه سایت بزرگ سبکنو باشید.
شعر مرگ مادر
افسوس دگر مادر شیرین سخنم در بر ما نیست
آن گوهر یک دانه پر مهر و وفا در بر ما نیست
آن سنگ صبور، ذاکر حق تا دم آخر
افسوس و صد افسوس دگر سایه او بر سر ما نیست
شعله ای خاموش گشت و خانه ای بی نور شد
گوهر ارزنده ای پنهان به خاک گور شد
مادر شایسته ای زین عالم ناپایدار
روشن آن دیده که رویش می دید
دگر آغوش مادر جای ما نیست
دریغا دامنش ماوای ما نیست
از آن روزی که از دار فنا رفت
کسی غمخوار و هم آوای ما نیست
مادرم ای رفته در خوابی دراز
یاس هایت توی ایوان گشته باز
گرچه گل هایت همه تنها شدند
با شقایق های آن دنیا بساز
لالایی مادر خوبم لالایی
یه دور از رنج و غم پیش خدایی
همیشه با خدا بودی به دنیا
یقین تا حشر هم پیش خدایی
فرشته زیر خاک! این باورم نیست
كه دیگر سایه او بر سرم نیست
نمیبینم به غیر از غصّه و غم
به دنیایی كه در آن، مادرم نیست
برایم سایهی سر بود، مادر
نه گویا چیز دیگر بود، مادر
به دنیایم اگر چیزی نمیماند
فقط ای كاش مادر بود، مادر
برایم یار و یاور كاش میماند
كنارم روز دیگر كاش میماند
فغان و درد و آه و اشك و افسوس
نگاه گرم مادر كاش میماند
مطلب مشابه:متن مرگ مادر ؛ جملات بسیار غمگین و احساسی درباره درگذشت مادر عزیز
ز سر شد سایهات كوتاه، مادر
جهانم شد مصیبتگاه، مادر
سخن آموختی، رفتی، نمانده ست
مرا جز وای مادر! آه مادر
این چه شمع است که خاموش نگردد هرگز
مرگ مادر که فراموش نگردد هرگز
مادر به تو سوگند که در این خانه خاموش
افسانه شادی و خوشی گشته فراموش
مادر امروز جهان بی تو نبیند چشمم
این منم بر سر خاک تو که خاک بر سرم
تمام بود و نبودم وجود مادر بود
کسی که مظهر عشق بود، مادر بود
برای من به جهان هزار رنگ و فریب
کسی که مونس وغمخوار بود مادر بود
برای راحتی من چه رنج ها نکشید
کسی که موی سفید روی سفید بود مادر بود
به وقت بیماری بی قرار او به برم
کسی که دست بر سرم می کشید مادر بود
به نیمه های شب و با صدای گریه من
کسی که با هراس ز جا می پرید مادر بود
به کوچه و برزن یا به وقت خطر
کسی که با شتاب در پیام می دوید مادر بود
چو پای من به زمین گاه می لغزید
کسی که از ته دل آه می کشید مادر بود
گرچه دیگر مادرم نیست
دلم تنگ میشود برای او
برای رزهایی که خشکیده خواهند شد
و باغچه ای که دیگر یاران دست را نخواهد دید
دلم تنگ میشود
برای کوچه ای که دیگر آب را نخواهد فهمید
و گدایی که دستانش همیشه ازین کوچه خالی خواهند ماند
ای مادر بی مثال خوبم
خورشید امید بی غروبم
ای نام تو بهترین ترانه
ورد همه کس به هر زمانه
ای شعر قدیم نو سروده
درعرش، خدا تو را ستوده
بوی خوش توست ره گشایم
تا کوی بهشت رهنمایم
زآن روز که چشم بسته بودی
آرام و قرار دل ربودی
تا چشم ازاین جهان ببستی
سر رشته الفتم گسستی
در مکتب سینه ام به گوهر
بر لوح دلم نوشته مادر
یک چند گذشت از فراقت
هرگز نشده است کهنه داغت
شب بیمادری را همچو یلدا میکنی یا نه
در عالم بهتر از مادر تو پیدا میکنی یا نه
به موی مادری دنیا تو سودا میکنی یا نه
بگو مادر هنوزم یادی از ما میکنی یا نه
درون خاک تیره واعزیزا میکنی یا نه
خجالت دارم ای مادر که گل بودم شدم خارت
از آنم خون به دل باشد که خون کردم دل زارت
تو حق داری که روگردانی از فرزند بدکارت
اگر رنجیدهای مادر ز اولاد گنه کارت
گناهان مرا در حشر حاشا میکنی یا نه
چه شبها تا سحر بودی تو ای مادر سر راهم
درون آن سکوت شب شمردی تو قدمهایم
چه زحمتها که میدیدی ز خواهشهای بیجایم
به هر دردی که گشتم مبتلا کردی مداوایم
غم بیمادری را هم مداوا میکنی یا نه
چه شبها تا سحر بستر نمودم من در آغوشت
اگر یک ناله میکردم جهان میشد فراموشت
در اینجا که گل شده بستر و خاک روپوشت
نمیدانم در این وحشتسرا با لعل خاموشت
دعا در حق این اولاد رسوا میکنی یا نه
نمیدانم که میدانی شدم آواره و تنها
دگر اندر کجا جویم عزیزی چون تو بیهمتا
همه شب میکنم روشن به فانوسی اتاقت را
نهان گشتی ز دید من تو در قلبم گرفتی جا
نمیدانم ز احوالم تماشا میکنی یا نه
