بهار بهترین فصل برای عاشقی است. زیبا با بوی تازگی و یار در کنار آدم. ما نیز در این بخش از سایت سبکنو متن عاشقانه بهاری را برای شما دوستان قرار دادهایم. در ادامه با سایت سبکنو همراه شوید تا جملات دونفره و عاشقانه مخصوص بهار را بخوانید.

متن عاشقانه بهاری
تو اگر بهار را صدا کنی،
میآید حتی اگر دلش جامانده باشد میانِ برفها
رضا کاظمی
بهار گوشه قلب تمام آدمهاست
همان نفس که پُری از هوای کسی
معصومه صابر
چو بوستان تازه گشت از باد نوروز
جهــــان بستد بــهــار عالم افــــروز
ز آسیب صبا در جلوه شد باغ
به غــارت داد بلبــــل خانه زاغ
زیبای من!
به شوق تو قدم در خیابان می گذارم…
درختان بهاری را تماشا می کنم و مست می شوم از بوی شکوفه و سبزه و باران…
زیبای من!
به شوق تو قدم در خیابان می گذارم…
درختان بهاری را تماشا می کنم و مست می شوم از بوی شکوفه و سبزه و باران…
امروز صبح،
دوست داشتنت را با قلبم پیوند زدم!
شاید این بهار جوانه زدی…

مطلب مشابه: داستان عاشقانه کوتاه + چندین داستان کوتاه عاشقانه و بسیار احساسی
بهار
می تواند نام تو باشد
وقتی
که در همهمه سبز دلم
دوستت دارم هایت
شکوفه می زنند
می چسبد در این بهار،
کنار این شکوفه ها،
کنار باران های بی قرار و ناگهانی،
یک فنجان چای بهار نارنج…
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سفید
برگ های سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک رسیده اینک بهار
خوش به حال روزگار…
وقتِ آنست که مردم رَهِ صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین شد
سعدی
در بهار می توان با رویش هر گل رز دوباره متولد شد
عاشق شد
طعم شادی را چشید …
بی شک بهار فصل دلدادگی هاست
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
مولانا
تنها عشق است که قدرت بهار را ترجمه می کند
این همه تحول، این همه زیبایی، این همه رایحه
تنها می تواند از عشق طلوع کند و دیگر هیچ!
نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی
که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی
حافظ
بهار بهترین بهانه برای زیستن
آغاز بهترین بهانه و آغاز بهار بر شما مبارک . . .
ایمان بیاوریم به بهار
به عشق، به بوسه …
ایمان بیاوریم
به انتظار آغوش های بی هوس
دنیا جهنم است برای آنهایی که ایمان نیاورده اند !
با خوبیها و بدی ها،
هر آنچه که بود؛
برگی دیگر از دفتر روزگار ورق خورد.
برگ دیگری از درخت زمان بر زمین افتاد،
سالی دیگر گذشت روزهایت بهاری و بهارت جاودانه باد
سال نو مبارک
مثل سبزه پر از کلروفیل!
مثل سمنو پر از قند!
مثل سنبل پر از رنگ!
مثل سیب پر از خاصیت و!
مثل سکه پر قیمت!
تقدیم به شما
نوروز مبارک

زمین سبز گشت،
حین سپر انداخت بحر
باد صبا باره اش تاخت به هر کوی و شهر
باد مبارک تو را سال نو و سالها
وفق مرادت رود گردش ایام و دهر…
سال نو مبارک
فقط یک روز تا رسیدن
سال جدید مانده
از همین لحظه
از چیزهایی که داری
لذت ببر!
شاد باش وسبزی.
لبخند و زندگی هدیه
دیگران کن
نوروز مبارک
بهار که رفتن اسفند
و آمدن فروردین نیست !
بهار یعنی
جای بوسه های مردی که تو باشی
روی گونه های زنی که من باشم
شکوفه بدهد !
گشت گرداگرد مهر تابناک ، ایران زمین
روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین
ای تو یزدان ، ای تو گرداننده ی مهر و سپر
برترینش کن برایم این زمان و این زمین . . .
عید نوروز بر شما مبارک
تمام لحظه های عمرم بدرقه نفس کشیدن توست
به دنبال کوچکترین فرصت بودم تا بزرگترین تبریک را نثار قلب مهربانت کنم
ورق خوردن برگ سبز دیگری از زندگی ات را تبریک میگویم
تولدت آذین زندگی ام باد . . .
خوشبختی من در بودن باتو است تقدیر خوشبختی من است
تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی
زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ، بهترین عشق دنیا
دارد بهار میشود
گلفروشهای دوره گرد بنفشه جار میزنند کدام پرستو بذرِ تو را هدیه خواهد آورد؟!
رضا کاظمی
آفتاب و زمین
دوباره آشتی کردند بهار! بهار!
بیا در این فصلِ آشتی برای تولد بهارِ دوباره زمین و آفتاب یکدیگر باشیم
قدسی قاضی نور
چه قدر باید بگذرد تا سالی بیاید
که نام یکی از فصلهایش بهار باشد و یا حتی یکی از روزهایش؟!
فریبا عبدی
از بهار
تقویم میماند از من استخوانهایی که تو را دوست داشتند
الیاس علوی
در پیشوازِ تو
گل میکند نسیم قد میکشد بهار!
سیدعلی میرافضلی
تو بهاری؟! نه! بهاران از توست از تو میگیرد
وام هر بهار این همه زیبایی ر هوسِ باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ و بهارانم،
تو
حمید مصدق
بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخههای شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار خوش به حال چشمهها و دشته خوش به حال دانهها و سبزهه خوش به حال غنچههای نیمه باز خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز خوش به حال جام لبریز از شراب خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار جامه رنگین نمیپوشی به کام باده رنگین نمینوشی ز جام نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که میباید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار گر نکویی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
فریدون مشیری

