متن غمگین درباره جوانی با عکس نوشته های خاص و غمگین

ما امروز در سایت ادبی و هنری سبکنو شعر و متن غمگین درباره جوانی را برای شما عزیزان آماده کرده‌ایم. جوانی دوران سختی است و همه ما این را می‌دانیم. شاعران و نویسندگان زیادی نیز به این موضوع واقف بوده‌اند و همین مسئله باعث شد تا دست به قلم شوند.

شعر و متن غمگین درباره دوران جوانی

خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست

به زندگانی من فرصت جوانی نیست

من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار

خدای شکر که این عمر جاودانی نیست

همه بگریه ابر سیه گشودم چشم

دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست

بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانی

داستانها دارم از بیداد پیری با جوانی

وا عزیزا گوئی آخر گر عزیزت مرده باشد

من چرا از دل نگویم وا جوانی وا جوانی

خود جوانی هم به این زودی به ترک کس نگوید

من ز خود آزردم از فرط جوانی ها جوانی

تا به روی چشم سنگین عینک پیری نهادم

مینماید محو و روشن چون یکی رؤیا جوانی

الفت پیری و نسیان جوانی بین که دیگر

خود نمیدانم که پیری دوست دارم یا جوانی

در بهاران چون ز دست نوجوانان جام گیرم

چون خمار باده ام در سر کند غوغا جوانی

سال ها با بار پیری خم شدم در جستجویش

تا به چاه گور هم رفتم نشد پیدا جوانی

ناز و نوش زندگانی حسرت مردن نیرزد

من گرفتم عمر چندین روزه سر تا پا جوانی

گر جوانی میکنم پیرانه سر بر من نگیری

شهریارا در بهاران می کند دنیا جوانی

جوانی و پیری بهار است و دی

نه آن دی که باشد بهارش ز پی

غنیمت شمر پیش از آن کاین گلت

شود زرد و نسرین دهد سنبلت

نوجوانی و جوانی رفت ماندم نیمه راه

تک درخت عمر من افسوس مانده بی ثمر

خسته ام از غمی که

مرتع جوانی ام را می چرد!!

یک سری ها را نباید بخشید…

کسانی را که نزاشتند جوانی کنی

و در اوج جوانی کاری کردن که دلت پیر شود

یک سری ها را نباید بخشید!

همان هایی که باعث شدند

چشمانت از اشک، کبود و قرمز شود…

شعر و متن غمگین درباره دوران جوانی

به وقت جوانی بکن عیش زیرا

که هنگام پیری بود ناتوانی

جوانی و از عشق پرهیز کردن

چه باشد ندانی، به جز جان گرانی

جوانی که پیوسته عاشق نباشد

دریغست ازو روزگار جوانی

مردمان نیك در جوانی ساده هستند و از بدكاران، به آسانی فریب می‌خورند، زیرا آنها در دل خود، نمونه‌ای از آنچه برای بدكاران می‌گذرد، نمی‌یابند كه با آن بسنجند.

دیگر نه شوقی در سرم دارم نه امیدی

یعنی جوانی با غمت از عاشقی پیر است

جوانی، زمانی است كه شما پدر و مادر خود را بابت هر چیزی گناهكار می‌دانید و پختگی، زمانی است كه می‌آموزید همه‌ی گناه‌ها به گردن بی‌تجربگی نسل جوانتر است.

((جرج برنارد شاو)) 

سحرگه به راهی یکی پیر دیدم

سوی خاک خم گشته از ناتوانی

بگفتم چه گم کرده‌ای اندربن ره‌؟

بگفتا: جوانی‌، جوانی‌، جوانی

جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد

وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد

بهار زندگانی طی شد و کرد آفت ایام

به من کاری که با سرو و سمن باد خزانی کرد

مطلب مشابه: شعر درباره جوانی ؛ 50 شعر منتخب درباره دوران جوانی

هر سال چو سال نو شود باز

عمرم گذرد ولی به تکرار

از شور و جوانیم چه گویم

پیری بشود بر آن پدیدار

گذشته و آینده سارقان زمان هستند !

انسان باید گذشته را گرامی بدارد، اما اگر این گذشته او را در اسارت نگاه می دارد، آن را به فراموشی بسپارد …

بازیافتن جوانی گمشده ات محال است. اگر به عقب بازگردی امروزت را نیز از دست می دهی ! یادت باشد انسان باید “رها در لحظه” زندگی کند ….

شاید باید توی زندگی دلیلی باشد

که بخاطرش پیر بشویم

اگر دلیلی برای پیر شدن

نداشته باشیم

که زندگی نمی چسبد

آن وقت میخواهی بنشینی

به کنج دیوار نگاه کنی و به کجای

جوانی ات بیندیشی؟!

شعر و متن غمگین درباره دوران جوانی

چه زود گذشت!!

