متن ناراحتی از دنیا ( مجموعه جملات ناراحت کننده و دلگیر بودن از زندگی)

ما امروز در سایت ادبی و هنری سبکنو متن ناراحتی از دنیا را برای شما عزیزان قرار داده‌ایم. این مجموعه جملات ناراحت کننده و دلگیر بودن از زندگی را می‌توانید در ادامه متن بخوانید.

متن ناراحت بودن از دست زندگی

تا زندگی خواست جالب شه. برقــــ رفت؛]

زندگی غم انگیز است، زندگی شلوغ است،

تمام کاری که می توانید انجام دهید این است که آن چه را باید انجام دهید..

دلم می سوزد

برای خودم

برای تنهایی عمیقم

وقتی هیچکسی

دردم را نمی فهمد

وقتی دلشکستگی

به هیچ هم نمی ارزد

فروغ چقدر قشنگ گفته:

دردی ڪه انسان را به سڪوت وا میدارد

بسیار سنگین‌ تر از دردیست

ڪه انسان را به فریاد وامیدارد..

و انسان ها فقط به فریادِ هم میرسند

نه به سڪوت هم…

غروب جمعه…

از زندگی من دلباز تر است

گاهی اوقات زندگی اون قدر پیچیده ست که نمی توان اون رو درک کرد.

متن ناراحت بودن از دست زندگی

این فقط زندگیه قبل ازینکه بفهمی تموم میشه..:)

تلخ ترین قسمت زندگی اون جاییه که آدم به خودش میگه :

چی فکر می کردیم و چی شد!

گیر کردیم بین «ساعتی» که نمیگذره و «عمری» که زود میگذره….

زندگی

شطرنج با جبر است

تا پایان عمر

انتخابت را بڪن…!

یا مات او

یا ڪیش خود…

زندگی غمکده ای بیش نبود

بهر ما جز غم و تشویش نبود

مطلب مشابه: متن ناراحتی؛ 50 جملات غم انگیز احساسی با عکس نوشته غمگین عاشقانه

من و دنیا ..

همدیگرو رنگ میکنیم،

من با مداد سیاه، دنیا با مداد سفید!

من ..

روزهای اونو !..

اون ..

موهای منو!

زندگی، ساعتی شنی ست

گاه لازم است زیر و رو شود!

ﻭﻗﺘﯽ ﻋﺮﺽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ

ﻃﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﻢ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﺍﯾﻦ ﺭﻧﺪﺍﻧﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﺩﻫﻦ ﮐﺠﯽ به ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﯽ ﺳﺖ که به ﺁﻥ ﻣﺤﮑﻮﻣﻢ

زندگی را ارزش غم خوردن نیست آنقدر محکم بخند تا ندانی غم چیست

زندگی کوتاهه، زمان سریع می گذره،

بدون بازپخش، بدون بازگشت،

پس از هر لحظه ای که میاد لذت ببرید….

زندگی مجموعه ای از ناامیدی هاست..

شما زندگی پر از شادی رو تنها در تخیل خواهید یافت….

هیچ برنده ای در زندگی وجود نداره فقط بازمانده ها هستن..

Life is always a matter of waiting for the right moment to act.

زندگی همیشه انتظارِ لحظه مناسب برای عمل هست..

متن ناراحت بودن از دست زندگی

It’s sad to be happy alone in life. تنها بودن در زندگی غم انگیزه..

زندگی برای یک داستان طولانی خیلی کوتاهه.

در هیاهوی زندگی دریافتم ؛

چه بسیار دویدن ها،که فقط پاهایم را از من گرفت

در حالی که گویی ایستاده بودم ،

چه بسیار غصه ها،که فقط باعث سپیدی موهایم شد

در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ،

دریافتم،کسی هست که اگر بخواهد “می شود”

و اگر نخواهد “نمی شود”

راه رفتن را یاد گرفتیم

تا دویدن را بلد شویم

دویدن را یاد گرفتیم

تاراهی برای زودتر رسیدن بیابیم

دویدیم و دویدیم و دویدیم

بی آنکه بدانیم سهم ما از زندگی

فقط دویدن بود

نه رسیدن

کاش زندگی از آخر به اول بود..

