شعر اربعین (اشعار بسیار زیبا و غمگین اربعینی به همراه عکس نوشته)

اشعار بسیار زیبا و غمگین اربعینی به همراه عکس نوشته را در سبکنو قرار داده‌ایم. اربعین حسینی چهلمین روز پس از شهادت امام حسین(ع) در عاشورای سال ۶۱ق که با ۲۰ صفر مصادف است. براساس برخی از نقل‌ها، اسیران کربلا روز ۲۰ صفر سال ۶۱ قمری در بازگشت از شام، برای زیارت مدفن امام حسین(ع) به کربلا رفتند؛ البته گروهی از علما همچون شیخ مفید و شیخ طوسی تصریح کرده‌اند که اسرا در بازگشت از شام به مدینه رفتند. همچنین جابر بن عبدالله انصاری، در این روز به‌عنوان اولین زائر بر سر مزار امام حسین(ع) حاضر شده است. براساس قول مشهور، سر امام حسین(ع)، در روز اربعین به بدنش در کربلا ملحق شد.

شعر اربعین (اشعار بسیار زیبا و غمگین اربعینی به همراه عکس نوشته)

شعرهای اربعین

بنازم آنکه دایم گفتگوى کربلا دارد

دلى چون (جابر) اندر جستجوى کربلا دارد

دلش چون کربلا، کوى حسین ست و نمى داند

که همچون دور دستان آرزوى کربلا دارد!

به یاد کاروان اربعین، با گریه مى گوید:

به هر جا هست زینب، رو به سوى کربلا دارد

اگر چه برده از این سرزمین آخر دلى پر خون

ولى دلبستگى از جان به کوى کربلا دارد

به یاد آن لب تشنه، هنوز این عاشق خسته

به کف جامى لبالب از سبوى کربلا دارد

اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش

همى بوسیم خاکى را که بوى کربلا دارد

اگر خاک رهش بنشست بر روى گنهکارى

گرامى مى شود، چون آبروى کربلا دارد!

(نگارنده) ازین رو گفته است و باز مى گوید:

بنازم آنکه دایم گفتگوى کربلا دارد

بنازم آنکه دایم گفتگوی کربلا دارد

دلی چون جابر اندر جستجوی کربلا دارد

دلش چون کربلا کوی حسین است و نمی داند

که همچون دوردستان آروزی کربلا دارد

شعرهای اربعین

مطالب مشابه: متن زیارت قبول کربلا / جملات و پیام های زیبای زیارت قبول به زائرین کربلا