نمیدانم شوق جوانی ام را از دست داده ام یا موی سیاه را رایگان به فلک داده ام…

برخیز و بیا که همزبانی بکنیم

با بادهٔ ناب تازه جانی بکنیم

در نیمه شبی دور زچشم اغیار

لب بر لب هم یادجوانی بکنیم…

از كودكی بیرون می آییم، بی آنكه بدانیم جوانی چیست، ازدواج می كنیم، بی آنكه بدانیم متاهل بودن چیست، و حتی زمانی كه قدم به دوره پیری می گذاریم، نمی دانیم به كجا می رویم: سالخوردگان، كودكان معصوم كهنسالی خویش اند. از این جهت، سرزمین انسان سیاره ی بی تجربگی است.((میلان كوندرا)) 

پند پاییز است …

زندگی را قدر دان تا چون بهاران زنده و سبز و جوانی

روزگار زودی تو را تا رنگ زرد پیری و

روزی که پایان میپذیری میبرد !

جوانی یادآور روزگار خوشی اسـت ، گشتن ها ، خنده ها ، شادی ها و… دورهمی هایی کـه هیچگاه بر نخواهند گشت پس بایستی بـه جوان فرصت لذت بردن از این زمان را داد ودر عین حال از گوهر وجودیش نیز استفاده کرد.

جوانی دوره دل خوشی هاست دوره رهایی از قید و بندهایی است که در سنین دیگر دست و پای انسان را می بندد. انرژی وصف ناپذیری که در دوران جوانی وجود دارد را هیچگاه نمی توان در دوره دیگری از زندگی پیدا کرد. سرحال ، شاد ، پر انرژی و… همگی فقط و فقط در جوانی یافت می شود. به همین دلیل است که تمامی شاعران نامی جوانی را چون دری گرانبها می دانند که با هیچ پول و متاع مادی نمی توان آن را خریداری کرد.

افسوس که ایام جوانی بگذشت

دوران نشاط و کامرانی بگذشت

تشنه به کنار جوی چندان خفتم

کز جوی من آب زندگانی بگذشت

جوانی در درون دل نهفته است

جوانی در نشاط و شور خفته‌ است

چو گم شد از دلت عشق هوسباز

همانا شام پیری گشته آغاز

عشق های دوران جوانی

همین ستاره ها هستند و تو

هر وقت به ستاره ها نگاه کنی،

می‌فهمی که یک جایی،

یک جایی از دنیا…

یک کسی هست که وقتی به تو فکر میکند

ته قلبش گرم می‌شود.

میان خانه‌ی ویرانه‌ی جوانی من،

به هر طرف نگرم جای پای حرمان است

زبان گشوده شکاف شکنجه‌های فراق:

در آرزوی کسی سوختن نه آسان است!

ای پسر هرچند تو جوانی

پیرو عقل باش

نگویم جوانی مکن

لیکن جوانی خویشتن دار باش

و از جوانان پژمرده مباش.

چنانچه ارسطالیس می گوید

جوانی نوعی از جنون است .

جوانی، بهاران زندگانی و ارزشمندترین هدیه ای است

که دست روزگار تنها یک بار فرصت بهره گیری از آن را

به آدمی می بخشد. نشاط و شادابی،

تحرک و قدرت و انگیزه های بلند رویش

و پویش، ره آورد بوستان جوانی است

مطلب مشابه: شعر مرگ رفیق و دوست صمیمی (اشعار سنگین و غمناک درباره مرگ دوست)

شعر و متن غمگین درباره دوران جوانی

تمام هستی، در دست های من است

و آرامش و اطمینان بی پایان گام هایم بر عرصه خاک، به هر سو می رود.

تمام آرزوها، همه امیدها و باورهای آسمانی،

در من به یقین می رسند و شادمانی هایم را

هیچ هراس آینده ای به لرزه نمی اندازد؛ زیرا که من جوانم

مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست

که زندگانی ده روزه زندگانی نیست

به چشم هر که سیه شد جهان ز رنج خمار

شراب تلخ کم از آب زندگانی نیست

ز شرم موی سفیدست هوشیاری من

وگرنه نشئه مستی کم از جوانی نیست

خداوندا ، بگذار روزهای جوانی ام را

با نفس فرشته هایت شماره کنم !

جوانی ام را خوش بوتر از پیراهن یوسف کن !

روزهای جوانی ، دلنشین اند ؛ دلنشین تر از نگاه لیلی ؛

خوش آواتر از صدای تیشه فرهاد

و خواستنی ترند از عشق جوانی ،

روزگار ماندنی ترین خاطره هاست . . .

جوانی‌ام

گوشه‌ی آغوش تو بود

لحظه‌ای صبر اگر می‌کردی

پیدایش می‌کردم

آغوشت را باز کردی

برای رفتن‌ام

شاید حق با تو بود

من دیر شده بودم!

گرفتن کامی

از لب های تو

گران بود،درست

ولی آیا به قیمت پیر شدن من

در جوانی؟!

عاشق روی جوانی خوش نوخاسته‌ام

وز خدا دولت این غم به دعا خواسته‌ام

عاشق و رند و نظربازم و می‌گویم فاش

تا بدانی که به چندین هنر آراسته‌ام

شرمم از خرقه آلوده خود می‌آید

که بر او وصله به صد شعبده پیراسته‌ام

اشتراک گذاری

نظرات کاربران