پیر بدنیا می آمدیم..

آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم..

سپس کودکی معصوم می شدیم و در

نیمه شبی با نوازش های مادر آرام میمردیم…!!!

زندگی زمان دارد

و زمان میگذرد هر دو میگذرند و ما مینگریم ؛

زندگی ٬ زمان تیک تاک با صدای قلب هماهنگ می شود

هر دو باهم می نوازند و میروند تا پایان هر دو سکوت باشد و ایست

گاهی از خیال من گذر می کنی …

بعد اشک می شوی …

رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من …

صبر کن سهراب! آری… تو راست می گویی آسمان مال من است پنجره،فکر،هوا،عشق،زمین،مالِ من است! اما سهراب تو قضاوت کن، بر دل سنگ زمین جای من است؟! من نمی دانم که چرا این مردم، دانه های دلشان پیدا نیست… صبر کن سهراب! قایقت جا دارد؟ من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم

استخوان هایم را به دانشمندان بسپارید …

شاید بفهمند نه یخبندانی بود نه بیماری مهلکی !

من از دوری تو منقرض شدم …

مشکل آدمای بد زندگی اینه که

باعث میشن تو فکر کنی

همه جا خودت مقصری

خیلی از ماها یه روز تو زندگیمون داریم

که از اون روز به بعد دیگه اون آدم سابق نشدیم

متن ناراحت بودن از دست زندگی

کاش زندگی کردن نوبتی بود

مثلا می گفتن تو خیلی وقته زندگی

نکردی بیا نوبت تو شده

بزرگی هیچ کس

شبیه رویاهای کودکی اش نشد

رویاهایی که تمام زندگی کودکیمان بودند

موضوع غم انگیز در خصوص زندگی ، کوتاه بودن آن نیست

بلکه غم انگیز آن است که ما زندگی را خیلی دیر شروع میکنیم

زندگی مثل دیکته است، هی غلط مینویسیم و هی پاک میکنیم،

دوباره مینویسیم و باز پاک میکنیم، غافل از اینکه یه روز داد میزند ورقه ها بالا…

کس نیامد به جهان کز غم ابنای زمان

کف‌زنان رقص‌کنان تا عدم‌آباد نرفت

غم فرستاده عشق است، عزیزش دارید

که غریب است، از اقلیم وفا می‌آید

“طالب آملی”

زان دم که شدیم آشنای غم تو

بیگانه ز خویشم از جفای غم تو

با عشق تو عهد ما چو محکم بودست

کردیم جهان و جان فدای غم تو

“اسیری لاهیجی”

ز بازار محبت غم خریدم

خریدم غم ولیکن کم خریدم

همین داغی که حالا بر دل ماست

ندانم از کدام عالم خریدم…

ز عشق و عاشقی آگه نبودم

غم و درد تو را مبهم خریدم…

محبت عشقری راحت ندارد

ز مجبوری متاع غم خریدم

“صوفی عشقری”

وقت آن شد که سر خویش، من از غم شکنم

آهی از دل کشم و حلقه ماتم شکنم…

بارها یار بدیدم به صبوحی می‌گفت

عزم دارم که ز هجرم قدت از غم شکنم

“شاطر عباس صبوحی”

چه غریب ماندی ای دل نه غمی، نه غمگساری

نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری

غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد

که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری

“هوشنگ ابتهاج سایه”

چه مبارک است این غم که تو در دلم نهادی

به غمت که هرگز این غم ندهم به هیچ شادی

“هوشنگ ابتهاج سایه”

غم زمانه به پایان نمی‌رسد، برخیز

به شوق یک نفسِ تازه در هوای بهار

“فریدون مشیری”

