متن درباره نارفیق؛ جملات و اشعار سنگین برای رفیق نیمه راه و نامرد

رفیق دست کمی از یک برادر و خواهر خونی ندارد. رفیق خانواده‌ای است که ما خود برای خود انتخاب می‌کنیم. از همین رو ضربه‌ای که رفیق به انسان می‌زند، بسیار سخت‌تر و سنگین‌تر از هر ضربه‌ای است که تا به کنون خورده‌ایم. ما نیز امروز در سایت ادبی و هنری سبکنو قصد داریم متن درباره رفیق را برای شما عزیزان قرار دهیم. با ما باشید.

متن درباره نارفیق

    من گرگ شدم

    چون رفیقم نارفیقی کرد

    گرگ شدم چون رفیقم روباه شد مرا

    به خرگوش های جنگل فروخت

    من یه گرگ زخمی شدم

    اما وای به روزی که که زخم هایم خوب شود

    تک تک روباه ها را تا جان به تن دارم میدرم.

    چه آسان رفیق هایمان را مثل سکه خرج خواسته هایمان میکنیم بی آنکه بدانیم پول به جیب باز میگردد ولی رفیق اگر رفت دیگر رفته!

وقتی یارت خداست،

    بگذار هر چقدر میخواهند نارفیق شوند…

    همیشه با خدا بمان.

معرفت در گرانیست به هر کس ندهند

پر طاووس گران است به کرکس ندهند

آره با توام رفیق نامرد

    آدم از اول نارفیق باشه خیلی بهتره تا رفیق نیـــمــه راه باشــه…!!

    به بعضیام باید گفت

    درسته با تو روزای خوبمونو به باد دادیم،

    اما عزیز تو ک نیستی ما شادیم

    مهم اینه…

متن درباره نارفیق

    هرکه یکباری بگفتت عاشقم، او یار نیست

    هر رفیقِ نارفیقی، محرم اسرار نیست.

تو هم رفتی که با رفتن بگی که بی وفا هستی

تؤ این دنیای نامردی رفیق نیمه راه هستی

ولی روزی رسد آن روز خدا خود بهتر این داند

چه کردی با من واین دل خدا بر تو همان خواهد

مگه عاشق نبودی تو! چرا با من چنین کردی

چرا در حق این چشمام تو مدتها جفا کردی

تو آزردی دل و روحم ندانستی چه ها کردی

ندانستی چه شبهائی که خواب از چشم جدا کردی

تو بردی رنگ شادی رو که غم رو جا یگزین کردی

شکستی تو همان عهدی که پای آن قسم خوردی …

    باید بزنی رو شونه بعضیا و بگی…

    ماشاا… زوووووود لاشی شدیاااااا!

    نارفیق !!!!!

    تقصیر تو نبود رفیق

    منم که نارفیق بودم

    تو نارفیقیای تو

    من بی دلیل رفیق بودم…

مطلب مشابه: متن فوت رفیق و دوست صمیمی (جملات و اشعار بسیار سوزناک و غمگین درباره از دست دادن رفیق)

    تو تک تک ثانیه هات میخوای کنارم بمونی

    اما چه فایده نارفیق پشت تو کردی به دلم

    چشم بسته تو هلم دادی تو دام دنیای پلید

    بهای دوستداشتن من یه عالمه دروغ شدش

    چه بیگانه ای بادلم نارفیق

    تو جانانه ای بهر من نارفیق

    سکوتت مرا تا خدا میبرد

    چو شمعم تو پروانه ای نارفیق…

    دستهایم سرد شد

    دوستانم رفته اند

    باد دیگر حرف پایانی ندارد

    قلب من می سوزد

    خنجر آن نارفیق

    کارش ساخت

    آدمی مغرور وجدانی ندارد

    ای نا رفیق..

    به کدامین گناه ناکرده..

    تازیانه می زنی بر اعتمادم…

    رفیق بی معرفت را کمتر از دشمن نمی دانم

    شوم قربان آن دشمن که بویی از معرفت دارد.

    گناه ما این بود به هر نارفیقی

    گفتیم نوکرتم

    اونم فکر کرد واقعا اربابه

    گور بابای اونایی که

    وقتی خوشن میس کالشونیم

    وقتی تنها میشن

    رفیق فابشونیم!

