متن یاد مدرسه بخیر + جملاتی درباره روزهای خوش قدیم

چه زود گذشت، روزهایی شیرین و بی دغدغه که با لذت هرچه تمام آن روزها را زیست کرده بودیم. روزهایی که در مدرسه گذشت. روزهایی شیرین و زود گذر. ما نیز در این بخش از سایت سبکنو چندین متن یاد مدرسه بخیر را برای شما دوستان آماده کرده‌ایم. با ما باشید.

جملاتی درباره روزهای خوش قدیم در مدرسه

 یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…!

موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه، دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی.

سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر نمی شه بعد یه نفر بلند می شه می گه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم. اون لحظه می خوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش!

غصه نداره که تا چشم به هم بزنی ۹ ماه تموم میشه …

” زمزمه های پدر و مادر در غروب ۳۱ شهریور “

شما یادتون هست بزرگترین خلاف ما زمان مدرسه داشتن حل المساعل بود

از اختلاص هم جرمش بیشتر بود !

وقتی جوابا رو میخوندیم همه جوابا مثل هم بود

کی از ترسناک ترین جملات دوران مدرسه :

یه برگه از کیفتون بیارید بیرون !

همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم

تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته

اخه من نمیدونم شادی های های راه مدرسه که میگن یعنی چی؟

والا ما که یا کتک میخوردیم یا کتک میزدیم

شادی مادی هم در کار نبود فقط گریه و لباس پاره

که البته بعداز اون هم مادر گرامی از خجالتمون حسابی درمیومدن

مطلب مشابه: انشا درباره مدرسه؛ 8 انشا با موضوع مدرسه، طنز، حیاط مدرسه و دوری از مدرسه

جملاتی درباره روزهای خوش قدیم در مدرسه

یکی از جملاتی که در دوران مدرسه

از معلمین و مدیر و معاونیین محترم به کرات شنیده میشد این جمله بود :

“پرونده تون رو میزاریم زیر بغلتون”

خداییش کی دیده پرونده دانش آموزی را بزارن زیر بغلش ؟

مگه هندونس ؟!

دلم واسه اول دبستانم تنگ شده

که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه وایسادی

یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟

وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم

الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم

گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم

بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنین با صف بیاید برید خونه ، معلمتون نیومده”

جالب اینجاست که اون یه ساعتی که زود میومدیم خونه یه حس و حال عجیبی داشتیم ،

اصن اون یه ساعت معادل ۱۰سال بود !

شما یادتون نمیاد اون روزهایی که هوا برفی و بارونی بود

ناظم مدرسه میگف امروز صف نیست مستقیم برید سر کلاس

ما هم خر کیف میشدیم میرفتم کلاس !

شما یادتون نمیاد ما وقتی بچه بودیم اول مهر که کفش نو برام میخریدن سر کلاس انقدر نیگاش میکردم که دیگه چشمام خسته میشد ، تازه اگه روش یه لک میفتاد با آب دهنم تمیزش میکردم …

انقد که من از کفشم لذت میبردم لیونل مسی از کفش طلاییش لذت نمیبره …

یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترارو جم میکرد میذاشت رو میز معلم ؛ مام هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد !!!

یادش بخیر هیچ چیز خوشحال کننده تر از این نبود که تو امتحان به جای “توضیح دهید” بنویسن “نام ببرید”

دقت کردین تنها لحظه ی خوشحالی توی مدرسه اون لحظه ایه که از کنار معلم رد میشی و به بچه ها نشون میدی قدت از معلم بلند تره…!!! یــــَک لذتی داره…!!

تا حالا دقت کردین دوره دبستان هر وقت معلم می گفت یکی پاشه تخته رو پاک کنه همه هجوم می بردن تازه اونوقت ها تخته ها تخته سیاه بود سرتا پامون گچی میشد ولی الان که معلم میگه یکی پاشه تخته رو پاک کنه هیشکی مسعولیتشو بر عهده نمیگیره اخر سر معلم ضایه شده خودش پامیشه…؟؟؟

اخه من نمی دونم چرا ما بزرگ میشیم اینقد مهربون میشیم؟

یکی از وحشتناک ترین لحظه های دوران مدرسه این بود که صبح دیر برسی مدرسه و ببینی هیچ کسی توی حیاط نیست …

یادش بخیر :

گل گل ، گل اومد ، کدوم گل ؟ همون که رنگارنگاره برای شاپرکها یه خونه قشنگه ! کدوم کدوم شاپرک ؟ همون که روی بالش خالهای سرخ و زرده ، با بالهای قشنگش میره و برمیگرده ، میره و برمیگرده … شاپرک خسته میشه … بالهاشو زود میبنده … روی گلها میشینه … شعر میخونه میخنده !!!