مطلب مشابه: جملات عاشقانه برای مادر؛ متن و اشعار زیبای عاشقانه در وصف مادر
خونمون خالیه از تو، رفتی تو واسه همیشه
رفتی و نبودن تو، هنوز باورم نمی شه
این اتاق ساده کم بود، جای تو قلب بهشته
پَر زد از زمین خاکی، یه فرشته یه فرشته
اون عزیزی که تو دنیا یار من بود یاورم بود
نازنیم نازنینم اون فرشته مادرم بود
من چه خوشبختم که سال ها روزگاری با تو داشتم
یادمه که با چه شوقی سر رو شونههات می ذاشتم
کاش می شد بازم ببوسم اون دو دست مهربونت
اسممو یه بار دیگه می شنیدم از زبونت
اشکامو تو پاک می کردی، کاش برای بار آخر
من صدات می زدم و باز، تو می گفتی جان مادر
کاش می شد حتی یه لحظه در کنار تو بشینم
اگه تو بودی میگفتی نذار اشکاتو ببینم
ای خدای مهربونم واسه تو رسیده مهمون
از دلم هرگز نمیره گر چه هست از دیده پنهون
توی قلب من می مونه تا ابد یاد یه لبخند
نازنینم رو از این پس می سپُرم به تو خداوند
اون عزیزی که تو دنیا یار من بود یاورم بود
نازنینم نازنینم اون فرشته مادرم بود
گریه کردم مثل ابرا بی تو مادر
شد دل من جای غصهها بی تو مادر
رسول خدا گفت بهشت زیر پای توست
برای همیشه قلبم فقط جای توست
بخواب مادر
رفتی و من تنها ماندم
با غصه و غمها ماندم
گر که تو را آزردم من
مادر حلالم کن
بعد از تو من بیپناهم
ای که بودی تکیهگاهم
خیز و بنگر اشک و آهم
تاج از فرق فلک برداشتن
تا ابد آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
جاودان در اوج قدرت زیستن
ملک عالم را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن
نرفت از سرم هرگز هوای تو مادر
هنوز می تپد این دل برای تو مادر
چه سان زبان بگشایم که خجلت آهنگم
نکرده ام دل و جان را فدای تو مادر
چه چاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
امید قلب حزینم لقای تو مادر
چو شبنم است سر و برگ رنگ این گلشن
مدام می شنوم من صدای تو مادر
درین چمن که حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عالم وفای تو مادر
مقیم منزل عزت کسی توان گشتن
که بود حاصل کارش رضای تو مادر
نشد ز کیف و کم عمر چشم ما روشن
حقیقت است به هر جا صفای تو مادر
رموز جوهر توست بایزید و بایقرا
به این مقام رسیدن عطای تو مادر
نبود لایق این گنج و این کمال رفیع
اگر نبود نصیبش دعای تو مادر
مادر بهشت من همه آغوش گرم تست
گوئی سرم هنوز به بالین نرم تست
مادر حیات با تو بهشت است و خرّم است
ور بی تو بود هر دو جهانش جهنّم است
ما را عواطف این همه از شیر مادر است
این رقّتی که در دل و شوری که در سراست
اغلب کسان که پرده حرمت دریده اند
در کودکی محبّت مادر ندیده اند
امروز هستیم به امید دعای تست
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست
مادرم مرغ دلم پر میکشد اندر هوایت
آرام جان باز آ که من مشتاق آن خندیدنت
به ماتمت من ماندهام با صد هزاران آرزو
آغوش باز مضطرب در حسرت بوییدنت
به پاس آن همه مهر و وفایت
حقیر است این محبتها برایت
ندیدم در جهان بهتر ز مادر
سر و جانم همه بادا فدایت
مرا آن روز شادی بود در سر
که سر میبود بر زانوی مادر
چراغ خانهی ما گشته خاموش
که مادر نیست اندر خانه دیگر
ای دیده ببار چو مادر نیست دگر
آن سایهی مهربان به سر نیست دگر
زآن چهرهی پرتبسمش صد افسوس
جز عكس و ماتمی اثر نیست دگر
روان مادرم شادان كه عمری
مرا در راه ایزد رهبری كرد
به گوشم نغمه توحید سر داد
به جای مادری پیغمبری كرد
این مرقد عشق و آرزوهاست
این تربت پاک مادر ماست
ای خاک تو حرمتش نگه دار
این رنجکشیده مادر ماست
مادرم در غم هجر تو بسی خونبارم
گریهها كردهام از زندگیم بیزارم
تا دم محشر اگر عمر شود مینالم
نام آن مادر پرمهر بود تكرارم
وﻗﺘﯽ ﺟﻮﺍﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید میشود
ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید میشود
ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید میشود
رفتی از من مهر گسستی مادر
با رفتن خود دلم شکستی مادر
افسوس که بودی و ندانستم من
ای دُرّ گرانمایه چه هستی مادر
نظرات کاربران