مرگ مادر مرگ زندگی است. روزی سیاه و شوم که پس از آن زندگی را بر فرزندانش حرام خواهد کرد. روزی سخت و دردناک که نمیشود از آن گذشت. ما نیز برای تسکین درد عزیزان، متن مرگ مادر ؛ جملات بسیار غمگین و احساسی درباره درگذشت مادر عزیز را برای شما دوستان قرار خواهیم داد. با ما باشید.
متن مرگ مادر
کاش بودی سرم را روی شانه هایت می گذاشتم و می بوسیدمت
وقتی بودی آن قدر بزرگ نبودم
وقتی هم که رفتی بزرگ نشدم
دستهایم سرد است
کاش بودی دستم را می گرفتی
کجایی؟
مادر جان
وقتی نیستی
دلتنگی ام را روی کاغذ می ریزم
و چون سوزن با نوک مدادم به خیالت
فرو می روم
و شروع می کنم به نوشتنت
به دوست داشتنت
به خواستنت
به بهانه هایم که پلکهایم را خیس می کند
و ، وجودم را به اندازه ی یک شب بخیر
تا سپیده های یاسِ خیالت درگیرِ
نبودنت می کند..
یک نفر باید باشد،
که دلتنگی هایت را از چشم هایت بخواند،
یک نفر باید باشد که قطره اول نیامده در آغوشت بگیرد،
یک نفر باید باشد که سه نقطه پایان جمله هایت را بداند،
یک نفر باید باشد که بلدت باشد حتی بیشتر از خودت،
یک نفر باید باشد که با بودنش،
تمام نبودن ها را جبران کند…
برادرم نیستی و داغونم
مطلب مشابه: جملات عاشقانه برای مادر؛ متن و اشعار زیبای عاشقانه در وصف مادر
نبودنِ تــو
فقط نبودنِ تو نیست
نبودنِ خیلی چیزهاست…
کلاه روی سَرمان نمی ایستد!
شعر نمیچسبد…
پول در جیبمان دوام نمیآورد!
نمک از نان رفته!!!
خنکی از آب………….
” ما بیتو فقیر شدهایم ” مادر….
قهر کرده ام…
با دریا
ایستاده ام کنار و از غم دلتنگی موج هایش ارام
به گونه هایم مروارید بند میزنم..
هوای خنکش را استشمام میکنم
و از دور نمِ دستانش را میبوسم…
با دریا قهرم…
کاش دوباره پیش قدم شود…
دست هایش را دراز کند و مرا پابند…
دوباره انگشت هایم را خیس کند
طوفان بپا کند ،
سخره هایش را کنار بزند،
از حصار مرجان های دلش بگذرد و
موج گیسویش را تا شهرما بفرستد…
کاش دریا هم دلتنگ باشد..
آنچه سرنوشت
درمن جا گذاشت
باقی مانده های دریاست
دلتنگی برای آب
و تو
به وسعتِ یک آه
طولانی تر از خیابان های تنهائی
درمن ممتد میشوی…
در دو چشم تو خدا جا دارد / عشق با چشم تو معنا دارد
مادرم چشمه ی احساس تویی / عطر خوشبوی گل یاس تویی
کاش می شد قفل دلتنگی ، شکست
کاش می شد درب تاریکی، گسست
کاش می شد بین مردم، بود و زیست
کاش می شد مثل باران ها ، گریست
کاش می شد با محبت ،جان سپرد
کاش می شدبی توقع ،بودومرد
لمس دوباره دستانت آرزوست…
مادرم
چشم من بیا من رو یاری بکن
گونههام خشکیده شد کاری بکن
غیر گریه مگه کاری میشه کرد
کاری از ما نمیاد زاری بکن
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه میخواد
نه اینکه حرفی نباشد.
هست!
خیلی هم هست اما
عاشق ها میدانند دلتنگی به استخوان که برسدمیشود
سکوت..!
مادرم سکوتم را برهم بزن با آمدنت
یکی میآید یکی میرود و این قانون بقای زندگیست
اما تو که رفتی هیچ کس نیامد
انگار قانون بقا هم پوچ است وقتی تو نیستی.
کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو، ای شب بوی شبهای بی بوی من
کجایی ای منِ من؟
کجایی ای من تا جانی دوباره بخشی این من را؟
بی تو این من تهی است، هیچ است و پوچ
با تو این من، من است
آری با تو ای مادرم…
دیدن عکست باعث
دلتنگی من خواهد شد…
بعد رفتنت من دیگر نابودم و نیســـــتم
مادرعزیزم دلم برایت تنگ شده است..
تنگ که میگویم، نه مثل تنگی پیراهن…
دلتنگی من، شبیه حال نهنگی است که
به جای اقیانوس او را در تنگ ماهی انداختهاند…
دلم برایت تنگ شده است…
این یعنی ریههای من،
دم و بازدم نفسهای تو را کم آوردهاند…
دلم در زیر بار آرزوها مرد
نهال عمر من افسرد؛ افسـرد
چه امیدی چه پیوندی برادر
بهار زندگی پژمـرد؛ پژمـرد
بوته های دلتـنگــی ِ من
نه آب می خواهد..!!
و نه حـتئ آفـتــــاب
بوته های دلتنگی من
فقط کمی نگاه می خواهد
آن هم از همانهایی
که سرزمین ِیخ بسته ی قلبم را
با هر یک نگاهِ عاشقانه اش پر از
عشق کند وپراز دوستت دارم کند برای تو…
مطلب مشابه: شعر مادر؛ عاشقانه ترین اشعار تک بیتی، دو بیتی، شعر نو و اشعار بلند در وصف مادر
برای هر اتفاقی میتوان پاسخی یافت
جز برای رفتنهای نابهنگام …
شاید رفتن خود پاسخ یک اتفاق است
و هیچکس نمیداند جز آنکه رفته است!
