اشعار شهیار قنبری شاعر و ترانه سرای معروف (گزیده اشعار عاشقانه معروف او)

در ادامه مجموعه ایی از بهترین اشعار شهیار قنبری و دکلمه های زیبا از این شاعر و ترانه سرای قدیمی را گردآوری کرده ایم با ما همراه باشید.

اشعار شهیار قنبری شاعر و ترانه سرای معروف (گزیده اشعار عاشقانه معروف او)

اشعار احساسی شهیار قنبری

می سوزم و می سوزم، با زخم تو می سازم
با هر غزل چشمت من قافیه می بازم

پیش از تو فقط شعرم، معراج غرورم بود
ای از همه بالاتر، اینک به تو می نازم

این سفره ی خالی را تو نان غزل دادی
ای پر برکت گندم، من از تو می آغازم

برای گفتن من شعر هم به گل مانده
نمانده عمری و صدها سخن به دل مانده
صدا….
صدا كه مرحم فریاد بود زخم مرا
به پیش درد عظیم خجل مانده
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گرهم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
دیری است كه از خانه خرابان جهانم
بر سقف فروریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هر جند كه تا منزل تو فاصله ای نیست

بوی گندم مال من، هرچی که دارم مال تو

یه وجب خاک مال من، هرچی می‌کارم مال تو

اهل طاعونی این قبیله ی مشرقی‌ام

تویی این مسافر شیشه‌ای شهر فرنگ

پوستم از جنس شبه، پوست تو از مخمل سرخ

رختم از تاوله، تن‌پوش تو از پوست پلنگ

بوی گندم مال من، هرچی که دارم مال تو

یه وجب خاک مال من، هرچی می‌کارم مال تو

تو به فکر جنگل آهن و آسمون خراش

من به فکر یه اتاق اندازه تو واسه خواب

تن من خاک منه، ساقه گندم تن تو

تن ما تشنه‌ترین، تشنه یک قطره‌ی آب

بوی گندم مال من، هرچی که دارم مال تو

یه وجب خاک مال من، هرچی می‌کارم مال تو

شهر تو شهر فرنگ آدماش ترمه قبا

شهر من شهر دعا همه گنبداش طلا

تن تو مثل تبر، تن من ریشه سخت

طپش عکس یه قلب مونده اما رو درخت

بوی گندم مال من، هرچی که دارم مال تو

یه وجب خاک مال من، هرچی می‌کارم مال تو

نباید مرثیه‌گو باشم واسه خاک تنم

تو آخه مسافری خون رگ اینجا منم

تن من دوست نداره زخمی دست تو بشه

حالا با هرکی که هست، هرکی که نیست، داد می‌زنم

بوی گندم مال من، هرچی که دارم مال من

یه وجب خاک مال من، هرچی می‌کارم مال من.

مطلب مشابه: شعر دلبرانه عاشقانه بی نظیر ( قشنگ ترین اشعار دلبری رمانتیک برای همسر)

اشعار شهیار قنبری شاعر و ترانه سرای معروف (گزیده اشعار عاشقانه معروف او)

اشعار زیبای شهیار قنبری

آبی دریا قـدغن،شوق تماشا قدغن
عـشق دو ماهی قـدغـن،با هـم و تـنها قـدغن

برای عــشق تازه ، اجازه بی اجازه
پچ پچ و نجوا قدغن،رقص سایه ها قدغن

کشف بـوسه ی بی هوا به وقـت رویا قدغـن
برای خواب تازه،اجازه بی اجازه

در این غربت خانگی بگو هرچی باید بگی
غزل بگو به سادگی بگو زنده باد زندگی

برای شعر تازه،اجازه بی اجازه
از تو نوشتن قدغـن ، گلایه کردن قـدغن

عطر خوش زن قـدغـن ، تـو قدغن،من قدغن
برای روز تازه ، اجازه بی اجازه

زمین ادامه دستی است که به گندم می رسد

زمین ادامه یک عشق است که سرخ ترین پیراهن را بر تن دارد .

