گاهی دست به یقه شدن با زندگی سخت است. به قول صادق هدایت سرنوشت پُر زورتر از من است. اما گاهی یک نخ سیگار چنان به کمک شخص میآید که تحمل این درد را کم میکند. البته سیگار ضرر دارد و همه ما به آن آگاهیم اما بعضی وقتها نمیشود که نمیشود. ما نیز امروز در سایت سبکنو متنهایی با موضوع سیگار را قرار دادهایم. با ما باشید.
متن درباره سیگار
من و سیگار درد مشترکیم …
از هردویمان کسی خوب کام گرفت
و بعد زیر پا له کرد درست زمانیکه به آخر رسیدیم !
آدم برفی هم گفت : تو به جای هویج برایم سیگار بگذار ،
خودم از پس بهار بر می آیم !
عکس دل و جیگر سیاه میزنن رو پاکت سیگار که به خیال خودشون ما رو ترک بدن …
مَشتی ما اگه دل و جیگرمون نسوخته بود که سمت سیگار نمیرفتیم …
از عجایب سیگار همین بس که
آتشش آرامت میکند در برابر کسی که دلت را آتش زده . . . !

یه سری حرفای تلخ هست که باید نگفت و قورت داد و به گور برد
هرچی بیشتر از این حرفا داشته باشی,
بیشتر سیگار به دهنت شیرین میاد …
همین!
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ کسی ﮐﻪ ﺷﺎﺩﯼﺷﻮ ﺑﺎ دوستاش ﺗﻘﺴﯿﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ
ﺍﻣﺎ ﻏﺼﻪ ﺷﻮ ﺑﺎ ﺳﯿﮕﺎﺭ !
سیگار تلقینی برای آرامش نیست
تسکینی برای درد هم نیست
فقط تنبیهیست برای من تا دیگر نخواهمت
رو پاکت سیگار نوشته بود
“سیگار برای شما واطرافیانتان زیان آور است”
تو دلم گفتم: تو یه نفر اطراف من پیدا کن
قول میدم به خاطر اونم که شده سیگارو ترک کنم
تو سیگـارو خاموش کن تا بت بگم
چطور میشه با گریه هم دود شد
چطور میشه با خنده هم زخم خورد
چطور میشه با عشق نابود شد
عشق مثله سیگار میمونه ،
اگه خاموش بشه میتونی دوباره روشنش کنی
اما هیچ وقت دیگه اون مزه ی اول رو نداره …
چه بارانی . . .
اماچه فایده !
تو اینجا نیستی و باران بی تو ؛
یعنی سوزاندن تن سیگار
مطالب مشابه: متن غمگین دلتنگی احساسی (50 جمله کوتاه غم انگیز دلتنگ شدن شدید)

هوس سیگار کشیدن روی پشت بام
چند وقتیه به جونم افتاده
دلم میخواد به آسمون نزدیکتر بشم
دودش که اذیتت نمیکنه خدا…!
چه کسی میگوید که من هیچ ندارم ؟
من چیزهای با ارزشی دارم
حنجره ای برای بغض
چشمانی برای گریه
لبهایی برای سکوت
ریه هایی برای سیگار
دستهایی برای خالی ماندن
پاهایی برای نرفتن
شبهایی بی ستاره
پنجره ای به سوی کوچه بن بست و وجودی بی پاسخ
دختر کبریت فروش را یادت هست ؟
او کبریت را پشت به پشت روشن میکرد ، من اما سیگارم را …
من و او هر دو دنبال خاطره هاییم …
او از سردی هوا مرد اما من طولی نمیکشد … نگران نباش ؛ همه وجودم سردی هوای توست
تکلیف گفتنی ها که معلوم است …
زحمت نگفتنی ها هم می افتد بر گردن سیگار …
سیگار چه زیبا کام میدهد…
او تا صبح پیراهن سفیدش را برایم میسوزاند
و من از لبانش بوسه ها میگیرم
چه لذتی میبرم از این همخوابی
او از جان مایه میگذارد
و من از عمر
سیگار زیر لب دودی غلیظ
ریه ام بی تقصیر است
دارد تاوان ندانم کاری طبقه پایینیش اش را پس میدهد
سیگار میکشم تا دود کنم خیال بودنش را
تا سیاه کم دوران زجرم را
زندگی بی رحم است
زندگی لحظه به لحظه شده است
زندگی شوق ندارد دیگر
زندگی کام …
زندگی کام به کام سیگار …
یک نخ آرامش دود میکنم به یاد ناآرامی هایی که از سر و کول دیروزم بالا رفته اند …
یک نخ تنهایی به یاد تمام دل مشغولی هایم …
یک نخ سکوت به یاد حرفهایی که همیشه قورت داده ام …
یک نخ بغض به یاد تمام اشک های نریخته …
کمی زمان لطفا ، به اندازه یک نخ دیگر ، به اندازه قدم های کوتاه عقربه …
یک نخ بیشتر تا مرگ این پاکت نمانده !
سیگاری روشن میکنم و به خاموش بودنم فکر میکنم
کام عمیق همراه آهی کوتاه…
بیرون میدم دودش رو کمرنگ میشه…
مثل خودم . . .
نفسم میگیره از زندگی اجباری…
کاش پشت پاکت سیگار
به جای تصویر ریه ای بعد از کشیدن سیگار
تصویر اعصاب های خراب
قبل از کشیدن سیگار را می گذاشتند…!