متن ناراحت بودن از دست زندگی

بلاغت غم من انتشار خواهد یافت

اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید

“قیصر امین‌پور”

غم آنقدر دارم که می‌خواهم تمام فصل‌ها را

بر سفره رنگین خود بنشانمت، بنشین، غمی نیست

“محمدعلی بهمنی”

دست از غم بردار زندگی کوتاه است

باز کن پنجره را روز نو در راه است؟

بجز غم با دلم کس آشنا نیست

که هر جا می‌روم از من جدا نیست

مگر با غم گل ما را سرشتند

که شادی با دل ما آشنا نیست

“محمدتقی فتوت”

ای آنکه پس از ما به جهان غم داری

نیکو بنگر که از چه ماتم داری

غافل شده‌ای از آنچه داری با خویش

در ماتم آنی که چه‌ها کم داری

“مجتبی کاشانی”

ای درد تو یار جانی من

اندوه تو شادمانی من

پیرایه داغ توست چون شمع

سرمایه زندگانی من

دور از تو با سیاهیِ شب‌های غم گذشت

این مُردنی که زندگی‌اش نام داده‌ایم

“محمدرضا شفیعی کدکنی”

دست بردار ازین هیکلِ غم

که ز ویرانیِ خویش است آباد

دست بردار که تاریکم و سرد

چون فرومرده چراغ از دَمِ باد

“احمد شاملو”

آه می‌خواهم که بشکافم ز هم

شادیم یک دم بیالاید به غم

“فروغ فرخزاد”

به گریه زنگ غم از دل بشوی و شادان باش

دل گرفته غم خفته را نهان چه کند؟

“مهدی سهیلی”

من دیده بر راه شما دادم که شاید

سر بر کشیده از خاک‌های تیره غم

من مرغک افسرده بر شاخسارم

گلپونه‌ها گلپونه‌ها چشم انتظارم

می‌خواهم امشب تا سحرگاهان بخوانم

افسرده‌ام دیوانه‌ام آزرده جانم

گلپونه‌ها گلپونه‌ها غم‌ها مرا کشت

گلپونه‌ها آزار آدم‌ها مرا کشت

“از مجموعه شعر افسردگی از هما میرافشار”

شعله انفس و آتش‌زنه آفاق است

غم قرار دل پرمشغله عشاق است

“فاضل نظری”

متن ناراحت بودن از دست زندگی

من که در تنگ برای تو تماشا دارم

با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟

“فاضل نظری”

کوچ تا چند؟! مگر می‌شود از خویش گریخت

بال تنها غم غربت به پرستوها داد

“فاضل نظری”

من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم

تو از دل من هیچ خبردار نباشی؟

بوی پیراهنی اِی باد بیاور، ورنه

غم یوسف بکُشد عاشق کنعانی را

“حسین منزوی”

غم تو موهبت کبریاست در دل من

نمی‌دهم به سُرور بهشت این غم را

“غلامرضا سازگار”

مردم چه می‌کنند که لبخند می‌زنند؟

غم را نمی‌شود که به رویم نیاورم

حالِ مرا نپرس که هنجارها مرا

مجبور می‌کنند بگویم که بهترم

“نجمه زارع”

در چشم تو دیدم غم پنهان شده‌ات را

پنهان نکن احساس نمایان شده‌ات را

یا دست بر این قلب پریشان شده بگذار

یا جمع کن آن موی پریشان شده‌ات را

“سجاد رشیدی‌پور”

پاییز، رنگ زندگی پُر غمِ من است

من درک می‌کنم غمِ این سرخ و زرد را

“وحید اشجع”

بخند بیشتر و بیشتر که خنده تو

دلِ مرا که اسیر غم است، شاد کند

“سجاد سامانی”

متن ناراحت بودن از دست زندگی

دست از غم بردار زندگی کوتاه است

باز کن پنجره را روز نو در راه است؟

اشتراک گذاری

نظرات کاربران