و من ادامه زیباترین ترانه های ترس خورده بابابزرگ به ترکه های ناظم و درد بلند جریمه

به وحشت سود و زیان تاجر زنگ حساب

به کوچه های خشک آب شاهی و یخ بر خر

سکوت ماندگار پدر

و فرفره های بی باد میرسم.
چه کسی آیا

سه ماه تعطیلی ده سالگی ام را از تخم مرغ فروش و تاجر بازار امتحان حساب بازپس میگیرد

جز من که از زمین تو می رویم.

زمین ادامه یک شعر است که عشق را ادامه شبنم می داند

و سرخ ترین شال را برای شانه های فقیرت می بافد در سرخ باد سرود و سپیده.

زمین ادامه یک ریشه است تا همیشه بیشه.

زمین ادامه یک سفره است که گرده نان را به گرده گرفته است.

صحرا به انفجار تر باران ایمان دارد.

چشم بادامی من

زمین ادامه یک گنبد ستاره است و دشمن ادامه شهرزاد هزار و یک شب خواب است

زمین اما …

به گندم میرسد

زمین… به سفره مردم میرسد.

در این غربت خانگی
بگو هرچی باید بگی
غزل بگو به سادگی
بگو، زنده باد زندگی

ما دو تا ماهی بودیم توی دریای کبود
خالی از اشکای شور از غم بود و نبود

پولکامون رنگارنگ روزامون خوب و قشنگ
آسمونمون یکی خونمون یه قلوه سنگ

خنده مون موجا رو تا ابرا می برد
وقتی دلگیر بودم اون غصه می خورد

تورای ماهیگیرا وا نمی شد
عاشقی تو دریا تنها نمیشد

خوابمون مث صدف،پر مروارید نور
پر شد این قصه ی ما،توی دریاهای دور

همیشه توک می زدیم به حبابای درشت
تا که مرغ ماهی خوار اومدو جفتمو کشت

دلش آتیش بگیره،دل اون خونه خراب
دیگه نوبت منه سایه اش افتاده رو آب

بعد ما نوبت جفتای دیگس
روز مرگ زشت دل های دیگس

ای خدا کاری نکن یادش بره
که یه ماهی این پایین منتظره

نمی خوام تنها باشم،ماهی دریا باشم
دوست دارم که بعد از این توی قصه ها باشم

مطلب مشابه: شعر قشنگ عاشقانه احساسی [ گزیده اشعار ناب رمانتیک برای معشوق ]

اشعار شهیار قنبری شاعر و ترانه سرای معروف (گزیده اشعار عاشقانه معروف او)

بهترین اشعار شهیار قنبری

اگه سبزم اگه جنگل

اگه ماهی اگه دریا

اگه اسمم همه جا هست

روی لب ها تو کتاب ها

اگه رودم رود گنگ ام

مث بودا اگه پاک

اگه نوری به صلیب ام

اگه چنجی زیر خاک

واسه تو قد یه برگم

پیش تو راضی به مرگم

اگه پاکم مث معبد

اگه عاشق مث هندو

مث بندر واسه قایق

واسه قایق مث پارو

اگه عکس چهل ستون ام

اگه شهری بی حصار

واسه ارش تیر اخر

واسه جاده یه سوار

واسه تو قد یه برگم

پیش تو راضی به مرگم

اگه قیمتی ترین سنگ زمین ام

توی تابستون دست های تو برفم

اگه حرف های قشنگ هر کتاب ام

برای اسم تو چند تا دونه حرفم

اگه سیل ام پیش تو قد یه قطره

اگه کوه ام پیش قد یه سوزن

اگه تن پوش بلند هر درخت ام

پیش تو اندازه ی دکمه ی پیرهن

اگه تلخی مث نفرین

اگه تندی مث رگبار

اگه زخمی زخم کهنه

بغض یک در رو به دیوار

اگه جام شوکرانی

تو عزیزی مث اب

اگه ترسی اگه وحشت

مث مردن توی خواب

واسه تو قد یه برگم

پیش تو راضی به مرگم

ساده دل بودم که می پنداشتم،
دستان ِنا اهل تو باید،مثل هر عاشق رها باشد
تو هم از ما نبودی تو هم با من نبودی یار
ای آوار! ای سیل مصیبت‌بار!