هر روزِ بی تو
رویایی از من خسته می شود
از دست می رود
و من با خیال تو
در کوچه های بهار
گل های آرزویم را
به اندوهِ یک لبخند پیوند می زنم
و تا آخرین لاله ی روشن به رویم نمی آورم
که بارانُ بابونه ها همیشه گفته اند
عشق غمگین است !
يامقلب،قلب من در دست توست
يامحول،حال من سرمست توست
كن تو تدبيري كه در ليل و نهار
حال قلب من شود همچون بهار
يامقلب،قلب او را شاد كن
يامدبر، خانه اش آباد كن
يامحول،احسن الحالش نما
از بديها فارغ البالش نما
قرارمان همین بهار
زیر شکوفه های شعر …!
آنجا که واژه ها
برای تو گل می کنند !
آنجا که حرف های زمین افتاده ام
دوباره سبز می شوند
وَ دست های عاشقمان
گره در کارِ سبزه ها می اندازند ؛
قرارمان زیرِ چشم های تو !
آنجا که شعر نم نم شروع می شود
نو بهار است در آن كوش كه خوشدل باشى
كه بسى گل بدمد باز و تو در گل باشى
من نگويم كه كه كنون با كه نشين و چه بنوش
كه تو خود دانى اگر عاقل و زيرك باشى
بهار ؛
مي تواند نام تو باشد
وقتي
كه در همهمه يِ سبزِ دلم
دوستت دارم هايت
شكوفه می زنند
بهار را گذاشته ام
پشت چین های دامنت
تو بیایی چای دارچین که هیچ
چای بهار نارنج هم آماده است
گفته بودم به معجزه ی عشق ایمان بیاور
من با همین چای و همین تو
یک دنیا را عاشق میکنم …
بهار
ادامه پیراهنِ توست که روزی میانِ گلها وزیده است
سهیل محمودی
برخیز که میرود زمستان
بگشای در سرای بستان
نارنج و بنفشه بر طبق نه
منقل بگذار در شبستان
وین پرده بگوی تا به یک بار
زحمت ببرد ز پیش ایوان
برخیز که باد صبح نوروز
در باغچه میکند گل افشان
خاموشی بلبلان مشتاق
در موسم گل ندارد امکان
آواز دهل نهان نماند
در زیر گلیم عشق پنهان
بوی گل بامداد نوروز
و آواز خوش هزاردستان
بس جامه فروختست و دستار
بس خانه که سوختست و دکان
ما را سر دوست بر کنارست
آنک سر دشمنان و سندان
چشمی که به دوست برکند دوست
بر هم ننهد ز تیرباران
سعدی چو به میوه میرسد دست
خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد
زمان خوشدلی دریاب و در یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد
غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد
ایا پرلعل کرده جام زرین
ببخشا بر کسی کش زر نباشد
بیا ای شیخ و از خمخانه ما
شرابی خور که در کوثر نباشد
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد
ز من بنیوش و دل در شاهدی بند
که حسنش بسته زیور نباشد
شرابی بی خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ درد سر نباشد
من از جان بنده سلطان اویسم
اگر چه یادش از چاکر نباشد
به تاج عالم آرایش که خورشید
چنین زیبنده افسر نباشد
کسی گیرد خطا بر نظم حافظ
که هیچش لطف در گوهر نباشد

مطلب مشابه: شعر بهار (مجموعه شعرهای زیبا درباره فصل محبوب بهار از شاعران بزرگ)
ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خردهای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را ضررها داد سودای زراندوزی
ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعل است
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی
به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی
چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست
مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی
طریق کام بخشی چیست ترک کام خود کردن
کلاه سروری آن است کز این ترک بردوزی
سخن در پرده میگویم چو گل از غنچه بیرون آی
که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی
ندانم نوحه قمری به طرف جویباران چیست
مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی
میای دارم چو جان صافی و صوفی میکند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی
جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع
که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنیتر میرسد روزی
می اندر مجلس آصف به نوروز جلالی نوش
که بخشد جرعه جامت جهان را ساز نوروزی
نه حافظ میکند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی
جنابش پارسایان راست محراب دل و دیده
جبینش صبح خیزان راست روز فتح و فیروزی
نظرات کاربران