ما یادتون نمیاد ، دبستان که بودیم وقتی معلممون میگفت “یه خودکار بدید به من” ؛ زیر دست و پا همدیگه رو له و لورده میکردیم تا زودتر برسیم و معلم خودکار ما رو بگیره …

اون معلمی که موقع روخونی میدید من دارم با بغل دستیم حرف میزنم یهو میگفت ادامش رو تو بخون به روح اعتقادی نداشت

جملاتی درباره روزهای خوش قدیم در مدرسه

و مدرسه همیشه انشا اینطوری شروع میکردم: به نام خدا قلم بر دست میگیرم و انشای خود را با موضوع فلان شروع میکنم…………. دیگه اخرای سال میرفتم انشا بگم تا میومدم اینارو بگم کل کلاس میریختن سرم میزدنم :)) معلم میگفت ۱ بار دیگه اینطوری شروع کنی ۰ میدم بهت =)) یادش بخیر

یادتون میاد…وقتی معلم برای درس پرسیدن اسم بالایی یا پایینیمون رو میخوند، حس معجزه بهمون دست میداد. .:)))

شما یادتون نمیاد ….

اون قدیما چسب نواری که کم میاوردیم از جلدِ کتاب و دفترمون میکندیم!!!

زمانى که ما مدرسه مى رفتیم، یک نوع املاء بود به نام ‘املاء پاتخته اى’ ، در نوع خودش عذابى بود الیم!

براى کسى که پاى تخته مى رفت یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملاءعام.. و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم..

تو دبستان که زنگ تفریح تموم می شد ، مامور آبخوری دیگه نمی ذاشت آب بخوریم.

پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.

صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود

    لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب

    بین ساعات 7:00 تا 7:15 وجود داشت

    توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت ):

    یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که

    زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!

    افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه

    از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود

    من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که

    اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !

    تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم

    درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن

    باز آمد بوی ماه مدرسه

    بوی بازی های راه مدرسه

    بوی ماه مهر / ماه مهربان

    بوی خورشید پگاه مدرسه… باز آمد بوی ماه مدرسه

    بوی بازی های راه مدرسه

    بوی ماه مهر / ماه مهربان

    بوی خورشید پگاه مدرسه…

مهر که می آید، پاییز آغاز می شود برگ های درختان که شروع به ریزش می کنند، شکوفه های لبخند کودکان، یکی یکی گل می دهند…

بوی مهر، بوی مهربانی، بوی لبخند، بوی درس و مدرسه و شوق کودکانه در پیاده روها، بوی نمره های بیست، بوی دفتر حساب و مشق های ناتمام، بوی دوستی و مهر و محبت است……

    دلم واسه اول دبستانم تنگ شده که وقتی تنها یه گوشه ی حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میاد و بهت میگه با من دوست میشی؟ حالا ما که دوستیم، فردا سر صف میبینمت !!…

    دختران پرمهر

    زنگ‌ها زده می‌شود و در‌ها باز می‌شوند

    این برای شما شروع یک خاطره است

    بوی مشق می‌آید و بوی خرده پاک کن‌های بغل دستی

    بوی دعوا‌های زنگ تفریح بچه‌ها و هر از گاهی اخم ناظم مدرسه

    بوی املا نوشتن و صدای قدم‌های معلم

    بوی مهر آمد، ماه مدرسه

    سال جدید تحصیلی را به شما تبریک میگوییم…

مطلب مشابه: متن تبریک بازگشایی مدرسه به کلاس اولی ها با عکس نوشته

جملاتی درباره روزهای خوش قدیم در مدرسه

    دنیا برام شده مث کلاس درس

    پ چرا زنگ نمیخوره؟

    پس کی میام پیش تو ؟

    اندازه شوق دانش آموزی حین

    زنگ تعطیلی منم مشتاقم

    ساداتم زنگ پایان فراق را بزن…

    ما در مدرسه یاد گرفتیم که اگر منشوری داشته باشیم و اجازه بدهیم شعاعی از نور از آن عبور کند ؛ خواهیم دید که نور به هفت رنگ تجزیه خواهد شد ، همان رنگ‌های رنگین کمان

    عشق هم همینطور است ؛ اگر عشق را در منشور عقل و خرد بشری بتابانیم ، خواهیم دید که به عناصر متعددی تجزیه میشود و ما درست مثل رنگین کمان ، نور عشق را آشکار خواهیم دید …

    کاش همیشه دانش آموز بمانیم! کاش هر سال، اول مهر که می‌شود، همینطور هیجان زده، منتظر صدای زنگ آغاز سال تحصیلی جدید، در پوست خودمان نگنجیم.

    کاش قدر معلم های‌ صمیمی را بیشتر بدانیم!…

    همه احساس ها بهاری است.

    مهر، سمفونی قشنگی از محبت را در مدرسه می نوازد که طبیعت، شیفته شنیدن آن است.

    نگاه کن؛ در گوشه و کنار حیاط، معصومانه ترین برگ های دوستی ورق می خورد. امروز، سرنوشتی از شور و شوق، در مدرسه رقم زده می شود. امروز، جشن تولد مدرسه است….

اشتراک گذاری

نظرات کاربران