گلکم ، نازکم
گله کم کن ، کمکم کن ، کمکم
باش تا عطر تو با من باشه
ٿصل هم ٿصل سرودن باشه

باش تا سهم من از این بودن
جنگ نه ،عشق تن به تن باشه
باش تا هق هق من بند بیاد
باش که چشم من آٿتاب می خواد

باش تا بهتر و بهتر باشم
باش تا از این همه سر باشم

چون که از همیشه دیوونه ترم ، با من باش
چون که آبروی عشق و می خرم ، با من باش
چون که بد جوری سزاوار توام ، بامن باش
حالا که حوصله تو سر می برم ، با من باش

گلکم ، نازکم
گله کم کن ، کمکم کن ، کمکم…

مطلب مشابه: اشعار مریم حیدرزاده؛ گزیده ای از اشعار و دو بیتی عاشقانه این شاعرپ

اشعار شهیار قنبری شاعر و ترانه سرای معروف (گزیده اشعار عاشقانه معروف او)

اشعار جدید شهیار قنبری

روز پاییزی میلاد تو در یادم هست
روز خاکستری سرد سفر یادت نیست
ناله ی نا خوش از شاخه جدا ماندن من
در شب آخر پرواز خطر یادت نیست
تلخی فاصله ها نیز به یادت ماندست
نیزه بر باد نشسته ست و سپر یادت نیست
یادم هست … یادت نیست …

خواب روزانه اگر درخور تعبیر نبود
پس چرا گشت شبانه در بدر یادت نیست
من به خط و خبری از تو قناعت کردم
قاصدک کاش نگویی که خبر یادت نیست
یادم هست… یادت نیست …

عطش خشک تو بر ریگ بیابان ماسید
کوزه ای دادمت ای تشنه مگر یادت نیست
تو که خود سوزی هر شب پره را میفهمی
باورم نیست که مرگ بال و پر یادت نیست
تو به دلریختگان چشم نداری بی دل
آنچنان غرق غروبی که سحر یادت نیست
یادم هست… یادت نیست…

اگه سبزم اگه جنگل
اگه ماهی اگه دریا
اگه اسمم همه جا هست
روی لب ها تو کتاب ها
اگه رودم رود گنگ ام
مث بودا اگه پاک
اگه نوری به صلیب ام
اگه چنجی زیر خاک
واسه تو قد یه برگم
پیش تو راضی به مرگم
اگه پاکم مث معبد
اگه عاشق مث هندو
مث بندر واسه قایق
واسه قایق مث پارو
اگه عکس چهل ستون ام
اگه شهری بی حصار
واسه ارش تیر اخر
واسه جاده یه سوار
واسه تو قد یه برگم
پیش تو راضی به مرگم
اگه قیمتی ترین سنگ زمین ام
توی تابستون دست های تو برفم
اگه حرف های قشنگ هر کتاب ام
برای اسم تو چند تا دونه حرفم
اگه سیل ام پیش تو قد یه قطره
اگه کوه ام پیش قد یه سوزن
اگه تن پوش بلند هر درخت ام
پیش تو اندازه ی دکمه ی پیرهن
اگه تلخی مث نفرین
اگه تندی مث رگبار
اگه زخمی زخم کهنه
بغض یک در رو به دیوار
اگه جام شوکرانی
تو عزیزی مث اب
اگه ترسی اگه وحشت
مث مردن توی خواب
واسه تو قد یه برگم
پیش تو راضی به مرگم

توی قاب خیس این پنجره ها
عکسی از جمعه ی غمگین می بینم

چه سیاهه به تنش رخت عزا
تو چشاش ابرای سنگین می بینم

داره از ابر سیا، خون می چکه
جمعه ها خون جای بارون می چکه

نفسم در نمیاد،جمعه ها سر نمیاد
کاش می بستم چشامو،این ازم بر نمیاد

داره از ابر سیا، خون می چکه
جمعه ها خون جای بارون می چکه

عمر جمعه به هزارسال می رسه
جمعه ها غم دیگه بیداد می کنه

آدم از دست خودش خسته می شه
با لبای بسته فریاد می کنه

داره از ابر سیا، خون می چکه
جمعه ها خون جای بارون می چکه

جمعه وقت رفتنه،موسم دل کندنه
خنجر از پشت می زنه،اون که همراه منه

داره از ابر سیا، خون می چکه
جمعه ها خون جای بارون می چکه

دکلمه ناب شهیار قنبری

هَميشه لَحظِه هاي مويه کَردن هست
هَميشه لَکِه هايي روي ساتَن هست
کِنارِ اين هَمه وِل، بي دِل و بي خود
از اين بِـهتَر مَگه مي شِه خَرابِت شُد؟
از اين بِـهتَر مَگه مي شِه تو رو فَهميد؟
تو رو بوييد، تو رو رَقصيد، تو رو لَرزيد
نِمي شه ساده تَر شُد، از خوشي سَر رَفت
گُرُسنه، تِشنه تَر تا شامِ آخَر رَفت
دِلي دارم که ريش ريشه
اَز اين بِـهتَر، اَز اين بِـهتَر مَگه مي شِه؟
دِلي دارم که ريش ريشه
اَز اين بِـهتَر، اَز اين بِـهتَر مَگه مي شِه؟
بِهتَرين خَبَر، خودِ تو
نورِ پُشتِ در، خودِ تو
خوش تَرين سَفرِ، خودِ تو
عَطرِ پُشتِ سَر، خودِ تو
دِلي دارم که ريش ريشه
اَز اين بِـهتَر، اَز اين بِـهتَر مَگه مي شِه؟
دِلي دارم که ريش ريشه
اَز اين بِـهتَر، اَز اين بِـهتَر مَگه مي شِه؟
خَراشِ دِل تراشِ لَحظِه ي رَفتَن
هَمين بُغضِ گَلو تَر کُن قَطارِ مَن
در اين فَصلِ بَدِ ناشادِ پُر فَرياد
تويي دِل گوشِه ي نايابِ پَرت آباد
زيرِ بارون، کِنارِ پلِه ي پاييز
تو با يک قُوي زَخمي، پَرده ايي دِل ريز
عَروسَک هاي سوخته گوشِه ي ديوار
هَمه در حَسرتِ دَستِ تو بَر سي تار
دِلي دارم که ريش ريشه
اَز اين بِـهتَر، اَز اين بِـهتَر مَگه مي شِه؟
دِلي دارم که ريش ريشه
اَز اين بِـهتَر، اَز اين بِـهتَر مَگه مي شِه؟
بِهتَرين خَبَر، خودِ تو
نورِ پُشتِ در، خودِ تو
خوش تَرين سُفرِ، خودِ تو
عَطرِ پُشتِ سَر، خودِ تو
دِلي دارم که ريش ريشه
اَز اين بِـهتَر، اَز اين بِـهتَر مَگه مي شِه؟
دِلي دارم که ريش ريشه
اَز اين بِـهتَر، اَز اين بِـهتَر مَگه مي شِه؟

اگه قیمتی‌ترین سنگ زمینم
توی تابستون دستای تو برفم

اگه حرفای قشنگ هر کتابم
برای اسم تو چن‌تا دونه حرفم

اگه سیلم، پیش تو قد یه قطره
اگه کوهم، پیش تو قد یه سوزن

اگه تن‌پوش بلند هر درختم
پیش تو اندازه‌ی دکمه‌ی پیرهن

واسه تو قد یه برگم
پیش تو راضی به مرگم

در تو خلاصه میشوم، با تو زلال می شوم
از پر پیراهن تو، پر پر و بال می شوم

در شب یلدایی تو، صاحب روز می شوم
صاحب تحویل شب اول سال می شوم

در قفس ابری شب، ماه اسیر بوده ام
با تو رهاتر از همه، ماه هلال می شوم

با تو زلال می شوم، پر پر و بال می شوم
شعر محال می شوم، بر این روال می شوم

تا ملکوت جذبه ات، شبانه راه می روم
چون که نظر کرده ی نور لایزال می شوم

خاصیت سروده ها، تمام خواستن نبود
برای از تو دم زدن، شعر محال می شوم

جز غزل شیشه ای ام، شعر مرا سنگ بدان
چون پس از این شاعر تو، بر این روال می شوم

اشتراک گذاری

نظرات کاربران