امشب سیگارم روشن تر است . . .
چون کامهای سنگین تره من این سیگار را داغ کرده است . . .
حسرت یک لحظه نکشیدن سیگار بعد از رفتنت در دلم مانده . . .
هیچ قطاری از این اتاق نمی گذرد !
من اینجا نشسته ام و با همین سیگار
قطار می آفرینم ! نمی شنوی !؟
سرم دارد سوت می کشد . . .
هر کس یک جور زندگی کردن رو دوست داره !
من دوست دارم تو اتاقم تنها باشم ، با کبریتم سیگار روشن کنم و دودش رو تماشا کنم . . .
نه ناراحتم !
نه افسرده !
فقط چیزه جذابی اون بیرون وجود نداره ، همین . . .
این آخرین پاکت بود
سیگاری نمانده برای کشیدن
تو بمان ، من منّت تو را ” می کشم ”
و تو بودنت را ” بکش ”
به رخ واژه هایم . . .
چه روانشناس خوبی است ؛ سیگار !
از تو که عصبانی ام !
آرام ، آرام ، آرامم می کند . . .
شبیه کسی شده ام که پشت دود سیگارش با خود می گوید :
باید ترک کنم !
سیگار را ،
خانه را ،
زندگی را ،
و باز پُکی دیگر می زند . . .
دلت که برای من تنگ شد بیا سراغ زیر سیگاریم . . .
کنار قبرستان خاطرات من بشین ، فاتحه بخوان و اشک بریز . . .
من از تو درگذشتم !
داغ دوری تو یک طرف . . .
داغ قربت هم طرفه دیگه . . .
تنهایی و فشار روحی و فکرهای مداوم هم هیچ . . .
پس من چگونه سیگار نکشم !
سخت است ؛
در افکار شلوغ بودن . . .
در سردی نگاه ها بودن . . .
در خیابان غم بودن . . .
در رویا تنها بودن . . .
و چه خوب آرامت میکند یک ” پک سیگار ”
مطالب مشابه: متن غمگین درباره جوانی با عکس نوشته های خاص و غمگین

تنها نشستهای
چای مینوشی و بغض می کنی !
سیگار پشت سیگار . . .
هیچ کس تو را به یاد نمیآورد !
این همه آدم ، روی کهکشان به این بزرگی ؛
و تو حتی آرزوی یکی نبودی !
همه میگن سیگار
من میگم سنگ صبور
همه میگن سرطان
من میگم عقده ی دل
همه میگن دود
من میگم مونواکسید غصه
همه میگن مرگ
من میگم چه بهتر . . .
تو میون اون همه غم و غصه که یقهمو چسبیده بودن و مثل زنجیر دور قلبم پیچیده بودن، اومدی تو زندگیم و همه چیزو تغییر دادی، شدی الهام بخش من و بهم انگیزه دادی؛ ازم یه ادمِ هدفمند ساختی و خندهی از ته دلو نشوندی رو لبام. ببین تو همیشه تو قلبم میمونی، امیدِ زندگیمی و هیچ وقت قرار نیست از جات جُم بخوری.
وقتی حالش خوب نیست بفرستید واسش:
وقتی تو حالت خوب نیست، جهانم حالش خوب نیست. وقتی سرحال نیستی و نمیخندی و دنبالم نمیگردی؛ حال و حوصلهای برای هیچ چیز ندارم، حتی دل و دماغی برای زیستن.
تو برایم اهمیت داری و اهمیت دارد که حالت خوب باشد، اهمیت دارد همیشه سرزنده باشی و اهمیت دارد که برق شادی و اشتیاق را در نگاهت ببینم.
همیشه خوب باش که من خیلی بستگی دارم به تو… به اینکه تو امروز چقدر شور و هیجان برای زیستن داری.

محل را ترک نکن
به او برگرد به این بهانه
که کلیدها را فراموش کردهیی
وقت را تلف نکن
زنها از قفلها بدشان میآید
و از تلفنها و پاکتهای سیگار
محل را ترک نکن
به او برگرد که گویی
قلبات را به روی میز فراموش کردهیی
زندان یکی از مکانهای تلخ و تاریک دنیاست که به افکار فرصت هجوم میدهد. گاهی این هجوم افکار از جنس برداشتن دیدهها و شنیدن از زندانیان دیگر است و گاه امکان نوشتن خاطرات و تخلیه افکار خود نویسنده است. در دنیای ادبیات چهبسا در ادبیات فارسی نویسندگان زیادی بودند که در طول سالهایی که در زندان بودند دستبهقلم شدند و از این فضا برای نوشتن استفاده کردند. یکی از نویسندگانی که در طول چهار سالی که در زندان بود دستبهقلم شد، بزرگ علوی است. او در این برهه ازهر شی که میتوانست برای نوشتن استفاده میکرد تا نوشتههایش به دست حکومت پهلوی نیفتد. گاهی روی پاکت سیگار، گاهی روی ورقهای پاره و … که حاصل این نوشتهها کتاب مجموعه داستان کوتاه به نام ورق پاره های زندان است.
لاله همسر حمید مصدق
روی در ورودی سالن خانه شان
درشت نوشته بود،
«حمید بیماری قلبی دارد
لطفا مراعات کنید و بیرون سیگار بکشید.»
خود حمید هم می آمد بیرون
و سیگار می کشید.
می گفت:
به احترام لاله است.
نظرات کاربران