برای مادر عزیز سفرکردهام …
ساعت دلتنگی ام
کوک نبودن توست…
با من بگو
کجایی
رد نگاهت را از کدام ستاره بگیرم
وقتی…
عطر مویت را هیچ گلی ندارد
و لبخندت را
حتی ماه نمی داند
“ تو “
خاص ترین
شعر خدایی و من…
آواره ترین شاعر
مادرروزهای زیبایم رفتی و غمگین ترین دختر شهرم
چون گُلی دلتنگی ات
بر خاکِ من خواهد دمید
بس که در عمری که سر کردم
دلم تنگِ تو بود…
ما آدمها استاد حرف زدنیم؛
دوستش نداشته باش،
دلتنگش نباش،
اینقدر در برابرش ضعیف نباش…
به عکسش آنجور نگاه نکن،
جای خالیش را پر کن…
به عمل کردن خودمان که می رسد؛
با دلتنگی و بغض به عکسش زل میزنیم و تند
تند زیر لب حروفی شبیه حروف دوستت دارم
میچینیم کنار هم…
از جای خالی ای که پر نشده و نمیشود با یک
عکس سه در چهار که زل زده توی چشم هایمان حرف میزنیم
و قول میدهیم اینبار حرف، حرفِ همان آدم توی عکس باشد،
به شرطی که راه رفته را برگردد…
به شرطی که یک روز دیگر طعم دنیای بی عطر تنش و هرم
نفس هایش را به ما نچشاند…
ما آدمها اصولا خوب حرف میزنیم
ولی پای عملمان بدجور می لنگد..
مامان دلم تنگته
نبودنت را
باهر رنگی که فکرش راکنی
عاشقانه نقاشی کردم
امافقط به من بگو
بودنت راچگونه نقاشی کنم..؟
که تو در آن
فقط در کنار من باشی
مادرعزیزم مرگت آتش به جانمن کشیده
زندگی ام بعد از تو
انگار که چیزی را کم داشته باشد
در سراشیبی پایان است
مثل آتش
که دلتنگی هایش را گردن نمیگیرند،
میسوزم در خود!
مادرم
در نگاهت خستگی معنا نداشت
وسعت پاک تو را دریا نداشت
آه ای جاری تر از خورشید خوب
کاشکی هرگز نمی کردی غروب
میدونی دلتنگی یعنی چی؟
دلتنگی یعنی این که بشینی
به خاطراتت با مادرت فکر کنی
اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت ولی
چند لحظه بعد
شوری اشک های لعنتی
شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرند
مرا آن روز شادی بود در سر
که سر میبود بر زانوی مادر
چراغ خانهی ما گشته خاموش
که مادر نیست اندر خانه دیگر
تا وقتی بودی شمعدانی ها گل میدادند
خانه بوی عطر تو را داشت
و یاس به شوق حضورت
در و دیوار خانه را شکوفه باران میکرد
حالا نیستی و گل ها خشکیده اند
اما چشمه چشمانم
از غم نبودنت نمی خشکد مادرم
رمز من و عشق، نام زیبایت بود
جنت، فرشی به زیر پاهایت بود
روزی که تو را شناخت ناباوری ام
حیف که زندگی منهایت بود
مادرجان نبودت شد عذابم
به خواب آمد خیالت در سرابم
نمی دانی چه آشی پخته تقدیر
تو لالایی بگو تا من بخوابم
مادرخوبم غبار زمان
ناتوانتر از آن است
که چهره زیبایت، صدای دلنوازت و
لبخندهای دلنشین ات را برایمان کمرنگ کند…
همیشه به یادت هستیم.
خدایا
همه از تو می خواهند بدهی
من از تو می خواهم بگیری
خدایا این همه
حس دلتنگی را از من بگیر یا مادرم را به من برگردان
گاه دلتنگ می شوم
دلتنگتر از تمام دلتنگی ها
حسرت ها را می شمارم
و باختن ها وصدای شکستن را….
نمیدانم کدامین امید را ناامید کردم
و کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم…
همی نالم که مادر در برم نیست
صفای سایه او بر سرم نیست
مرا گر دولت عالم ببخشند
برابر با نگاه مادرم نیست
مادر جان نبودت کرده زارم
بدان خسته شدم، سنگینه بارم
زمان و هجر تو کوبیده قلبم
پناهی نیست جز پروردگارم
مامانم
همه چیز داشت خوب پیش میرفت
تا اینکه، بزرگ شدیم…
تا اینکه ناگهان روزی ناباورانه از کنارمان رفتی…
و ما ماندیم و حسرت این روزهای سنگین و سخت…
در سالروز پرواز ناباورانه مادرعزیزمان،
بر مزارش گرد هم میآییم…
حسرت هایی هست
که هیچ گاه از دل نمیروند
نبودنهایی هست
که با هیچ بودنی جایشان پر نمیشود
مثل حسرت نداشتن مادر مثل جای خالی مادر در روز مادر
مادرجان
چگونه باور کنم نبودنت را…
نامت را بر کتیبهای
از جنس عاطفه حک خواهم کرد…
تا ابد…
تا جایی که دست زمان به آن نمیرسد.
تا گواهی باشد بر معصومیت و قلب پاکت…
نظرات کاربران