در این بازار نامردی به دنبال چه می‌گردی

نمی‌یابی نشان هرگز تو از عشق و جوانمردی

برو بگذر از این بازار، ازاین مستی و طنازی

اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می‌بازی

مهربانی دوای هر دردی است

دشمن جنگ و قهر و دلسردی است

بدترین دشمن جوانمردان

حیله و مکر و رنگ و نامردی است

غلام‌نبی‌اشراقی

متن درباره نارفیق

نامردی کاری نداره

مردونه بودن مشکله

بین رفیق و نا رفیق

هنوز زیاده فاصله

علیرضا فیضی

ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی

گه فصل خزان و گه بهار آوردی

مردان جهان را همه بردی به زمین

نامردان را بروی کار آوردی

رباعی از ابوسعید ابوالخیر

بهر نان بر در ارباب نعیم دنیا

مرو ای مرد که این طایفه نامردانند

شهریار

عیان مطلوب و ما محجوب هیهات

حجاب از نفس نامردانه ماست

حکیم نزاری

شود راحت به مردن شخص عادی

ز نامردی و یا از نامرادی

ملک الشعرا بهار

ز نامردی و خواب ایرانیان

برآشفت رستم چو شیر ژیان

همه بد سگالید و با کس نساخت

به کژّی و نامردمی سر فراخت

فردوسی

به نامردی نخواهی یافت چیزی

خمش کردم که تا نجهد خطایی

اگر در حلقه مردان نمی‌آیی ز نامردی

چو حلقه بر در مردان برون می‌باش و در می‌زن

مولانا

ای به دل کرده دین به نامردی

چند از این نان و چند از این خوردی

به نزد چون تو بی‌حسی چه دانایی چه نادانی

به دست چون تو نامردی چه نرم آهن چه روهینا

در لباس شیرمردان در صف کم کاستی

همچو نامردان گریبان خشک و تر دامن مباش

متن درباره نارفیق

هر کجا مردی بد اکنون همچو تو تردامنند

چند گویی مرد هستم یاد نامردان مکن

اهل را در کوی معنی همچو مردان دستگیر

یار نااهلان مباش و یاد نا اهلان مکن

سنایی

گفت هیهات خون خود خوردی

این چه نااهلی است و نامردی

از آن بی حمیت بباید گریخت

که نامردیش آب مردم بریخت

همه تخم نامردمی کاشتی

ببین لاجرم تا چه برداشتی

سعدی

مساز عیش که نامردمی است طبع جهان

مخور کرفس که پرکژدم است بوم و سرا

خاقانی

چنین یک روز اگر در درد باشی

که من هستم، ننالی، مرد باشی

مطلب مشابه: متن درباره خیانت + جملات سنگین و تیکه‌دار درباره خیانت و نامردی

اگر در راه دین گردیت بودی

ز نامردی خود دردیت بودی

به مردی رَو دران دینی که هستی

که نامردیست در دین بت پرستی

عطار

انتظار قتل، نامردی است در آیین عشق

خون خود چون کوهکن مردانه می‌ریزیم ما

قانع از دنیا به رنگ و بو شدن

سخت نامردانه می‌دانیم ما

صائب تبریزی

رفیق نامرد!!!

وقتی رو در رو با من حرف می زنی

ازپشت خنجر نزن

رفاقتی بکش!

خنجر از پشت…

راه که می روم مدام بر می گردم

پشت سرم را نگاه می کنم

دیوانه نیستم

خنجر از پشت خورده ام

متن درباره نارفیق

خیانتگر خیانت کرد و ما دل در خدا بسته

سر و پای خصومت را به زنجیر وفا بسته

اوحدی

آزادگان به عشق خیانت نمی کنند

او را خصال مردم آزاده خو نبود

شهریار

ای دوست

این روزها

با هركه دوست می شوم احساس می‌كنم

آنقدر دوست بوده‌ایم كه دیگر

وقت خیانت است

نصرت رحمانی

در غم عشق تو تنها نه پرم می سوزد

به خدا از نوک پا تا به سرم می سوزد

پدر تجربه ام، بس که خیانت دیدم

به تو که می رسم اما پدرم می سوزد

بی ثمر نیست تلاشم ولی از مکر رقیب

شده ام مثل درخت و ثمرم می سوزد

لعن و نفرین که ندارد به دل من اثری

نام تو برده کسی که جگرم می سوزد

از غم دوری تو خلق شده دوزخ من

من خدا گشتم و دارد بشرم می سوزد

خبر مرگ مرا جز تو همه شهر شنید

هم جسد، هم کفن و هم خبرم می سوزد

دفتر شعر مرا با گل تر خاک کنید

یاد تو کردم و دارد اثرم می سوزد

دلشوره ام گرفته مبادا تو با یکی…

میمیرم از تصور اینکه تو را یکی

هی فکر می‌کنم که تو داری چه می‌کنی

ناخن درست می‌کنی و مو، برای کی

ترجیح می‌دهم که نخوابم از این به بعد

کابوس دیده ام که بله، بین ما یکی

وقتی که زنگ می‌زنی آشفته می‌شوم

من را تو اشتباه گرفتی به جای کی

دست خودم که نیست، عزیزم، خودت ببین

هر وقت پا گذاشته ای هر کجا، یکی

هی حرص و قرص می‌خورد و دود می‌شود

هم‌پای واژه واژه این سطرها یکی

رضا کیاسالار

متن درباره نارفیق

خیانت کرده ای آری ولی گویم نفهمیدی

بدی از کار من بوده که تو این گونه رنجیدی

وفا را من ز تو دیدم به اسم بی وفائیها

همین بود آنجه من کردم همان بود آنچه تو دیدی

چرا بازی کنی با من خیانت از توئی هرگز

فقط یک لحظه دور از من به یک بیگانه خندیدی

خیانت کرده ام… آری و بر عشق تو می‌خندم

دو چشمت را خودم امشب به روی خویش می‌بندم

خیانت کرده ام… آری نمی دانی و می‌گویم

بدان راهی دگر بی تو برای عشق می‌جویم

وفایم را ندیدی که خیانت را ببین حالا

دل تنگم ندیدی که دل سنگم ببین اما

ندیدی غرق احساسم ندیدی گریه‌هایم را

خیانت کرده‌ام تا تو ببینی خنده‌هایم را

خیانت کرده‌ام… آری چه خشنودم که می‌دانی

مکن اندیشه باطل که قلبم را بسوزانی

هر که را دیدم خیانت کرد و رفت

هر که با من بود یار من نبود

هر که آمد بر دلم زخمی گذاشت

خود ندانستم از این غم ها چه سود

با عشق به من به من خیانت کردی

دل دادم و تو رد امانت کردی

رفتی و چه آسوده ز من دل کندی

هر دو قلمت خورد اگر برگردی !

اشتراک گذاری

نظرات کاربران