به یاد کاروان اربعینی با گریه می گوید

به هر جا هست زینب رو به سوی کربلا دارد

اگر چه برده از این سر زمین آخر دلی پرخون

ولی دلبستگی از جان به کوی کربلا دارد

به یاد آن لب تشنه هنوز این عاشق خسته

به کف جامی لبالب از سبوی کربلا دارد

اگر دست قضا مانع شد از رفتن به پابوسش

همی بوسیم خاکی را که بوی کربلا دارد

آنچه درسوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت

نتوان گفت که هر لحظه، چه غمناک گذشت

چشم تاریخ در آن حادثه تلخ چه دید

که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت

سرخوشید بر آن نیزه خونین می گفت

که چه ها بر سر آن پیکر صد چاک گذشت

جلوه روح خدا در افق خون تو دید

آنکه با پای دل از قبله ادراک گذشت

مرگ هرگز به حریم حرمت راه نیافت

هر کجا دید نشانی ز تو چالاک گذشت

حرّ آزاده شد از چشمه مهرت سیراب

که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت

عکس نوشته اشعار اربعین

آب شرمنده ایثار علمدار تو شد

که چرا تشنه از او این همه بی باک گذشت

بر تو بستند اگر آب، سواران عرب

دشت دریا شد و آب از سر افلاک گذشت

با حدیثی که ملائک ز ازل آوردند

سخن از قصه عشق تو زلولاک گذشت

اربعین آمد و اشگم ز بصر می آید

گوییا زینب محزون ز سفر می آید

باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست

کز اسیران ره شام خبر می آید

آنچه از من خواستی با کاروان آورده ام

یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام

از در و دیوار عالم فتنه می بارید و من

بی پناهان را بدین دارالامان آورده ام

در حیرتم که بی تو چرا زنده ام

عهدی که با تو بستم از اول، چنین نبود

ده روزه فراق تو عمری به ما گذشت

یک عمر بود هجر تو، یک اربعین نبود

در حریم قدسی صحرای دوست

بشنو این گلبانگ، این آوای اوست

نی نوا، در نینوای راستین

مویه ها دارد ز نای اربعین

بار بگشایید اینجا کربلاست

آب و خاکش با دل و جان آشناست

بر مشام جان رسد بوی بهشت

به به از این تربت مینو سرشت

بار بگشایید اینجا کربلاست

آب و خاکش با دل و جان آشناست

بر مشام جان رسد بوی بهشت

به به از این تربت مینو سرشت

بسوز ای دل که امروز اربعین است

عزای پور ختم المرسلین است

قیام کربلایش تا قیامت

سراسر درسْ بهر مسلمین است

دلا کوی حسین عرش زمین است

مطاف و کعبه دل ها همین است

اگر خیل شهیدان حلقه باشند

حسین بن علی، آن را نگین است

دل ما در پی آن کاروان است

که از کرب و بلا، با غم روان است

چه زنجیری به دست و بازوان است

که گریان دیده روح الامین است

به یاد کربلا دل ها غمین است

دلا خون گریه کن چون اربعین است

باز عاشوراییان پیدا شدند

باز هم سوداییان شیدا شدند

وقت آن شد عشق خونین تر شود

لاله های غصه رنگین تر شود

عکس نوشته اشعار اربعین

بلبل اینجا ناله ها سر می کند

لاله اینجا چشم هاتر می کند

اربعین غصه های گل کجاست

اربعین ناله بلبل کجاست

اربعین عشق، عباست چه شد

اربعین، فریاد احساست چه شد

اربعین از نینوای خون بگو

اربعین از اعتلای خون بگو

مطالب مشابه: متن درباره اربعین (جملات و اشعار تسلیت اربعین حسینی)

شعرهای زیبای اربعین

 از آن ساعت که خود را ناگزیر از تو جدا کردم

تو بر نی بودی و دیدی چه ها دیدم، چه ها کردم

گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمی‌ بُردم

ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا کردم

به یادم مانده آن روزی که می‌ جستم تو را اما

تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزه ها کردم

تو را ای آشنای دل، اگر نشناختم آن روز

مرا اکنون تو نشناسی، وفا بین تا کجا کردم

تن چاک تو را چون جان گرفتم در برم، اما

برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها کردم

بسانِ شمع، آبم کرد، بانگ آب‌، آب تو

اگرچه تشنه بودم چشمه های چشم وا کردم

میان خیمه های سوخته همچون دلم، آن شب

نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا کردم

شکسته جای مهرت را، ز بی‌ مهری به نی دیدم

شکستم فرق خویش و اقتدا بر مقتدا کردم

ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل

سخنرانی میان دشمنان، چون مرتضی کردم

 به کربلای تو، یک کاروان دل آوردم

امانتی که تو دادی، به منزل آوردم

هزار بار به دریای غم فرو رفتم

که چند دُرّ یتیمت، به ساحل آوردم

کبوتران حرم را ز چنگ صیادان

نجات داده و چون مرغ بسمل آوردم

بجز رقیه که از پا فتاد پیش سرت

تمام اهل حرم را به منزل آوردم

شبی به محفل ویران ما سرت شد شمع

حدیث ها من از آن شمع و محفل آوردم

گواه عشق خودم با تو، ای حسین عزیز

نشانه ای به سر از چوب محمل آوردم

اگر به سلسله بستند بازوی مار را

حیات خصم تو را در سلاسل آوردم

نظر به جسم کبودم فکن که دریابی

تنی رها شده از چنگ قاتل آوردم

سید رضا مؤید

 به زخم های تنت چون اشاره می کردم

به دامن از مژه جاری ستاره می کردم

برای رفتنِ تا کوفه، داشتم تردید

به مصحف بدنت استخاره می کردم

زسیل گریه ی لرزان خویش در کوفه

خراب پایه دارالاماره می کردم

کبوتران حریم تو را به هر منزل

به قصد منزل دیگر شماره می کردم

شبی که یک تن از آنان میان ره گم شد

به سینه پیرهن صبر، پاره می کردم

به طشت زر به لبت چوب خیزران می زد

یزید و من به تحیر، نظاره می کردم

به سینه چنگ زنان خیره می شدم به رباب

چو یاد تشنگی شیرخواره می کردم

به قطره قطره اشکم ازین سفر (تائب)

هماره آب،دل سنگ خاره می کردم

شعرهای زیبای اربعین

آهم، که شعله بر جگر غم کشیده ام

اشکم، که قطره قطره به پایت چکیده ام

آئینه ام، که زخم ترک خورده ام ز سنگ

سروم، که سایبان شده قد خمیده ام

ای تلِّ خاکِ غرقِ به خونِ برادرم

باور نمی کنم به کنارت رسیده ام

نقش هزار ضربت دشمن گرفته ام

طعم هزار سنگ ستم را چشیده ام

یادم نمی رود که در آن روز در پی ات

صد بار این مسیر سیه را دویده ام

یادم نمی رود که در آن شام از تنت

صد تیغ و تیر و نیزه و خنجر کشیده ام

اکنون رسیده ام که ببوسم دوباره ات

آه ای گلو بریده کجایی، بریده ام

حسن لطفی

نظرات کاربران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *