متنهای ادبی درباره زمستان و برف را برای شما عزیزان قرار دادهایم. پس مادامی که علاقهمند به برف و زمستان و همچنین متن ادبی درباره زمستان هستید؛ در ادامه متن همراه سایت خودتان یعنی سبکنو باشید.
متن ادبی زیبا درباره زمستان و برف
گاهی اما زمستان
نام یک فصل میشود
از دندانهای تو سوز برف میآید
و خندههایت چقدر به فاجعه نزدیکاند
بیرون بسیار سرد است اما من اینجا در خودم احساس گرمای زیادی می کنم
نوعی گرما که پوستم را فرا گرفته، این حسی است که هر زمان که به تو فکر می کنم به من دست می دهد. تو احساس گرمایی هستی که بدن یخ زده من را گرم می کند
زمستان
حتی میتواند نام یک شعر باشد
که سوت یخ زدهء واژههایش را
در خیابانی بلند قدم بزنی
یا خیابانی بلند
که سیگارت را چراغهای قرمزش روشن کنند
وقتی پیادهروهایش را
مردان دیگری به خانه بردهاند
و دیگر مهم نیست
کسیکه همیشه دلش میخواست
بیشتر از عرض یک خیابان با تو قدم بزند
تو اگر باز کنی پنجره ای سوی دلت
میتوان گفت که من چلچله باغ توام
مثل یک پوپک سرمازده در بارش برف
سخت محتاج به گرمای توام
رفتهاید لعنتیها
رفتهاید…
و برای قسمت کردنِ بوی تازۀ چای
چقدر تنها ماندهام!
و برای خواندن یک داستان کوتاه
در شبهای بلند زمستان.
بیبی های ما، پایِ دارِ قالی، حرفهایی میزدند …
میگفتند : تار و پودی که زن آبستن و زائو ابزار زده باشد، شل و وا رفته است …!
فرشی که پیرزن بافته باشد، گرم است و به درد خواب زمستان میخورد …!
فرش دختر مجرد، تیز رنگ است و تند و چشم را میزند !
اما همانها میگفتند که امان از قالی نو عروس و دختر عاشق … نقشش هزار راه میبَرَد آدم را …
نقشش غلط است، مرغش سر میکند توی گل و گلش میرود زیر بال و پر مرغ …
اما عوضاش تا بخواهی جان دارد …!
پشت پنجره اولین برف زمستانی را نگاه میکنم
خانه گرم گرم است اما بدنم از سرما میلرزد
نمیدانم از برف است یا از تنهایی
برای خود چای میریزم پتو را بدورم میپیچم شاید کمی گرم شوم
بی فایده است دستانم پاهایم چون تکه ای از یخ سرد سردند
به تو فکر میکنم آه میکشم بخود میگویم
یکی باید باشد
یکی که دستانش
آغوشش
نگاهش
احساسش
گرمابخش زندگیت باشد
یکی مثل تو
تویی که ندارمت …
مطلب مشابه: متن درباره برف و زمستان، متن برفی، جملات کپشن و استوری زمستانی
زمستان یک تو می خواهد
یک تو که دستانش را بی هیچ دلهره ای گرفت
یک تو که بشود این خیابان ها، این خیابان های یخ زده را گرم قدم زد
یک “تو”که بشود بافکرش بغض ها را پوشاند
بشود چای تازه دم در یک سبد کوچک گذاشت
و کنارش میان برف ها نوشید
زمستان یک تو می خواهد که آرامت کند
یک”تو”
که برای بهار
یک بار آرزویت کند
و تو را سرمست کند از فکرهای بهاری
آنقدر که تا بخودت بیایی
ببینی در آغوشش
داری بهار را تماشا میکنی
زمستان یک _بودن_
باید داشته باشد
فارغ از هرکه و هرچه و هرکجا
تو را آنقدر گرم تماشایت کند
که تو خیالات برت دارد
که “مرداد” است
الا ای برف !
چه می باری بر این دنیای ناپاکی ؟
بر این دنیا که هر جایش رد پا از خبیثی است
مبار ای برف !
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی ها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف !
زمستان باشد
و نم باران
قهوه داغ
و بوی هیزم سوخته
گاهی
از همه دنیا
یه فنجون قهوه میخوای
و یه دلِ خوش …
زمستان است ديگر
دل زمين به برف گرم است
دل من به تو…
دلم برای آواز گنجشک ها لک زده است …
گنجشک هایی که هر روز از پشت شیشه …
مرا صدا می زدند مدتهاست سکوت کرده اند …
هوا که سرد می شود …
گنجشک ها آوازشان را فراموش می کنند …
آری زمستان فصل سکوت گنجشک هاست .
سرد است هوا
بیرون اگر میروی
دستهای مرا هم با خودت ببر!
برف ببارد یا باران
برای باور زمستان همین جای نبودنت کافی ست !
برای من زمستانی را آرزو کن که کوچه هایش پربرف باشد
مردمانش ساده
و خانه هایش گرم و بی ریا . . .
مطلب مشابه: متن عاشقانه زمستان، حملات ناب احساسی برفی و اشعار مخصوص سرما
برف که ببارد زمین زیباترین لباسش را به تن می کند
و مانند عروسی خندان به استقال مهمانان عاشق خود می رود.
برف و زمستان که فصل عاشقانه های سپید است،
عاشقانه هایی که از تن لطیف برف و سبکبالی اش سخن می گوید
و ما را به روشنی و پاکی دعوت می کند.
درختان چنان بی مهابا برف را بر شاخسار خود جای می دهند
که گویی فرزندانشان را پس از فراقی طولانی در آغوش می گیرند.
شب برفی و دانه های رقصان برف، به رویا می ماند چنین شبی
ابرهای سیاه زمستان آبستن دانه های سفید برفند،
دلشان می خواهد این دانه های سپید را بر زمین ببارانند و
تن زمین را از این همه آلودگی و ناپاکی پاک کنند تا زمین هم دمی بیاساید.
برف باریده و زمین سپید پوش است و این یعنی از نا امیدی خبری نیست.
می توان با برف قرار گذاشت و به انتظار آمدنش تمام زمستان را صبر کرد.
آمد و لبخند بر لب هایمان نشاند، او که نامش برف بود و دانه های سپیدش به زیبایی و پاکی تمام رویاها بود.
برف می باد و من قدم به هر کوچه و خیابان که می گذارم به خاطرات تو منتهی می شود.
برف آمد و انگار معجزه شد، بار دیگر رویاهای روشن و سپید در دلم زنده شد.
کوه، دشت، جاده، شهر، هر جا را نگاه می کنی
دانه های بلورین برف است که بر زمین می نشیند و زیبا می کند همه جا را.
برف می بارد تا دل گرفته ی درختان شهر را تسکین بخشد و خشکی و سردی زمین را زیر لباسی از دانه های بلورین پنهان کند
مطلب مشابه: شعر زمستان؛ گلچین اشعار عاشقانه زمستانی کوتاه و احساسی
برف هم دلیلِ عاشقانه اے ست
براے سفر به آغوشت..
عشق،
راهش را پیدا میڪند…
باران یا برف..
چه فرقی میکند؟
تو که باشی،
هوا که هیچ، زندگی خوب است…
در آسمان دلم توده برفی است
که به خندههای تو دل بسته است…
حسرت بعضی چیزا آدمو از پا در میاره،
مثل حسرت گرم شدن درآغوشت توی یک شب برفی
نصیحت مانند برف است
هرچه نرم تر باشد
عمیق تر در ذهن فرو می رود..
دونه های برف از آسمون فقط برای دیدن چشمات پایین میان
اما پاشونو که به زمین میزارن فدای مهربونیهات میشن
آرزو دارم با بارش هر دونه از برف زمستونی
یه غم از رو دلت کم بشه نازنینم
اگر با دقت گوش کنید
سکوت بارش برف زیباست..
برف
یعنی اوج دل نگرانی آسمان…!
می بارد که
مبادا
رد پای عشق
در دلتنگی برگ ها
گم شود
بعضی موقع مخاطبت مثه آدم برفیِ
هر چقدر رابطه رو گرم نگه داری،
زودتر آب میشه و میره..
باران صبحگاهی
شد برف
نشان عشق آسمان ست
به زمین
عاشقان یاد گیرید
عاشقی را…
می دونی فرق من با برف چیه ؟
.
.
.
برف میاد و به زمین می شینه، ولی من همین جوری هم به دل میشینم
دارد برف می آید
در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد
تا برف زمستانی از شوق حضورت بهار را لمس کند
به جای بوسه های تو
به روی گونه هام برفه
دروغه لیلی و مجنون
تموم قصه ها حرفه…
من عاشق آدم برفیم میدونی چرا؟
چون ظاهر و باطنش یکیه همش سفیده سفیده
دانه برف
یکی از ظریف ترین خلقت های خداوند است
اما نگاه کن زمانی که به هم چسبیده هستند
چه می توانند انجام دهند!
ما مانند یک دانه برف هستیم
هر کدام زیبایی های متفاوتی داریم.
برف هم دلیلِ عاشقانه اے ست
براے سفر به آغوشت…
عشق، راهش را پیدا میڪند.️…
الا ای برف!
چه می باری بر این دنیای ناپاکی
بر این دنیا که هر جایش رد پا از خبیثی است
مبار ای برف!
تو روح آسمان همراه خود داری
تو پیوندی میان عشق و پروازی
تو را حیف است باریدن به ایوان سیاهی ها
تو که فصل سپیدی را سرآغازی
مبار ای برف!
برف گرفته ماه من
کنار من قدم بزن
حال مرا کمی بپرس
از تو که کم نمی شود…
وقتی بر روی زمین برف می بارد
دوست دارم وانمود کنم که روی ابرها راه می روم.
دور گردنش شال پیچیدند و سرش کلاه گذاشتند و رفتند
کسی نفهمید همین محبت ها آدم برفی را آب کرد..
دانه های برف پروانه های زمستانی است..
مثل شب به ماه
گرما به خورشید
زمستان به برف
ببین !
من هم به تو می آیم…
مثل برف باش
سرد
اما زیبا
مهربونی درست مثل برفی می مونه
که میشینه و همه جا رو قشنگ میکنه..
پایان پاییز را به انتظار نشسته ام
شاید
زمستان که بیاید!
ببارد بر سرم
برف خیال تو…
نظرات کاربران